پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

سيماى زن در خطاب‏هاى قرآن
حميد پارسانيا


تعداد بازدید 630 دسته بندی: انسان شناسی و قرآن
متن مقاله

قرآن عنصر جنسيت را در حقيقت انسانى دخيل نمى‌داند و بسيارى از خطاب‌هاى قرآنى متوجه حقيقت انسانى‌اند. اما حتى در مواردى که از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمير مذکر بيان شده، بيان قرآن به گونه‌اى است که ظهور کلام را متوجه حقيقت انسانى مى‌کند.
چکيده:
موج سوم فمنيسم تحت تأثير انديشه‌هاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهايت، به عنصر جنسيت ارجاع مى‌دهد و معتقد است که غلبه مرد، علم و همچنين زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس اين ديدگاه، قرآن نيز که به زبان عربى نازل شده است، هويتى مذکر دارد.
اما واقع آن است که قرآن عنصر جنسيت را در حقيقت انسانى دخيل نمى‌داند و بسيارى از خطاب‌هاى قرآنى متوجه حقيقت انسانى‌اند. اما حتى در مواردى که از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمير مذکر بيان شده، بيان قرآن به گونه‌اى است که ظهور کلام را متوجه حقيقت انسانى مى‌کند.

کليدواژه‌ها: فمنيسم، جنسيت، خطابات قرآنى، حقيقت انسانى.

پيش‌درآمد:
موج سوم فمنيسم به عنوان يک جريان معرفتى پست‌مدرن، پيامد تزلزلى است که در بنيان‌هاى معرفتى نوين از دهه‌هاى پايانى قرن بيستم پيش آمد. انديشه‌هاى پست مدرن روشنگرى را، که از ويژگى‌هاى تفکر نوين شمرده مى‌شد، مورد ترديد قرار دادند. پست مدرن‌ها حکايت و کشف از واقع را به طور کلى، منکر مى‌شوند و معرفت آدمى را به ساحت‌هاى ديگر وجود انسان تقليل مى‌دهند.
فمنيست‌ها هم بر همين اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسيت» ارجاع مى‌دهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنين زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبان‌هاى رايج و از جمله عربى و انگليسى، خصلتى مردانه دارند. کسانى که متأثر از ديدگاه‌هاى فمنيستى هستند قرآن را نيز، که به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خوانده‌اند. اينان خطاب‌هاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذکر کرده‌اند.
حضور تذکير و تأنيث در ضماير و افعال زبان‌هايى همچون عربى و انگليسى زمينه توهّم مزبور را براى مردانه بودن اين زبان‌ها به وجود آورده است و اين توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمى‌شود که در قالب يکى از اين زبان‌ها، خطاب و بيانى شکل گيرد که ناظر به اصل انسانيت بوده يا آنکه مبنا و هويّتى زنانه داشته باشد و شاهد اين مدّعا آثار فمنيست‌هايى است که با زبان انگليسى رايج و با ادبيات انگليسى، مفاهيم فمنيستى خود را منتقل کرده و مى‌کنند.
آنچه در اين مقاله آمده بيان اين حقيقت است که قرآن عنصر «جنسيت» را در حقيقت انسانى دخيل نمى‌داند و بسيارى از خطاب‌هاى قرآن متوجه حقيقت انسانى است؛ حقيقتى که زن بودن و يا مرد بودن مقوّم آن نيست. مقاله اين حقيقت را اثبات کرده که حتى در مواردى که از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب‌ها با ضمير مذکر بيان شده‌اند، بيان قرآن به گونه‌اى است که ظهور کلام را متوجه حقيقت انسان مى‌گرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صريح مفاهيم انسانى آن نمى‌شوند.
اين مقاله در حقيقت، بازنويسى مجدّد بخشى از کتاب زن در آينه جمال و جلال آية‌اللّه عبداللّه جوادى آملى است که اينک با عنوان خطاب‌هاى قرآن ارائه مى‌شود.
درآمد بحث:
خطاب‌هاى عام قرآن را به سه دسته مى‌توان تقسيم کرد:
اول. خطاب‌هايى که با الفاظى بيان مى‌شوند که اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آياتى که در آن‌ها از «ناس» و يا «انسان» سخن گفته مى‌شود، و يا از لفظ «مَن» به معناى «کسى که» استفاده مى‌شود. اين دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مى‌شود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطاب‌هايى که در آن‌ها از جمع مذکر سالم و مانند آن استفاده مى‌شود. در اين خطاب‌ها، اغلب از اوصافى ياد مى‌شود که در خود وصف و موصوف آن‌ها، جنسيت دخالتى ندارد و يا از معنايى خبر مى‌دهند که اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل ﴿کَمَا أَرْسَلْنَا فِيکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ يَتْلُو عَلَيْکُمْ آيَاتِنَا وَيُزَکِّيکُمْ وَيُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَيُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُونَ﴾ (بقره: 151)؛ او کسى است که در ميان شما پيامبرى از خودتان فرستاد تا نشانه‌هاى ما را بر شما بخواند و شما را پاکيزه سازد و کتاب و حکمت به شما بياموزد و آنچه را نمى‌دانستيد به شما بياموزاند. در اين آيه، از کسانى سخن گفته مى‌شود که رسالت و پيامبرى به قصد هدايت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسان‌هاست، ولى در آيه از ضمير جمع مذکر سالم «کُم» استفاده شده است. استفاده از ضمير مذکر در اين موارد، مطابق عرف گفت‌وگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نيز از اين خطاب‌ها تا هنگامى که دليلى خاص نباشد، معناى عام را مى‌فهمد. اين‌گونه خطاب‌ها نظير استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مى‌شود: مردم رأى دادند و يا مردم قيام کردند. در اين صورت، مراد تنها مردان نيستند، بلکه مراد همه افراد مى‌باشند.
سوم. خطاب‌هايى که در آن‌ها به ظهور و شمول عرفى ضماير جمع مذکر نسبت به همه مردان و زنان اکتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصريح شده و يا آنکه هر يک از دو گروه مردان و زنان به تفصيل بيان گرديده‌اند.
در خطاب‌هاى نوع سوم، تصريح به شمول پيام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نياز به تصريح، شامل همه افراد مى‌شود و نيازى به تصريح ندارد.
تصريحات قرآنى در خطاب‌هاى نوع سوم، اغلب براى رفع افکار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بين مرد و زن فرق مى‌گذاردند و بسيارى از فضايل را مختص مردان مى‌دانستند و زن را با ديده تحقير و در حکم وسيله‌اى براى ارضاى شهوت مى‌ديدند. قرآن کريم با بيان معنوى بودن فضايل و رذايل، افتخارات دنيوى و طبيعى را نفى نموده، تفاوت‌هايى را که به جنسيت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صريح نفى کرده است.
در برخى از آيات با صراحت و تأکيد لفظى، به نفى دخالت جنسيت مى‌پردازد؛ مانند: ﴿أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى﴾ (آل عمران: 195)؛ من کار هيچ صاحب‌کارى از شما را ضايع نمى‌کنم، اعم از اينکه انجام دهنده زن باشد يا مرد.
آيه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده که على بن ابى طالب -عليه‌السلام- همراه تعدادى از بانوان از مکّه به سوى مدينه هجرت نمود. پس شأن نزول آيه مختص مردان نيست و آيه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آيه لفظ «عامل» و ضمير «کُم» مطابق عرف محاوره، مذکر است. فرهنگ گفت‌وگو به همراه شأن نزول آيه کافى است بر اينکه عموم و شمول آيه را نسبت به مردان و زنان بيان کند. با اين همه، در پايان آيه با تأکيد لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. اين تأکيد نشان مى‌دهد که مذکر بودن عبارت‌هاى قسمت اول به هيچ وجه، در پيام آيه دخيل نيست و استفاده از آن عبارات به دليل خصوصيات لفظ در زبان است. البته عرف گفت‌وگو خود متوجه اين حقيقت هست و تأکيد لفظى براى بيان همان چيزى نيست که عرف آن را مى‌فهمد، بلکه براى دفع آن توهّم جاهلى است که پاداش دادن الهى را مختص مردان مى‌داند. قرآن کريم براى دفع اين توهّم، پس از بيان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسيت تأکيد و تصريح لفظى کرده است.
نمونه ديگر آيه 97 سوره مبارکه نحل است که مى‌فرمايد: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾؛ هر کس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنکه مرد يا زن باشد در حالى که مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حياتى پاک زنده مى‌گرداند. در اين آيه نيز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفت‌وگو با الفاظ مذکر آمده‌اند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسيت در مسئله تصريح کرده است.
تصريحات و تأکيدات ياد شده نشان مى‌دهند که کاربرد ضمير مذکر در مواردى از اين قبيل، پيام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد ديگر نيز که عبارات بدون تصريح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذکر بيان شده، در مقام اختصاص حکم به مردان نيست؛ مثلاً، در حديث: «طَلبُ العلمِ فريضةٌ على کُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن کسب دانش بر هر مسلمان حکم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذکر «مسلم» بيان شده، ولى به اين معنا نيست که کسب دانش بر غير مرد مسلمان لازم نيست.
قرآن کريم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نيز ارزش‌ها و فضايل را با سياق واحد و با الفاظ مذکر بيان کرده است؛ مانند: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ* الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ﴾ (آل عمران: 16ـ17)؛ کسانى که مى‌گويند: پروردگارا، ما ايمان آورديم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آن‌ها که صابر و صادق و قانت و انفاق‌کننده هستند و در سحرها استغفار مى‌کنند. در اين آيات، با آنکه الفاظ به صورت مذکر آمده‌اند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمى‌باشند.
شاهد اين ادعا آيات ديگرى است که همين اوصاف را با تفصيل با دو صفت الفاظ مذکر و مؤنث بيان کرده‌اند: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا﴾ (احزاب: 35)؛ به درستى که مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکيبا و زنان شکيبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار و مردانى که عفّت را نگه دارند و زنان عفيف و مردانى که بسيار ياد خدا مى‌کنند و زنانى که بسيار ياد خدا مى‌کنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظيم قرار داده است.
در آيه مزبور، با آنکه بسيارى از صفات با تفصيل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پايان آيه، با استفاده از ضمير مذکر «کُم» مى‌فرمايد: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظيم قرار داده است. با آنکه ضمير مذکر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و اين نشان مى‌دهد که استفاده از ضمير مذکر در اين موارد، براى اعم از مرد و زن است و کاربرد آن مطابق زبان گفت‌وگو است. توجه نداشتن به زبان گفت‌وگو اين توهّم را به دنبال مى‌آورد که قرآن کريم در برخى فضايل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آيه ﴿صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾ (تحريم: 12)، درباره حضرت مريم عليهاالسلام مى‌فرمايد: او کلمات پروردگارش را تصديق کرد و از عبادت پيشگان بود. کلمه «قانتين» در پايان آيه، به معناى عبادت پيشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و اين کلمه در آيه به لفظ مذکر به کار رفته.
مذکر بودن «قانتين» در اين آيه، به اين دليل نيست که خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مريم عليهاالسلام را به آنان ملحق کرده، بلکه تنها به لحاظ عرف گفت‌وگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نيست و همه را شامل مى‌شود.
در مقابل نيز هر گاه سخن از رذايل و تبه‌کارى‌ها مطرح مى‌شود، اگر از ضمير مذکر استفاده مى‌گردد به اين معنا نيست که مردان در رذايل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره يوسف به زليخا گفته مى‌شود: ﴿وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ﴾ (يوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار کن. به درستى که تو از خطاکاران بوده‌اى. «خاطئين» در اين آيه، به صورت جمع مذکر به کار برده شده است. اين استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاکار نيست، بلکه همه خطاکاران اعم از مرد و زن مى‌باشد. رواج اين فرهنگ در گفت‌وگو و محاورات عمومى موجب مى‌شود تا هر گاه کلام و عبارتى به صورت مذکر به کار برده شد تا هنگامى که قرينه‌اى خاص نباشد، از آن کلام معنايى عام فهميده شود.
قرآن کريم با بيانى صريح، جنسيت و نژاد را از مدار فضايل و رذايل انسانى خارج مى‌گرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضايل و رذايل معرفى کرده، مى‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ (حجرات: 13)؛ اى آدميان، شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را شعبه‌ها و قبيله‌ها گردانديم تا همديگر را بشناسيد. گرامى‌ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست.
آدميان از خاک آفريده شده‌اند و در پيدايش آنان، زن و مرد، هر دو دخيل هستند. جنسيت مربوط به نظام طبيعى و دنيوى است و امور طبيعى در حد ذات خود، موجب فخر و يا وهن نيستند. نژاد و زبان نيز امرى دنيوى است و شناسنامه طبيعى افراد را تشکيل مى‌دهند. حقيقت و جاى آدمى شرقى يا غربى نيست، کرامت و برترى افراد به قرب و نزديکى آنان به خداوند است و ميزان و معيار آن تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روايت 23، باب 1.


منابع و مراجع

* به نقل از: ماهنامه بانوان شيعه، شماره 3
------------------------------
منبع: www.bou.ac.ir


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر