پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

پژوهشي در آيات هدايت و ضلالت، مشخصات ره يافتگان به حريم وصال دوست
زهرا اسدالله‌زاده


تعداد بازدید 616 دسته بندی: عرفان و قرآن
متن مقاله

هدايت‌ از ماده‌هدي‌ (به‌فتح‌اول‌و ضم‌آن‌) و در لغت‌به‌معناي‌ دلالت‌و راهنمايي‌ از روي‌ لطف‌است‌.(1) و اهتداء به‌معني‌ هدايت‌ يافتن‌ و قبول‌هدايت‌ است‌. لغويون‌ هدايت‌ را به‌دو دسته‌ارائه‌الطريق‌، ايصال‌ به‌مکتوب‌و به‌تعبير ديگر هدايت‌ تشريعي‌ و هدايت‌ تکويني‌ تقسيم‌ کرده‌اند.
مرحله‌ اول‌تنها به‌بيان‌ قانون‌پرداخته‌، شرايط‌ پيمودن‌ راه‌و رسيدن‌ به‌مقصد را بيان‌ مي‌کند(2). ارائه‌الطريق‌ مستلزم‌وصول‌به‌مطلوب‌نيست‌ وليکن‌، در مرحله‌دوم‌علاوه‌بر اين‌، وسايل‌ سفر را هم‌فراهم‌مي‌سازد، موانع‌را برطرف‌و مشکلات‌را حل‌و مسافران‌اين‌ راه‌را تا مقصد همراهي‌ و حمايت‌ و حفاظت‌مي‌کند و گمراهي‌ در او تصور ندارد.(3)
هر موجودي‌ که‌هستي‌ او عين‌ ذاتش‌نيست‌، همان‌طور که‌در اصل‌هستي‌ خود نيازمند به‌هست‌بالذات‌است‌، در تکامل‌خود نيز محتاج‌به‌کمال‌بالذات‌است‌و آن‌هست‌بالذات‌که‌موجود را به‌سوي‌ کمال‌تعيين‌ شده‌راهنمايي‌ مي‌کند، هدايت‌ او را به‌عهده‌دارد.(4) پس‌، هدايت‌ عبارت‌از تعيين‌ کمال‌مناسب‌يک‌ چيز و راه‌رسيدن‌ به‌آن‌است‌.
لذا، هر موجودي‌ که‌کمال‌او عين‌ ذاتش‌نيست‌، نيازمند به‌هدايت‌ خواهد بود و در کمال‌مناسب‌خويش‌ محتاج‌به‌مکمل‌است.‌(5) بنابراين‌ قلمرو هدايت‌ همه‌جهان‌است‌. و چه‌موجود ثابت‌و مجرد و چه‌موجود متحرک‌و مادي‌ هر دو نيازمند هدايت‌ هستند.
زيرا ممکن‌نيست‌ که‌هستي‌ چيزي‌ مثل‌ذات‌او نباشد و او در اصل‌هستي‌ خود محتاج‌به‌مبداء هستي‌ بخش‌بوده‌ولي‌ در کمال‌و راه‌رسيدن‌ به‌آن‌غني‌ بالذات‌باشد. زيرا هم‌تبديل‌ فقير ذاتي‌ به‌غني‌ بالذات‌محال‌است‌و هم‌تفويض‌ محض‌محال‌است‌.
هدايت‌ داراي‌ شرايط‌ و اوصافي‌ مي‌باشد که‌در قرآن‌کريم‌ بيان‌ شده‌و نشان‌مي‌دهد بدون‌علت‌و برخلاف‌حکمت‌الهي‌ نيست‌. ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾(6)؛ «خداوند به‌ وسيله‌ قرآن‌کساني‌ را که‌از رضا و خشنودي‌ او پيروي‌ مي‌کنند، به‌راه‌هاي‌ سلامت‌هدايت‌ مي‌کند و از تاريکي‌ها به‌فرمانش‌به‌سوي‌ روشنايي‌ مي‌برد و آنها را به‌راه‌راست‌رهبري‌ مي‌کند». در اينجا پيروي‌ فرمان‌خدا و جلب‌خشنودي‌ او زمينه‌‌ساز هدايت‌ الهي‌ شمرده‌شده‌است‌.
خداوند فيض‌ هدايتش‌ را به‌زمينه‌هايي‌ مي‌فرستد که‌لايق‌ و آماده‌پذيرش‌ آن‌اند نه‌دل‌هايي‌ که‌آگاهانه‌هرگونه‌آمادگي‌ را در خود نابوده‌کرده‌اند. لذا مي‌فرمايد ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ﴾(7)؛ «خداوند کسي‌را که‌دروغ‌گو و کفران‌کننده‌است‌هرگز هدايت‌ نمي‌کند».

شناخت‌ هدايت‌:
شناخت‌ هدايت‌، چون‌شناخت‌علم‌و هستي‌، در عين‌ وضوح‌و روشني‌، پيچيده‌ و دشوار است‌. لذا، براي‌ شناخت‌هدايت‌ دو روش‌وجود دارد.
1ـ هدايت‌ با شناخت‌سازنده‌هاي‌ وجودش‌که‌همان‌هدايت‌ آفرين‌ است‌شناخته‌شود.
2ـ هدايت‌ با تفکر و تأمل‌در ذات‌خود او شناخته‌شود. همان‌طور که‌بهترين‌ شناخت‌راه‌هستي‌ جهان‌بعد از شناخت‌هستي‌ بخش‌آن‌، مشاهدة‌حقيقت‌ وجود عالم‌و تأمل‌در هستي‌ آن‌است‌، بهترين‌ راه‌براي‌ شناخت‌هدايت‌ بعد از شناخت‌و معرفت‌هادي‌ بالذات‌، مشاهدة‌ حقيقت‌ خود هدايت‌ است‌، که‌ذاتي‌ جز هدايت‌ ندارد و غير از هدايت‌ محض‌چيزي‌ را به‌حريم‌ او راه‌نيست‌. همچنان‌که‌در علم‌، جهل‌راهي‌ ندارد و در واقعيت‌ هستي‌، نيستي‌ معنايي‌ نمي‌يابد.
چه‌ کسي‌ هدايت‌ کننده‌است‌؟
قرآن‌ کريم‌ در بعضي‌ از آيات‌، هدايت‌ را حق‌منحصر به‌خداوند مي‌داند و در بعضي‌ ديگر از آيات‌ دليل‌ انحصار را بيان‌ مي‌کند. ﴿قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى﴾(8)؛ «تنها هدايت‌ خداوند است‌که‌هدايت‌ مي‌باشد».
﴿فَذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ﴾(9)؛ «چون‌حق‌محض‌منحصراً براي‌ خداوند است‌و هدايت‌ آن‌است‌که‌از حق‌پيروي‌ شود و غير از حق‌، باطل‌و پيروي‌ باطل‌ضلالت‌است‌، پس‌هدايت‌ منحصراً از آن‌خداوند است‌و از غير خداوند پيروي‌ نمودن‌ضلالت‌است.»
﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾(10)، ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾(11)؛ «تنها قانون‌سعادت‌بخش‌اسلام‌است‌که‌نزد خداست‌و غير از دين‌اسلام‌هيچ‌ديني‌مقبول‌نيست». ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾(12)؛ «با رها کردن‌اسلام‌ و قرآن‌هرگز به‌مقصدي‌ نمي‌رسيد؛ زيرا تنها راه‌هدايت‌ همين‌ سخن‌خداست‌. پس‌به‌کجا مي‌رويد؟»
اما دليل‌ انحصار هدايت‌ آيه‌ ذيل‌است:‌﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ﴾(13)؛ در اين‌ آيه‌ تقابل‌بين‌ کسي‌ است‌که‌به‌حق‌هدايت‌ مي‌کند و کسي‌ که‌بدون‌هدايت‌ مهتدي‌ نمي‌شود. يعني‌ اولي‌ نيازي‌ به‌هدايت‌ ندارد و مي‌تواند هادي‌ ديگران‌ باشد، ولي‌ دومي‌ نيازمند به‌هدايت‌ غير است‌تا مهتدي‌ شود. محتواي‌ آيه‌ آن‌است‌که‌کسي‌ حق‌هدايت‌ دارد و بايد از او پيروي‌ کرد که‌نيازي‌ به‌غير نداشته‌ باشد، يعني‌ ذاتاً يهتدي‌ و ذاتاً هادي‌ ديگران‌ باشد.
البته‌ اصل‌هدايت‌ همانند ديگر کمالات‌وجودي‌، منحصراً در اختيار خداوند است‌ولي‌ بالتبع‌، انبياء(ع) و اولياء الهي‌ نيز مي‌توانند ديگران‌ را هدايت‌ کنند، خواه‌هدايت‌ تکويني‌ و خواه‌هدايت‌ تشريعي‌. پس‌امام‌هدايت‌ کننده‌است‌و با امري‌ که‌از جانب‌خداوند در اختيار دارد هدايت‌ مي‌کند. فرق‌بين‌ هدايت‌ بالاصل‌و هدايت‌ بالتبع‌مي‌تواند محمل‌نفي‌ و اثباتي‌ باشد که‌در اين‌ موضوع‌واقع‌شده‌زيرا در بعضي‌ از آيات‌، هدايت‌ مردم‌به‌پيامبر اکرم‌(ص) نسبت‌داده‌شده‌است‌.
﴿وَإِنَّکَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾(14)، ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾(15) زيرا خود پيامبر(ص) بر مسير راست‌واقع‌شده‌. لذا حق‌هدايت‌ ديگران‌ را دارد و در بعضي‌ از آيات‌ ديگر، هدايت‌ افراد از پيامبر(ص) سلب‌شده‌. ﴿إِنَّکَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾(16)؛ «تو هر که‌را دوست‌داشته‌باشي‌ هدايت‌ نمي‌کني،‌ ولکن‌خدا هر که‌را بخواهد هدايت‌ مي‌کند».
بنابراين‌ بازگشت‌انحصار پيروي‌ در هدايت‌ و سلب‌آن‌از غير او به‌اين‌ است‌که‌پيروي‌ بالاصل‌از هدايت‌ بالاصالة‌است‌که‌مخصوص‌خداوند است‌و پيروي‌ بالتبع‌در اثر هدايت‌ بالتبع‌است‌که‌انبياء(ع) و اولياء الهي‌ رسالت‌آن‌را از طرف‌خداوند به‌عهده‌دارند.

هدايت‌ در قرآن‌:
هدايت‌ قرآن‌است‌و قرآن‌همان‌هدايت‌ است‌. قرآن‌چيزي‌ جز هدايت‌ نيست‌ و هدايت‌ محض‌است‌و در حريم‌ او هيچ‌ گونه‌ضلالتي‌ راه‌ندارد، هم‌چنانکه‌آفريدگار جهان‌درباره‌قرآن‌مي‌گويد: ﴿هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾(17)، ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَانًا لِکُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾(18) و آيات‌ديگر به‌عنوان‌هدايت‌و حقيقت‌آن‌معرفي‌شده‌است‌و هيچ‌شک‌و ترديدي‌در آن‌راه‌ندارد. ﴿ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ﴾(19) و مصون‌از هر گونه‌ضلالت‌و بطلان‌است‌﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَکِيمٍ حَمِيدٍ﴾(20) و در دسترس‌احدي‌ نيست‌ که‌مورد تطاول‌قرار گيرد، يا همانند آن‌آورده‌شود ﴿يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً * فِيهَا کُتُبٌ قَيِّمَةٌ﴾(21) و گيرنده‌ آن‌قلب‌پاک‌پيامبري‌ است‌که‌جز حق‌نمي‌يابد و غير از حق‌نمي‌بيند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ﴾(22). بنابراين‌ چون‌قرآن‌عين‌ هدايت‌ و هدايت‌ همان‌قرآن‌است، بررسي‌ حقيقت‌ هدايت‌ را بايد با بيان‌ قرآن‌که‌خود آورنده‌همه‌معارف‌است‌﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَانًا لِکُلِّ شَيْءٍ﴾(23) انجام‌داد.
از اين‌ رهگذر داعيه‌ قرآن‌کريم‌ به‌اينکه‌ بهترين‌ راه‌و نيکوترين‌ روش‌هدايتي‌ را به‌همراه‌دارد. ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِيرًا﴾(24) چنين‌ بيان‌ مي‌شود که‌قرآن‌کريم‌ روح‌انساني‌ را که‌همان‌حيات‌ اوست‌به‌بهترين‌ روش‌رشد مي‌دهد که‌هم‌مسائل‌سودمند و مطالب‌حکيمانه‌ را به‌خوبي‌ درک‌کند و هم‌راه‌عملي‌ حکمت‌را فرا راه‌او نصب‌مي‌کند که‌به‌خوبي‌ بپيمايد و هم‌زمينة‌ اين‌ کار را فراهم‌مي‌کند.
پس‌ کمال‌انسان‌مهتدي‌ و هدايت‌ شده‌آن‌است‌که‌هم‌معارف‌را ببيند و هم‌بفهمد و بتواند آنها را به‌ديگران‌ بفهماند، و اين‌ تکامل‌هدايت‌ نتيجه‌ هدايت‌ کاملي‌ است‌که‌قرآن‌کريم‌ به‌آن‌نويد داد و فرمود: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾.
هدايت‌ انسان‌به‌دو صورت‌فکري‌ و عملي‌ است‌. درباره هدايت‌ فکري‌ انسان‌گفته‌مي‌شود: ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ قرآن‌ کريم‌ سخن‌از تفکر و علم‌دارد، يا دستور احتجاج‌مي‌دهد يا خود دليل‌ مي‌آورد، هرگز اجازه‌نمي‌دهد هيچ‌ انساني‌ بدون‌علم‌سخن‌بگويد. پس‌ انسان‌موظف‌است‌تمام‌تصديق‌ها و پذيرش‌هاي‌ خود را بر اساس‌علم‌قرار دهد. ﴿أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْکِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾(25)، انسان‌موظف‌است‌تمام‌ نفي‌ و انکار و تکذيب‌هاي‌ خود را بر پايه‌ علم‌قرار دهد ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ﴾(26). انسان‌بايد تمام‌پيروي‌و اطاعت‌خود را بر مدار علم‌قرار دهد. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ کُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ...﴾(27) پس‌رهبري‌و هدايت‌ بدون‌علم‌يا وحي‌، اظلال‌و اغوا خواهد بود. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُنِيرٍ * ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾(28) بنابراين‌هم‌پيروي‌بايد بر اساس‌آگاهي‌ باشد و هم‌رهبري‌﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾(29). البته‌در هر هيچ‌ جاي‌ قرآن‌روش‌تفکر صحيح‌ و روش‌پي‌ بردن‌به‌مجهول‌نيست‌ مگر آنکه‌آن‌را به‌فطرت‌انسان‌و عقل‌فطري‌ ارجاع‌داده‌. زيرا راه‌تفکر و طرز پي‌ بردن‌به‌مجهول‌امري‌ است‌فطري‌ و بديهي‌ که‌همراه‌ذات‌و سرشت‌آدمي‌ است‌.

هدايت‌ از طرف‌خداست‌:
قرآن‌ بسيار اين‌ معنا را بيان‌ مي‌کند که‌هدايت‌ تنها از خداوند باري‌ تعالي‌ است‌و غير او کسي‌ در آن‌دخل‌و تصرفي‌ ندارد. خداوند بشر را بر فطرت‌توحيد آفريده‌، آن‌گاه‌اين‌ فطرت‌را به‌وسيله‌ دعوت‌هاي‌ ديني‌ انبياء(ع) و رسل‌تأييد فرموده‌. پس‌اگر انسان‌ها بر اساس‌همين‌ فطرت‌سالم‌زندگي‌ کنند، خداوند هدايتشان‌ کرده‌و ايشان‌ مهتدي‌ خواهند شد. اما اگر انسان‌از راه‌فطرت‌منحرف‌شد، به‌اختيار خود، و به‌خاطر نشناختن‌مقام‌پروردگار و پيروي‌ از هواي‌ نفس‌خودش‌، خود را گمراه‌کرده‌است‌، و تا اينجا گمراهيش‌ مربوط‌به‌خداي‌ تعالي‌ نيست‌ لکن‌، اگر بنده‌با علم‌و عمد بر انحراف‌خود اصرار بورزد، از اينجاست‌ که‌خداوند به‌عنوان‌مجازات‌، رحمت‌خود را از او قطع‌و توفيق‌ را از او سلب‌نموده‌ و ضلالتش‌را تثبيت‌ مي‌کند. پس‌انسان‌مختار يا مهتدي‌ مي‌باشد يا ضال‌و گمراه‌و مرکز اهتداء يا ضلالت‌او همان‌قلب‌اوست‌. زيرا در قرآن‌کريم‌ هدايت‌ نصيب‌ قلب‌مؤمن‌قرار داده‌شده‌، ﴿وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾(30) و کيفر تبه‌کاري‌ که‌قلب‌او گناهکار است‌﴿وَمَنْ يَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾(31) همان‌بستن‌ صدر و تنگي‌ وجودي‌ دل‌او خواهد شد و اين‌ چنين‌ انسان‌که‌گرفتار ضيق‌ صدر است‌، در همه‌ي‌ مراحل‌تحت‌فشار بوده‌و هرگز لذت‌آزادي‌ و رهايي‌ از بند را نمي‌چشد، هم‌در دنيا با فشار درگير است‌﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکًا﴾(32) و هم‌بعد از مرگ‌گرفتار فشار برزخي‌ است‌و هم‌در جهنم‌با فشار به‌سر مي‌برد ﴿وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا﴾(33) زيرا ضلالت‌ظهوري‌جز فشار دنيا و آخرت‌نخواهد داشت‌.

راه‌ شناخت‌ضلالت‌:
بهترين‌ راه‌شناخت‌ضلالت‌هر چيزي‌ آن‌است‌که‌او را با سازنده‌و قوام‌دهنده‌هاي‌ دروني‌ و بيرونيش‌ بشناسيم‌ و اگر داراي‌ علت‌و سببي‌ است‌، بهترين‌ راه‌شناخت‌او آشنا شدن‌با علت‌اوست‌. در شناخت‌هدايت‌ نيازي‌ به‌شناخت‌ضلالت‌که‌يک‌ امر عدمي‌ است‌نخواهد بود. ولي‌ شناسايي‌ ضلالت‌به‌کمک‌شناخت‌هدايت‌ ممکن‌است‌.
هدايت‌ تشريعي‌ داراي‌ مقابلي‌ است‌به‌نام‌ضلالت‌، که‌گاهي‌ به‌صورت‌ارايه‌ قانون‌زيان‌ بار ظاهر مي‌شود و گاهي‌ به‌صورت‌اخفاء قانون‌سودمند، که‌در هر صورت‌پايان‌ آن‌شقاوت‌و نقصان‌و ضلالت‌است‌. ﴿... وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا...﴾(34).
ضلالت‌ تشريعي‌ که‌مقابل‌هدايت‌ تشريعي‌ است‌از ساحت‌قدس‌پروردگاري‌ دور و محال‌خواهد بود. يعني‌ محال‌است‌که‌خداوند متعال‌از ابتدا کسي‌ را گمراه‌و او را از هدايت‌ محروم‌کند. زيرا گمراه‌کردن‌ابتدايي‌ نسبت‌به‌انسان‌ظلم‌است‌و هرگز خداوند به‌کسي‌ ظلم‌نخواهد کرد. ﴿وَلَا يَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا﴾. پس‌ هرگز ضلالت‌تشريعي‌ به‌خداوند نسبت‌داده‌نخواهد شد، بلکه‌همواره‌هدايت‌ الهي‌ نصيب‌ مردم‌مي‌شود که‌آنان‌را از خطر ضلالت‌باز دارد. ﴿يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾(35) و علت‌ اينکه‌ خداي‌ تعالي‌ همه‌جا هدايت‌ را به‌طور مطلق‌به‌خود استناد داده‌و ضلالت‌را به‌خود مردم‌، اين‌ است‌که‌هدايت‌ از صفات‌جميله‌ است‌، بخلاف‌ضلالت‌ که‌حقيقتش‌ عدم‌اهتداء به‌هدايت‌ خداست‌؛ و اما تثبيت‌ آن‌ضلالت‌در فردي‌ که‌به‌اختيار خود ضلالت‌ را بر هدايت‌ ترجيح‌ داده‌و آيات‌ خدا را تکذيب‌ کرده‌، مستند به‌خداي‌ تعالي‌ است‌. يعني‌ خداوند کسي‌ را که‌بخواهد کيفر کند، ضلالت‌او را در همان‌اولين‌ بار تحققش‌در دل‌وي‌ استوار ساخته‌و با سلب‌توفيق‌ و قطع‌عطيه‌ الهيه‌ فرد، آن‌را صفت‌لازمي‌ قرار مي‌دهد و اين‌ همان‌استدراج‌و املاء است‌که‌در قرآن‌کريم‌ به‌خود نسبت‌داده‌است‌.(36)
بنابراين‌ اضلالي‌ که‌در قرآن‌کريم‌ به‌خداوند سبحان‌نسبت‌داده‌شده‌، به‌معني‌ اضلال‌تشريعي‌ و اضلال‌ابتدايي‌ نيست‌. بلکه‌اضلال‌تکويني‌ است‌و به‌عنوان‌کيفر و مجازات‌است‌، که‌تکويناً توفيق‌ هدايت‌ را از آنان‌سلب‌کرده‌و در اثر ضلالت‌ابتدايي‌ آنها، نورانيت‌ اهتداء را به‌آنان‌نداده‌است‌. قرآن‌کريم‌ ضلالت‌ابتدايي‌ را همواره‌به‌انسان‌مختار نسبت‌داده‌و هرگز آن‌را به‌خداوند سبحان‌استناد نمي‌دهد. ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ﴾(37)، ﴿فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ﴾(38) و آنهايي‌که‌با پيمودن‌راه‌عناد و لجاجت‌و آلوده‌شدن‌به‌هر گونه‌ظلم‌و فساد و گناه‌، شايستگي‌را در خود کشته‌و مستحق‌سلب‌توفيق‌و گمراهي‌شده‌اند. مسلماً اين‌افراد را گمراه‌مي‌سازد. ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ﴾(39) ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾(40) ﴿وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾(41).
گرچه‌ در قرآن‌کريم‌، هدايت‌ و ضلالت‌الهي‌ طبق‌مشيت‌ خداوند بيان‌ شده‌و توزيع‌ آن‌به‌اراده‌خداوندي‌ تعلق‌گرفته‌، ولي‌ چون‌قرآن‌نور است‌و هيچ‌ گونه‌ابهامي‌ در مطالب‌آن‌نيست‌، اين‌ سخن‌را نيز چنين‌ توضيح‌ داده‌که‌هدايت‌ تکويني‌، نصيب‌ انسان‌هدايت‌ جويي‌ مي‌شود که‌با حسن‌اختيار خود راه‌مستقيم‌ را برگزيند و ضلالت‌تکويني‌ دامنگير انسان‌ضلالت‌پيشه‌اي‌ مي‌شود که‌با علم‌و اراده‌خود، راه‌انحرافي‌را انتخاب‌کند. ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾(42) بايد بدانيد که‌اين‌ ضلالت‌به‌معني‌ اجبار نيست‌ و مسأله‌بي‌حساب‌ نمي‌باشد، بلکه‌اضلال‌الهي‌ به‌معني‌ عکس‌العمل‌کارهاي‌ نادرست‌و غلط‌خود انسان‌است‌که‌او را به‌گمراهي‌ مي‌کشاند و کسي‌ که‌با اضلال‌تکويني‌ گمراه‌شد هيچ‌ کس‌ياراي‌ هدايت‌ او را نخواهد داشت‌﴿وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾(43) همچنان‌که‌اگر فردي‌را خداي‌متعال‌با هدايت‌ تکويني‌ مهتدي‌ کرد، هيچ‌ کس‌توان‌اضلال‌او را ندارد و توان‌نفوذ در وي‌ را ندارد مانند رسول‌الله‌(ص‌). ﴿وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَکَ مِنْ شَيْءٍ﴾(44).
البته‌ در تمام‌اين‌ موارد، اختيار انسان‌محفوظ‌است‌، زيرا تأثير عقل‌از درون‌انسان‌و ره‌آورد وحي‌ انبياء(ع) از بيرون‌، در تعيين‌ راه‌مستقيم‌ و رسيدن‌ به‌هدف‌مورد توجه‌است‌. بنابراين‌ نفوذ شياطين‌ در انسان‌هاي‌ مستعد رشد و کمال‌، فقط‌در حد وسوسه‌و نيرنگ‌است‌و هيچ‌ گونه‌سلطه‌و ولايتي‌ نسبت‌به‌آنان‌ندارند. اما نسبت‌به‌هر انساني‌ که‌به‌وعده‌هاي‌ باطل‌آن‌ها فريب‌ خورده‌و دنباله‌‌رو آن‌ها شده‌و جز به‌دنيا به‌چيزي‌ نمي‌انديشد، ولي‌ و سرپرست‌است‌. ولي‌ اين‌ ولايت‌ و سرپرستي‌ به‌سوء اختيار خود انسان‌هاي‌ تبه‌کار است‌که‌از تحت‌سرپرستي‌ فرشتگان‌خارج‌شده‌و تولي‌ شياطين‌ را پذيرفته‌ و آنها را اولياء خود قرار داده‌اند ﴿... وَيَتَّبِعُ کُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ﴾.
البته‌ برگشت‌از آن‌راه‌در عين‌ دشواري‌ ممکن‌است‌و هرگز ولايت‌ انتخابي‌ شياطين‌ اراده‌و قدرت‌مخالفت‌با هوي‌ و اطاعت‌از مولي‌ را از انسان‌هاي‌ تبه‌کار سلب‌نکرده‌و نمي‌کند. زيرا هر انساني‌ خواه‌مومن‌و خواه‌کافر، تا زنده‌است‌متفکر و مختار است‌و هرگز يک‌ انسان‌مختار مجبور نخواهد شد.


منابع و مراجع

(1) مفردات‌في‌ غريب‌ القرآن‌، راغب‌اصفهاني‌، حسين‌ بن‌محمد، ص‌835.
(2) شافيه‌، شارح‌حاشيه‌ ملاعبدالله‌، ابومعين‌ هاشمي‌ خراساني‌، ج‌1، ص‌23.
(3) همان‌.
(4) تعليقات‌ ابن‌سينا، ص‌21.
(5) اسفار، ملاصدرا، ص‌334.
(6) مائده،‌16.
(7) زمر، 3.
(8) بقره،‌120.
(9) يونس، 32.
(10) آل‌عمران‌، 19.
(11) آل‌عمران،‌85.
(12) تکوير، 26.
(13) يونس،‌ 35.
(14) شوري،‌ 52.
(15) يس،‌ 4 و 3.
(16) قصص،‌56.
(17) اعراف،‌203.
(18) نحل،‌89.
(19) بقره،‌2.
(20) فصلت،‌42.
(21) بينه،‌ 3 و 2.
(22) شعراء، 193.
(23) نحل،‌89.
(24) اسراء، 9.
(25) اعراف،‌169.
(26) يونس،‌ 39.
(27) حج‌، 3.
(28) حج‌، 9 و 8.
(29) اسراء، 36.
(30) تغابن،‌11.
(31) بقره‌، 283.
(32) طه‌، 124.
(33) فرقان،‌13.
(34) اعراف،‌146.
(35) نساء، 176.
(36) تفسير الميزان‌، علامه‌طباطبايي‌، به‌قلم‌موسوي‌ همداني‌، ج‌16، ص‌249.
(37) نحل،‌36.
(38) اعراف،‌30.
(39) ابراهيم،‌ 27.
(40) بقره،‌26.
(41) صف‌، 5.
(42) جاثيه،‌ 23.
(43) رعد، 33.
(44) نساء، 113.
------------------------------
منبع: www. maarefquran.org


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر