عنوان مقاله
اعتبارسنجي انگاره ستايش امام علي(ع) از خليفه دوم بر پايه خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه (1)
مهدي مرداني
متن مقاله
چکيده:
در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه تعبيرهاي ستايشگرانه و اوصاف مبالغهآميزي به کار رفته که به گمان بعضي درباره خليفه دوم بوده است. اين احتمال موجب گرديده که شماري از بزرگان شيعه و سني به نقد و بررسي اين خطبه جنجال برانگيز بپردازند و درستي يا نادرستي اين نظريه را مورد نقد قرار دهند. آن چه در اين مقاله سامان يافته، بررسي خطبه ياد شده از سه منظر هويتِ شخصيت توصيف شده، صحّت انتساب خطبه به امام علي(ع) و نيز اعتبارسنجي تأييد امام(ع) نسبت به ستايش صورت گرفته است که با رويکردي تاريخي و متنشناسانه به بحث گذاشته شده است. با بررسي ديدگاه صاحبنظران فريقين و ارزيابي مصادر خطبه ۲۲۸ اين نتيجه به دست آمد که متن ياد شده درباره خليفه دوم وارد شده است، اما اين تعابير انشاي علي(ع) نبوده است، بلکه امام(ع) آن را از زبان ندبهگر خليفه (ابنة ابي حثمه) نقل نموده و برخلاف گمان برخي که اين بازخواني را نشانه تأييدِ امام(ع) دانستهاند، جملات مذکور به معناي تأييد و يا تصديق خليفه از سوي امام(ع) نبوده است.
کليد واژهها:
امام علي(ع)، مدح خليفه دوم، نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.
درآمد:
چگونگي تعامل و رابطه امام علي(ع) با خلفا، يکي از موضوعات مهمي است که از ديرباز در مجامع علمي شيعه و اهل سنت مطرح بوده و در کتابها و رسالههاي بسياري مورد بحث و نظر قرار گرفته است.(1) در اين ميان، تعامل امام علي(ع) با خليفه دوم ـ به دليل حساسيتي که وجود دارد ـ به اختلاف بيشتري انجاميده و مباحث چالشآميز فراواني درباره آن مطرح گرديده است.
يکي از مسائلي که ستيز علمي صاحبنظران فريقين را به دنبال داشته و اخيراً از سوي برخي از عالمان اهل سنت بدان دامن زده شده است،(2) تعظيم و بزرگداشتي است که در يکي از خطب نهج البلاغه نسبت به خليفه دوم صورت گرفته است. آنان، برخلاف تصور شيعه ـ که عمر را دشمن علي(ع) و غاصب حقّ وي مي داند ـ بر اين باورند که امام علي(ع) با خليفه دوم رابطهاي مسالمتآميز داشته و براي او احترام قايل بوده است.(3) مهمترين گواه آنها بر اين مدعا جملاتي است که در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه انعکاس يافته است. در اين کلام با تعابيري ستايش آميز از خصايص خليفه دوم ياد گرديده و از خدمات وي تقدير شده است:
لِلَّهِ بلَاد فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَي الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيبِ أَصَابَ خَيرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّي إِلَي اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يهْتَدِي فيهَا الضّالُّ وَ لَا يسْتَيقِنُ الْمُهْتَدي؛
خداوند فلاني را خير دهد، چه اين که کژيها را راست کرد و درد را درمان نمود. سنّت را به پا داشت، و فتنه را پشت سر انداخت. با جامه پاک و کم عيب از دنيا گذشت. به خير حکومت رسيد و از بدي آن پيشي جست. بندگي حق را به جا آورد، و حقّ تقواي او را مراعات نمود. از ميان رفت و مردم را در راههاي گوناگون رها کرد، که گمراه در آن هدايت نيابد، و راه يافته پا بر جاي بر يقين نماند.(4)
گفتني است که اين خطبه از سوي جامعه علمي شيعي نيز با ابهامات مختلفي مواجه بوده و از جهات متعدي مورد سؤال قرار گرفته است؛ از جمله اين که در نسخ موجود نهج البلاغه نامي از خليفه دوم به ميان نيامده و تنها تعبير کنايي «فلان» به کار رفته است. از اين رو، اين سؤال به وجود آمده که مراد از «فلان» در کلام امام(ع) چيست و مقصود حضرت از شخصيتي که ستوده کيست؟ ديگر، آن که به دنبال تشکيک برخي در نسبتِ اين کلام به امام علي(ع)،(5) اين پرسش مطرح گرديده که آيا انتساب اين کلام به امام علي(ع) قطعي است و اين سخن از جانب حضرت صادر گرديده است؟ و بالاخره آن که در فرض صدور اين سخن از حضرت، حکمت اين تحسين و تمجيد چه بوده است و اين کلام امام(ع) چگونه با ديگر سخنان حضرت ـ مانند خطبه شقشقيه ـ جمع مي گردد؟ آيا همان طور که بعضي از عالمان اهل سنت برداشت کردهاند، حضرت از خليفه دوم قدرداني کرده است؟
از اين رو، به نظر ميرسد که بررسي اين مسائل و ارائه تحليلي در خور، امري ضروري است که اين مقاله تلاش دارد عهدهدار اين مهم شود، بويژه آن که درباره اين موضوع ـ افزون بر اظهار نظرهاي پراکندهاي که صورت گرفته است ـ پژوهش مستقلي انجام نشده است. البته اين قلم ادعا ندارد که بتواند در تمام اين مسائل حقّ مطلب را ادا کرده، خواننده را در رسيدن به پاسخ سؤالات اقناع نمايد، بلکه مي کوشد تا با ارائه ديدگاههاي موجود و تبيين زواياي موضوع، فضاي روشني را براي تحليل دادهها و دريافت پاسخي شايسته فراهم آورد.
هويت شخصيت ستايش شده:
نخستين نکتهاي که درباره خطبه ۲۲۸ مطرح ميگردد، اين مسأله است که منظور از شخصيت ستايش شده کيست؟ آيا تعبير کنايي «فلان» ـ که در نسخ متداول نهج البلاغه وجود دارد ـ در نسخ کهن نهج البلاغه نيز وجود داشته است و يا اينکه در برخي از آنها به اسم شخص مورد نظر تصريح شده است؟ در صورتي که در ميان نسخ کهن نهج البلاغه نسخهاي يافت شود که نام شخص ستايش شده را ذکر کرده باشد، تمام احتمالاتي که درباره معناي عبارت «فلان» داده شده است، مردود مي گردد؛ در غير اين صورت، بايد به سراغ مصادر خطبه رفت و مقصود از اين جملات را در آنها جستجو کرد.
بررسي نسخ خطبه ۲۲۸:
با مراجعه به نسخ نهج البلاغه متوجه ميشويم که در «همه» آنها، تنها تعبير کنايي «فلان» به کار رفته و هيچ نام ديگري، چه در متن و چه در حاشيه، ذکر نشده است؛(6) چنان که در نسخههاي «نصيريه»،(7) «ابن مؤدب»(8) و «ابن شدقم»(9) ـ که از نسخ معتبر نهج البلاغه محسوب ميگردند ـ هيچ نامي ذکر نگرديده است. حتي در نسخه دو شارح کهن نهج البلاغه، يعني ابن ابيالحديد و ابن ميثم بحراني، -که به نسخه خطي سيد رضي دسترسي داشتهاند(10) ـ نيز تعبير کنايي «فلان» آمده است. از اين رو، ميتوان اطمينان پيدا کرد که در متن اصيل نهج البلاغه تعبير «فلان» وجود داشته و سيد رضي از ذکر نام شخص خودداري کرده است. اما نکتهاي که در اين باره قابل توجه است، عبارتي است که در نسخه صبحي صالح آمده و به صورت غير مستقيم به معناي «فلان» اشاره دارد:
و من کلام له(ع) يريد به بعض أصحابه؛
از سخنان امام(ع) که به بعضي از اصحابش اشاره ميکند.(11)
اين در حالي است که در هيچ يک از نسخ کهن و معتبر نهج البلاغه اين عبارت وجود ندارد و در واقع ميتوان چنين گفت که اين جمله، افزوده ناسخان و کاتبان نهج البلاغه است که در صدد تفسير کلام امام(ع) بودهاند.(12)
با اين همه، براي نخستين بار «ابن ابي الحديد» (م۶۵۶ ق) در شرح خطبه ۲۲۸ تصريح کرده است که مقصود از کلمه «فلان» عمر بن خطاب است. وي به نقل از عالم شيعي و سيد نسابه «فخار بن معد موسوي» مينويسد:
و فلان المکنّي عنه عمر بن الخطاب و قد وجدتُ النسخة التي بخط الرضي أبي الحسن ـ جامع نهج البلاغة ـ و تحت فلان عمر، حدّثني بذلک فخار بن معد الموسوي الأودي الشاعر...(13)
اين سخنِ ابن ابي الحديد با عکس العملهاي متفاوتي مواجه گرديد؛ به طوري که بعضي ـ که بيشتر از عالمان اهل سنت بودهاند ـ آن را تأييد کرده(14) و بعضي ديگر، با استناد به تعارض و ناهماهنگي اين خطبه با ديگر کلمات علي(ع) آن را نپذيرفتهاند.(15) در اين ميان، سيد عبدالزهرا خطيب احتمال داده است که نوشتن نام خليفه دوم زير کلمه فلان، توسط صاحب نسخهاي صورت گرفته که اعتقاد داشته اوصاف ذکر شده درباره عمر است:
يحتمل أن صاحب تلک النسخة رأي أن هذه الصفات لعمر فکتب تحت خط الرضي ذلک.(16)
لکن با توجه به اين که ناقل اصلي اين سخن (فخار بن معد موسوي) يکي از عالمان مورد اعتماد شيعي است،(17) اين احتمال که وي در تشخيص نسخه سيد رضي اشتباه کرده و يا مطلبي خلاف واقع را به سيد رضي نسبت داده است، بعيد مينمايد.(18)
ديدگاه شارحان نهج البلاغه:
باور بيشتر شارحان و مفسّراني که درباره خطبه ۲۲۸ اظهار نظر کردهاند، اين بوده است که اوصاف ذکر شده با ديگر کلمات امام علي(ع) -که درباره خليفه دوم وارد شده است - منافات دارد. از اين رو با ردّ سخن ابن ابي الحديد، به بيان احتمالات و گمانهزنيهاي ديگر پرداختند که با تأسف، اکثر آنها فاقد مدرک است؛ چنان که قطب الدين راوندي (م۵۷۳ق) ـ به عنوان نخستين شارح شيعي که ديدگاه متفاوتي با نظر ابن ابيالحديد ارائه کرده است ـ اين خطبه را در وصف يکي از اصحاب امام علي(ع) دانسته که در زمان رسول خدا(ص) و قبل از پيدايش فتنه سقيفه از دنيا رفته است:
مَدَح بعضَ أصحابه بحُسنِ السيرة و أنه مات قبل الفتنة التي وقعت بعد رسول اللّه(ص) من الاختيار و الايثار.(19)
انتقادي که به اين سخن وارد شده، اين است که مضمون کلمات امام(ع) در نهج البلاغه با چهرهاي که راوندي معرفي کرده همخوان نيست؛ چه، جملاتي که در تمجيد شخصيت مورد بحث به کار رفته، نشان ميدهد که او داراي قدرت و حکومت بوده و پس از رسول خدا(ص) ايامي را به زمامداري گذرانده است.(20)
ابن ميثم بحراني (م ۶۷۹ق) نيز با استناد به اين که سخنان امام(ع) در اين خطبه با مذمّت خليفه دوم در خطبه شقشقيه(21) ناسازگار است، چنين اظهار داشته که اين توصيفات به ويژگيهاي ابوبکر بيشتر شباهت دارد و احتمال اين که اين خطبه در مدح ابوبکر باشد، بيشتر است تا عمر. وي در اين باره مينويسد:
أقول إرادته لأبي بکر أشبه من إرادته لعمر لما ذکره في خلافة عمر و ذمّها به في خطبتها المعروفة بالشقشقية کما سبقت الإشارة إليه...(22)
اما اين سخن با اعتراض ميرزا حبيب الله خويي (م۱۳۲۴ق) مواجه گرديده است. وي معتقد است که شکوههاي علي(ع) از ابوبکر، اگر بيشتر از عمر نباشد، کمتر نيست؛ چنان که سخنان امام(ع) درباره غصب خلافت و نيز دوران تاريک خليفه اول، گوياي اين حقيقت است.(23) از اين رو، خويي تأکيد دارد که مقصود امام(ع) از شخصيت ستايش شده مالک اشتر نخعي است؛ چه آن که چنين ستايشهايي درباره مالک سابقه داشته است:
و علي إبقائها علي ظواهرها فلابدّ من جعل المکنّي عنه شخصا آخر له أهلية الاتّصاف بهذه الأوصاف و عليه فلا يبعد أن يکون مراده(ع) هو مالک بن الحرث الأشتر، فلقد بالغ في مدحه و ثنائه في غير واحد من کلماته.(24)
اين ديدگاه مورد تأييد آيت الله مکارم شيرازي نيز قرار گرفت و ايشان اين نظر را بر ديگر احتمالات ترجيح دادند:
شارحان شيعه که يقين دارند اين سخن نميتواند درباره خليفه دوم باشد، بسياري آن را اشاره به مالک اشتر و بعضي به سلمان فارسي دانستهاند. به نظر ميرسد که احتمال اول مناسبتر باشد و با موقعيت مالک و نقش او در ميان اصحاب امير مومنان(ع) و فرماندهي او در لشکر و فکر بلند و عزم راسخش تناسب دارد.(25)
از سوي ديگر، محمد دشتي به نقل از مرحوم شهرستاني احتمال ديگري مطرح کرده و نگاشته است:
مرحوم شهرستاني نقل ميکند که در نسخه خطّي سيد رضي رضي الله عنه ـ که دخترش خدمت عموي بزرگوار، سيد مرتضي آن را ميآموخت ـ نام سلمان فارسي در ابتداي اين خطبه نوشته شده بود. و همين درست است؛ زيرا با بررسي ديگر خطبههاي نهج البلاغه، و شناخت تفکّرات امام(ع) و بررسي صحيح زندگاني ياران امام(ع) اين حقيقت روشن ميشود که شخص ياد شده بايد سلمان فارسي يا مالک اشتر باشد و ديگر احتمالاتي که داده شده است با عصمت و اعتقادات امام(ع) سازگار نيست.(26)
لکن محمد مهدي جعفري با استناد به تاريخ الطبري، ديدگاه ابن ابي الحديد را پذيرفته و به صراحت گفته است:
از همه حدس و گمانها که بگذريم، ما در تاريخ طبري با جرياني بر ميخوريم که جاي هيچ شکي باقي نميگذارد که شخص موصوف در اين گفتار عمر بن خطاب است و نه هيچ کس ديگري.(27)
همچنين محمد عبده معتقد است که منظور از عبارت کنايي «فلان»، خليفه دوم عمر بن خطاب بوده است.(28) گفتني است که برخي ديگر از شارحان نهج البلاغه که بيشتر از مفسّران کهن نهج البلاغه بودهاند، در شرح اين خطبه سکوت کرده و توضيح خاصي ارائه نکردهاند.(29)
مقايسه خطبه ۲۲۸ با ديگر کلمات امام(ع):
همان طور که اشاره شد، تنافي محتواي خطبه ۲۲۸ با ديگر کلمات امام علي(ع)، مهمترين دليل شارحان شيعي در اعتراض به ديدگاه ابن ابيالحديد بود. آنان بر اين باور بودند که تعابير به کار رفته در خطبه ۲۲۸ با ديگر سخنان امام(ع) در تضادّ است و به همين دليل، اوصاف ذکر شده نميتواند در شأن خليفه دوم باشد.(30) از اين رو، شايسته است که با بررسي محتواي خطبه و مقايسه آن با ديگر آموزههاي علوي، درستي يا نادرستي اين گفته را تبيين نماييم.
اما قبل از هر چيز، بايد خاطر نشان کرد که خطبه نام برده ـ چنان که در بررسي مصادر خطبه خواهد آمد ـ انشاي علي(ع) نبوده و ابتدائاً توسط ايشان ايراد نشده است. از اين رو، اين استبعاد که اوصاف ياد شده با ديگر کلمات امام(ع) ناسازگار است، از اساس، جايگاهي ندارد، اگر از اين نکته صرف نظر کنيم و جملات پيش گفته را با ديگر سخنان امام علي(ع) بسنجيم، به اين نتيجه ميرسيم که جملات بيان شده با ديگر گفتار امام(ع) درباره خليفه دوم کاملاً ناهمگون است؛ زيرا چگونه ميتوان پذيرفت که علي(ع)، عمر را «بر پا دارنده سنت پيامبر(ص)»(31) خوانده باشد، در حالي که تاريخ نمونههاي بسياري را از مخالفت آشکار وي با سنت پيامبر(ص) حکايت کرده است!(32) چگونه ميتوان پذيرفت که عمر «با جامهاي پاک و کمعيب از دنيا رفته باشد»(33) و حال آن که امام(ع) به کثرت خطا و لغزشهايش تصريح کرده است!(34) و چطور ميتوان پذيرفت که علي(ع) درباره عمر گفته باشد: «او حقّ تقواي الهي را مراعات نمود»،(35) در صورتي که در کلامي ديگر حاملان حقيقي تقوا را اندک شمرده(36) و تصريح کرده است که ستيزه جويان و خشونت طلبان هرگز نميتوانند تقوا پيشه کنند.(37) از اين رو، بايد تأکيد نمود که جملات مورد بحث از خطبه، قابليت همنشيني در کنار ديگر کلمات امام علي(ع) را ندارد.
ادامه دارد...
منابع و مراجع
(1) به عنوان نمونه مي توان از پاياننامه ارشد «تعامل امام علي(ع) با مخالفان و کتاب مواضع سياسي امام علي(ع) در قبال مخالفين» نام برد.
(2) ر.ک: تأملات في نهج البلاغه، ص ۱۰.
(3) همان، ص ۸ ـ۱۱.
(4) نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸، ترجمه انصاريان.
(5) ر.ک: بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة، ج ۹، ص ۴۸۱.
(6) اين مطلب از تحقيق ارزشمندي که آقاي عزيزالله عُطاردي انجام داده و نسخه صبحي صالح را با ۲۵ نسخه خطي نهج البلاغه مقايسه کردهاند، به روشني قابل درک است. ر.ک: نهج البلاغه، تحقيق و تصحيح: عزيزالله عطاردي، خطبه ۲۲۸.
(7) نسخه نصيريه، نگاشته شده در سال ۴۹۹ق، منتشر گرديده است.
(8) نسخه ابن مؤدب، نگاشته شده به سال ۴۹۴ق، به چاپ رسيده است
(9) نسخه ابن شدقم، در ميان سالهاي ۹۹۴ تا ۹۹۶ق، از روي چهار نسخه معتبر رونويسي شده است.
(10) ابنميثم در مواضع متعددي از شرح خود به اين مسأله تصريح کرده است؛ چنان که در شرح عبارتي از خطبه ۱۹0 «وَ کَانَ لَيلُهُمْ فِي دُنْياهُمْ نَهَاراً» آورده است: «و في نسخه الرضي -رضي الله عنه- بخطّه، کأنَّ...» (مصباح السالکين، ج ۴، ص ۲۰۹). همچنين ابن ابي الحديد در ذيل حکمت ۴۷۱ نهج البلاغه تصريح کرده است: «و اعلم أنّ الرضي -رضي الله عنه- قطع کتاب نهج البلاغة علي هذا الفصل و هکذا وجدتُ النسخة بخطه...» (شرح نهجالبلاغه، ج ۲۰، ص ۱۸۰).
(11) نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.
(12) البته به نظر ميرسد که اين جمله برگرفته از کلام قطب الدين راوندي باشد که در شرح خطبه ۲۲۸ گفته است: «مَدَح بعضَ أصحابه بحُسنِ السيرة...» (منهاج البراعة في شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۴۰۲).
(13) شرح نهجالبلاغه، ج ۱۲، ص ۵.
(14) ر.ک: تأملات في کتاب نهج البلاغه، ص ۱۰؛ مجموعه مؤلفات (الشيعة و السنة)، ج ۴، ص ۱۳۵؛ شرح نهج البلاغه عبده، ص ۲۴۹.
(15) ر.ک: منهاج البراعة في شرح نهجالبلاغه، ج ۱۴، ص ۳۷۳ و نيز: پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج ۸، ص ۴۶۵.
(16) مصادر نهج البلاغة و اسانيده، ج ۳، ص ۱۵۹.
(17) چنان که شيخ حر عاملي درباره وي گفته است: «السيد شمس الدين فخار بن معد بن فخار الموسوي الحائري، کان عالماً، فاضلاً، أديباً، محدثاً له کتب، منها کتاب الرد علي الذاهب إلي تکفير أبي طالب حسن، جيد و غير ذلک.» (ر.ک: معجم رجال الحديث، ج ۱۳، ص ۲۵۲).
(18) احتمال ديگري که با توجه به مصادر خطبه ميتوان مطرح کرد، اين است که مقصود از عبارت کنايي (فلان) در نهج البلاغه، نوحهگر عمر (نادبة عمر) باشد، نه شخص عمر! و اين معنا از تعابيري که در گزارشهاي فراوان خطبه انعکاس يافته، قابل استفاده است؛ چنان که گزارش ابن شُبّه نميري در تاريخ المدينه مؤيد مناسبي بر اين مطلب است. وي همانند نسخ نهج البلاغه عبارت «لله بلاء فلان» را آورده است؛ با اين تفاوت که به جاي لفظ «فلان» به نام اصلي تصريح کرده و «نادبة عمر» ذکر کرده است (ر.ک: تاريخ المدينة، ج ۳، ص ۹۴۱).
(19) منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۴۰۲.
(20) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج ۱۲، ص ۵.
(21) شايان ذکر است که خطبه شقشقيه به لحاظ سند و استناد به اميرالمومنين(ع) داراي پيشينهاي کهن و معتبر است و برخلاف گمان بعضي، انتساب آن به حضرت قابل خدشه نيست. (ر.ک: شکوه مولا (نگاهي ديگر به خطبه شقشقيه)، ص ۲۷ـ۵۲).
(22) مصباح السالکين، ج ۴، ص ۹۸. البته اين نظر در ميان اهل سنت رونق بيشتري دارد و بسياري از عالمان اهل سنت به اين قول متمايل شدهاند؛ چنانکه گفتهاند: «و قد حذف الشريف صاحب النهج حفظاً لمذهبه لفظ (أبي بکر أو عمر) و أثبت بدله (فلان) و لهذا الابهام اختلف الشراح فقال البعض هو أبوبکر و البعض عمر و رجّح الأکثر الأول و هو الأظهر». (تأملات في کتاب نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۰ و نيز ر.ک: مجموعه مؤلفات (الشيعة و السنة)، ج ۴، ص ۱۳۵؛ العواصم من القواصم، ج ۱، ص ۲۷۵).
(23) منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج ۱۴، ص ۳۷۳.
(24) همان، ص ۳۷۴.
(25) پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج ۸، ص ۴۶۵.
(26) نهج البلاغه (ترجمه دشتي)، خطبه ۲۲۸. وي در کتاب روش تحقيق در نهج البلاغه نيز به اين موضوع پرداخته و همين سخنان را تکرار کرده است.
(27) پرتوي از نهج البلاغه، ج ۳، ص ۷۴۴.
(28) شرح نهج البلاغه (عبده)، ص ۲۴۹.
(29) ر.ک: معارج نهج البلاغة، ص ۳۲۹؛ اعلام نهج البلاغة، ص ۱۹۲؛ الديباج الوضي، ص ۱۸۳۱.
(30) ر.ک: مصباح السالکين، ج ۴، ص ۹۸؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج ۱۴، ص ۳۷۳؛ پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج ۸، ص ۴۶۵.
(31) «أَقَامَ السُّنَّة وَ خَلَّفَ الْفِتْنَة...» (نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸).
(32) ر.ک: النص و الاجتهاد، ص ۱۲۵ـ ۲۹۴.
(33) «ذَهَبَ نَقِي الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيب...» (نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸).
(34) «فصَيرها في حـوزة خَشْناء يغلُظ کَلْمُها و يخْشُن مَسّها و يکْثُر العِثار فيها و الإعتذار منها؛ او (ابوبکر) خلافت را در اختيار کسي (عمر) قرار داد که جوّي از خشونت بود، سخنش تند بود و ملاقات با او رنج آور. اشتباه و لغزشهاي بسياري از او سر ميزد و زياد عذر خواهي مينمود» (همان، خطبه ۳).
(35) «أَدَّي إِلَي اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ...» (همان، خطبه ۲۲۸).
(36) «فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِک الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِي الشَّکُور؛ چه اندکاند پذيرنده و گذارنده حقّ پرهيزگاري، شمارشان اندک است و آنان همانهايند که خدا در توصيفشان گفته است: و اندکي از بندگان من سپاسگزارند» (همان، خطبه ۱۹۱).
(37) «وَ لَا يسْتَطِيعُ أَنْ يتَّقِي اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ؛ آن که ستيزهجوي است، هرگز نميتواند از خدا بترسد.» (همان، قصار ۲۹۸).
------------------------------
منبع: www.hadith.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد