پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

شرک و اخلاص در قرآن و مرز بين آن دو در قرآن کريم(قسمت دوم)
مژگان سرشار


تعداد بازدید 607 دسته بندی: عرفان و قرآن
متن مقاله

مرز بين شرک و اخلاص (پاسخي به فرقه وهابيت):
با توجه به آنچه که در مباحث قبل آمد، معلوم شد که «شرک» در اصطلاح قرآن کريم به معناي پرستش غير خداست و چنين شرکي موجب خروج از دايره اسلام مي‌شود. در مقابل آن، «اخلاص» به معناي انحصار عبوديت در خداوند سبحان است. حال که سخن بدين‌جا رسيد و با توجه به آن که در عصر حاضر گروه وهابيت سيل تهمت را متوجه شيعيان کرده‌اند و با خام‌ترين برداشت‌ها از قرآن، آنان را متهم به شرک مي‌کنند، بي‌مناسبت نيست که به نقد کوتاهي پيرامون انديشه‌هاي وهابيت در نسبت دادن شرک به شيعيان و حتي ساير فرقه‌هاي اسلامي بپردازيم. نقد اين نظر در سايه بررسي متقابل شرک و اخلاص و مرزيابي بين آن دو به روشني امکان‌پذير است. بررسي انجام شده متکي به نص صريح قرآن است و از هر گونه خلل يا اعمال تعصبات شخصي به دور است.

عقايد وهابيه:
محمد بن عبد الوهاب، بنيانگذار فرقه وهابيت، در رساله «کشف الشّبهات» بيش از 24 بار مسلمانان را مشرک و بيش از 25 بار مسلمانان را کافر، بت‌پرست، منافق، منکر توحيد، دشمنان خدا، مدعيان اسلام، اهل باطل، نادان و شيطان خوانده است.(46) عبدالوهاب گفته است: «مسلمانان 600 سال کافر بوده‌اند. او غير از پيروان خود، بقيه مسلمانان را از هر گروه و مذهبي مشرک و کافر و خون و اموالشان را حلال و مباح دانسته است. وي صلوات بر پيامبر(ص) را نهي، و صلوات فرستنده را مجازات مي‌کرده و حتي به قتل مي‌رسانيده است.»(47)
لبه تيز حمله وهابيت به شيعه اماميه است. او مي‌گويد:
1. شيعيان مشاهد مشرفه را تعمير مي‌کنند و مساجد را به‌ حالت تعطيل درمي‌آورند و اين، خود شرک است.
2. شيعيان قبور ائمه(ع) را محترم مي‌شمارند و همانند مشرکان به آن‌ها رو مي‌آورند و مانند حاجيان که به حج مي‌روند، آنان به حج قبّه و بارگاه امامان(ع) خود مي‌روند و آن را برتر از حج مي‌دانند.
3. شيعيان، قبور ائمه(ع) خود را پرستش مي‌کنند و مانند کعبه روبه‌روي آن‌ها به نماز مي‌ايستند.
4. شيعيان، نذر و قرباني‌هاي خود را به پيامبر(ص) و ائمه(ع) تقديم مي‌کنند.(48)
از طرف ديگر، اصول اساسي عقايد محمد بن عبدالوهاب و پيروانش در چهار اصل منحصر است:
1. تشبيه خدا به آفريدگانش
2. انحصار الوهيت و ربوبيت در خدا
3. عادي شمردن پيامبر اسلام(ص) و احترام نکردن به او
4. کافر شمردن تمام مسلمانان(49)
ناگفته نماند که از نظر وهابي‌ها: «توسل به ذات اولياي الهي» و «توسل به مقام و حرمت آنان»، حرام است.(50)
درخواست حاجت از غيرخدا حرام است.(51) آن‌ها معتقدند، مردگان غيرقابل تفهيم هستند.(52) درخواست شفاعت شرک است و با دلائل گوناگون بر حرمت درخواست شفاعت، استدلال مي‌کنند و معتقدند پيامبران(ع) و اولياي خدا در اين جهان حق شفاعت ندارند، بلکه اين حق براي آنان تنها در آخرت است و هر کس بنده‌اي از بندگان خدا را ميان خود و خدا واسطه قرار دهد و از او بخواهد در حق وي شفاعت کند، دچار شرک شده و شرک مشرکان به دليل طلب شفاعت از بت‌ها بوده است.(53)

نقد نظريه وهابيت با کمک آيات قرآن کريم:
با اين مقدمه ضروري، به نظر مي‌رسد که مرز بين شرک و اخلاص مشخص شود. براي فهم اين مطلب لازم است که معناي عبادت و پرستش روشن شود.

معناي عبادت:
در کتاب‌هاي لغت عبادت را به معناي ذلت دانسته‌اند و راهي را که با رفتن هموار شده است، «طريق معبّد» گويند. از اين‌رو، برده را به واسطه ذلت و انقيادش عبد گويند.(54) در مفردات آمده که عبوديت، اظهار تذلل و عبادت، غايت تذلل و أبلغ از عبوديت است.(55) معناي دومي که براي عبادت در برخي کتاب‌هاي لغوي آمده، اين است که اطاعت و نهايت تعظيم براي خداست.(56)
اما با تدبر در آيات قرآن کريم، به نظر مي‌رسد که اگر بخواهيم براي عبادت بر اساس عرف قرآن تعريفي ارائه دهيم، مي‌توانيم بگوييم که عبادت در حقيقت به معناي «محور قرار دادن» است. وقتي قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ﴾(57)؛ «جز خداي را عبادت نکنيد»، منظور اين است که غير خدا را محور و اصل قرار ندهيد و همه چيز را از دريچه توحيد بنگريد. پس تنها مفهوم منحصر در خدا، پرستش است. مفهوم پرستش از مفاهيمي چون اطاعت، تذلل، تسليم، احترام و... فراتر است؛ زيرا همه آن مفاهيم براي غير خداوند هم کاربرد دارند، در حالي که پرستش براي غير او هرگز جايي ندارد. البته گاه دو مفهوم عبادت و اطاعت در يک مصداق متجلي مي‌شوند. اما اين بدان معنا نيست که عبادت دقيقاً به همان معناي اطاعت باشد، بلکه اطاعت خداي سبحان مصداقي از عبادت اوست و همچنين است ساير مفاهيم.
زماني که قرآن مي‌فرمايد: ﴿...لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ...﴾(58)؛ «شيطان را عبادت نکنيد»، بدين معناست که نهي از محور قرار دادن شيطان مطرح شده است؛ زيرا افراد بشر نوعاً القائاتي را که شيطان بر قلب آن‌ها مي‌کند، محور عمل خويش قرار مي‌دهند و گرنه مردم شيطان را سجده نمي‌کنند. با اين مقدمه براي نقد نظر وهابيت بحثي را آغاز و در نهايت قضاوت را به خوانندگان محترم واگذار مي‌کنيم.

چه چيزهايي عبادت نيست؟
اينک بحث را از بعد ديگري مي‌نگريم. بايد ديد چه چيزهايي عبادت نيست. به عبارتي، بايد روشن شود که آيا از نظر قرآن کريم دعا، ايمان، احترام، محبت، اطاعت و تسليم براي غيرخدا، عبادت غير خدا محسوب مي‌شود يا خير؟
گفتيم که پيام قرآن اين است: «جز خدا را عبادت نکنيد.» از طرف ديگر فرموده است: «از رسول خدا اطاعت کنيد.» از اين مطلب نتيجه مي‌گيريم که منظور از اطاعت غيرخدا، عبادت غيرخدا نيست؛ چه در غير اين صورت بايد بگوييم در قرآن امر به عبادت پيامبر خدا(ص) شده است. در حالي که قرآن هرگز نمي‌فرمايد پيامبر(ص) را عبادت کنيد. اما اطاعت براي خدا عبادت خداست، اگر چه اطاعت از غير خدا باشد.(59)
پس اطاعت از رسول اکرم(ص) چون در مسير اجراي فرمان ربوبي است، خود اطاعت و در نتيجه عبادت خداي رحمان است. چنان که مي‌فرمايد: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ...﴾(60).
1. تسليم:
تسليم شدن نيز به معناي عبادت غيرخدا نيست؛ زيرا قرآن کريم هم تسليم را در برابر خدا مطرح مي‌کند و هم در برابر پيامبر اکرم(ص). چنان که خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿...وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾(61)؛ «به ما فرمان داده شده است که تسليم پروردگار دو جهان باشيم». از طرف ديگر، خطاب به پيامبر گرامي(ص) مي‌فرمايد: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَکِّمُوکَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾(62)؛ «به پروردگار تو قسم، اين مردم ايمان نمي‌آورند، مگر زماني که تو را در مشاجرات خود حکم قرار دهند. سپس نسبت به هر حکمي که تو در مورد داوري براي ايشان بيان کني، در دل خود هيچ واکنشي نشان ندهند و تسليم محض تو باشند.» بنابراين آن کسي مؤمن واقعي است که حتي اگر به حکم تو محکوم شود، در دل خود نگويد که چرا پيامبر(ص) مرا محکوم کرد. بدين ترتيب تسليم در برابر پيامبر خدا(ص)، بندگي خداست، نه عبادت پيامبر.
2. اطاعت:
از طرف ديگر اطاعت پيامبر(ص)، اطاعت خداست(63) و چون اطاعت خدا عبادت است، اطاعت پيغمبر خدا(ص) نيز عبادت خداست. بنابراين همان‌طور که گفتيم، تنها «محور قرار دادن معبود»(64) در خداوند سبحان منحصر شده است. بدين معنا که پرستش، به هر عنوان براي غيرخدا ممنوع است.
3. محبت:
«محبت» اگرچه شديد باشد، عبادت غير خدا نيست. در درجه اول محبت خدا مطرح است: ﴿... وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ...﴾(65)؛ «... و کساني که ايمان آوردند، خدا را خيلي دوست دارند... سپس محبت به پيامبر، محبت به پدر و مادر و...»(66) و محبت به غير خدا براي خدا، عبادت خداست.
اخلاص در عمل اين است که آدمي تمام تلاش‌هاي خويش را فقط براي رضاي خدا انجام دهد. اگر نماز مي‌خواند، اگر انفاق مي‌کند، اگر عمل خيري در جامعه انجام مي‌دهد، يا به رتق و فتق امور همسر و فرزندان خود مي‌پردازد، و... همه و همه تنها براي جلب رضايت خدا انجام گيرد.
درباره محبت به پيامبر اکرم(ص)، قرآن کريم مي‌فرمايد: ﴿قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِيرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾(67)؛ «بگو اگر پدرانتان، فرزندانتان، برادرانتان، زنانتان، خويشاوندانتان، اموالي که اندوخته‌ايد، تجارتي که از کساد آن بيم داريد و خانه‌هايي که به آن دلخوش هستيد، براي شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او دوست‌داشتني‌تر هستند، منتظر باشيد تا خدا فرمان خويش را بياورد. خدا نافرمانان را هدايت نخواهد کرد».
مفهوم مخالف اين آيه شريفه چنين است که بايد خدا و رسولش را دوست بداريد و مبادا امور زندگي شما، از خدا و پيامبرش(ص) نزدتان دوست‌داشتني‌تر باشد.
4. حرمت نهادن:
و نيز «احترام» به غيرخدا عبادت غيرخدا نيست؛ زيرا قرآن خود مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾(68)؛ «اي کساني که ايمان آورديد! صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مکنيد و همچنان که با يکديگر بلند سخن مي‌گوييد، با او به آواز بلند سخن مگوييد که اعمالتان، بدون آنکه متوجه شويد، حبط مي‌شود».
اين آيه، تنها منحصر به زمان حضرت رسول اکرم(ص) نيست، بلکه پس از رحلت آن حضرت نيز اين احترام همچنان در حرم مطهر ايشان برقرار است. کساني که قلب‌هايشان به تقوا امتحان شده است، صدايشان را نزد پيامبر اکرم(ص)، چه در زمان حيات و چه پس از وفات، بلند نمي‌کنند. يعني از نظر قرآن کريم، چنين احترامي به رسول خدا(ص) نشانه تقواي قلب است که مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِکَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى...﴾(69)؛ «کساني که نزد پيامبر خدا صدايشان را پايين مي‌آورند، همان کساني هستند که خداوند دل‌هايشان را به تقوا آزموده است».
بنابراين رعايت چنين ادب و احترامي در حرم محبوب‌ترين خلق خدا نشانه اخلاص است. زيرا اگر قرار باشد که احترام به رسول خدا(ص) شرک باشد، در اين صورت مسلمانان و صحابه بزرگوار صدر اسلام بايد از مشرکان درجه اول باشند. زيرا همان‌طور که تاريخ گواهي مي‌دهد، از قول عروة بن مسعود ثقفي وارد شده است که: «چون پيامبر(ص) فرماني مي‌داد، در انجام آن از هم‌پيشي مي‌گرفتند و چون وضو مي‌گرفت، براي گرفتن آب وضوي او کارشان به کشمکش مي‌رسيد، وقتي پيش او سخن مي‌گفتند، آهنگ کلامشان ملايم بود و از روي تعظيم خيره در او نمي‌نگريستند».(70)
«و نيز به هنگام صلح حديبيه، فرمانده سپاه مکه در بازگشت از مذاکره با رسول اکرم(ص)، نزد سپاه خود رفت و به ايشان گفت: گوش دهيد تا برايتان بگويم. به خدا قسم من به دربار سلاطين دنيا رفته‌ام، من قيصر را در تخت سلطنتش ديده‌ام، من کسري را در حشمت و عزتش مشاهده کرده‌ام، و نجاشي را بر اريکه عزتش ديده‌ام. به خدا سوگند هيچ امپراتور و سلطاني را نيافتم که کسانش او را چون ياران و پيروان محمّد(ص) احترام کنند، و بمانند ايشان مطيع و منقاد زمامدار خود باشند...».(71)
کوتاه سخن اين‌که، احترام گذاشتن به پيامبر(ص) و اولياي خدا نشانه اخلاص و تقواي درون است.
5. ايمان:
«ايمان» آوردن به غير خدا نيز عبادت غير خدا نيست. قرآن کريم از يک طرف دستور مي‌دهد که به خداوند ايمان آوريد: ﴿... فَآمِنُوا بِاللَّهِ...﴾(72) و از طرف ديگر مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِکُمْ کِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(73)؛ «اي کساني که ايمان آورديد، جانب خدا را نگه داريد و به رسولش ايمان آوريد، تا به شما، دو بهره از رحمتش را بدهد و به شما نوري دهد که با آن راه مي‌رويد و شما را بيامرزد که خدا آمرزنده مهربان است».
پس ايمان به رسول خدا(ص) موجب نور قلب و هدايت انسان مي‌شود؛ چرا که: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾(74)؛ «و سخن از روي هوي نمي‌گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحي مي‌شود».
منظور اين است که بدانيد، آنچه او مي‌گويد، سخن خداست. بنابراين ايمان به رسول خدا(ص) شرک نيست و گرنه قرآن کريم هرگز بدان امر نمي‌کرد.
6. خواندن غيرخدا:
«خواندن» غيرخدا و يا درخواست از رسول خدا(ص) و اولياي او(ع) نيز عبادت غيرخدا نيست و شرک محسوب نمي‌شود. به دليل اين‌که:
1. خواندن غير خدا در قرآن کريم نفي نشده است. زيرا قرآن کريم مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا يُحْيِيکُمْ...﴾(75)؛ «اي کساني که ايمان آورديد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزي خوانند که به شما زندگي مي‌بخشد، دعوتشان را اجابت کنيد». و نيز مي‌فرمايد: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا...﴾(76)؛ «آن‌چنان که يکديگر را صدا مي‌زنيد، پيامبر را صدا نزنيد...».
2. خواندن اولياي خدا شرک تلقي نمي‌شود، زيرا قرآن کريم مي‌فرمايد: ﴿... وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا...﴾(77)؛ «و چون قوم موسي از او آب خواستند، به او وحي کرديم که عصايت را بر سنگ بزن. از آن سنگ دوازده چشمه روان شد...».
و اين زماني است که قوم حضرت موسي(ع) در بي‌آبي و تشنگي واقع شدند و به همين دليل نزد او آمدند و درخواست کردند که حضرت برايشان آب تهيه فرمايد و نگفتند: «خدايا براي ما آب تهيه کن!»
از طرف ديگر، حضرت موسي(ع) نيز نفرمود: «اين درخواست کردن شما از من شرک است، برويد از خدا بخواهيد!» قرآن نيز اين درخواست و اجابت از طرف خداوند را نقل مي‌فرمايد. بنابراين درخواست حاجت از يکي از اولياي خدا شرک نيست.
چنان‌که قرآن کريم در ماجراي فرزندان يعقوب(ع) مي‌فرمايد که ايشان به پدر گفتند: ﴿قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...﴾(78)؛ «گفتند: اي پدر براي گناهان ما آمرزش بخواه...». اگر اين شرک است، چرا حضرت يعقوب(ع) نفرمود: «خودتان برويد و از خدا طلب کنيد!؟» و نيز راجع به امت اسلام در قرآن آمده است که اگر به خودشان بد کردند و به گناه دست يازيدند، با استغفار پيامبر(ص) خداوند به ايشان نظر لطف مي‌کند: ﴿... إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾(79)؛ «و اگر به هنگامي که مرتکب گناهي مي‌شدند، نزد تو مي‌آمدند و از خدا آمرزش مي‌خواستند و پيامبر براي ايشان آمرزش مي‌خواست، خدا را توبه‌پذير و مهربان مي‌يافتند».
ناگفته نماند که آن خواندني شرک است که به عنوان «إله» خوانده شود؛ همان‌طور که قرآن کريم مي‌فرمايد: ﴿وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ...﴾(80)؛ «با خداي يکتا اله ديگري را مخوان. هيچ الهي جز او نيست...» و نيز مي‌فرمايد: ﴿وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ ...﴾(81)؛ «و آن که جز اللّه، اله ديگري را مي‌خواند که به حقانيتش هيچ برهاني ندارد...».
نتيجه اين‌ که دعا در حالت غير عبوديت، براي همه مطرح است. بنابراين دعا، ايمان، احترام، محبت، اطاعت و تسليم، همگي هم براي خداوند مطرح هستند و هم براي عبادت در حقيقت به معناي «محور قرار دادن» است. وقتي قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ﴾؛ «جز خداي را عبادت نکنيد»، منظور اين است که غيرخدا را محور و اصل قرار ندهيد و همه چيز را از دريچه توحيد بنگريد. پس تنها مفهوم منحصر در خدا، پرستش است. مفهوم پرستش از مفاهيمي چون اطاعت، تذلل، تسليم، احترام و... فراتر است؛ زيرا همه آن مفاهيم براي غير خداوند هم کاربرد دارند، در حالي که پرستش براي غير او هرگز جايي ندارد. ليکن براي غير خدا به صورت مستقل مطرح نيستند، بلکه در ارتباط با خداوند سبحان و در طول توحيد مطرحند. بدين ترتيب، توجه به اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابي‌طالب(ع) به عنوان وليّ خدا عبادت خداست، نه عبادت وليّ خدا و همان‌طور که قبلاً گذشت، شرک در دو چيز است:1. اوّل اين‌که انسان براي خداوند بي‌همتا، انداد و همانند قائل شود و در ربوبيت خداي سبحان شريک در نظر بگيرد؛ چنان که مي‌فرمايد: ﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾(82)؛ «اي دو همراه زنداني من! آيا پروردگاراني پراکنده بهترند يا خداوند يگانه قهار؟» و منظور از «اربابان متفرق» قانونگذاران متعدد و مختلف هستند، در مقابل «اللّه» که همان خالق شايسته قانونگذاري است.
اما در ميان مسلمانان، کسي درباره مخلوق چنين اعتقادي ندارد. در ميان ايشان کسي نمي‌گويد رسول خدا(ص) در کنار خدا نشسته و فرمان مي‌راند و اگر کسي بگويد رسول خدا(ص) از طرف خداوند سبحان اداره بعضي امور عالم را به عهده دارد، مشرک نيست. زيرا اين امر را قرآن کريم خود براي فرشتگان اثبات مي‌کند. همچنين اگر کسي بگويد: پيامبر اکرم(ص) داراي کرامت و معجزه است، نمي‌توان او را به شرک منتسب نمود. زيرا در غير اين صورت، شفاي چشم‌ يعقوب(ع)، به وسيله بوي پيراهن يوسف(ع)(83) شرک محض است.
2. دوم اين‌که انسان چيزي را به غير از خداوند متعال بپرستند. مشرکان هر دو کار را انجام مي‌دادند، يعني الهه‌ها را در کنار خدا با او همرتبه مي‌دانستند و آن‌ها را هم مي‌پرستيدند که هيچ‌يک از اين معاني در مورد مسلمانان و شيعيان صدق نمي‌کند.
در اين‌جا لازم به ذکر است که وهابيت، علاوه بر تحريم شفاعت و زيارت و دعا و توسل، تخريب قبور مؤمنان و اولياي خدا و حتي مرقد مطهر پيامبر اسلام(ص) را واجب مي‌دانند. حتي عده‌اي وجود پيامبراني چون مسيح(ع) و يا حضرت مريم(س) را افسانه مي‌دانند.(84) وهابيون عقيده دارند که بايد آثار قبرها را که از نشانه‌هاي شرک هستند، خراب کرد. بدين بهانه، جنايات زيادي به دست «آل سعود» انجام دادند و با قساوت، قتل و غارت فراوان کردند؛ چنان که تاريخ نيز گواه حمله‌هاي ايشان به کربلا و نجف و سوريه و مسقط است.(85)
در حالي که خداوند سبحان در قرآن مي‌فرمايد: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾(86)؛ «کساني را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند».
اينک با توجه به اين‌که اين مقامات براي انسان‌هاي معمولي بيان شده‌اند، مقام والا و شامخ حضرت رسول اکرم(ص) و اولياي الهي در اين زمينه روشن مي‌شود. بنابراين، خود قرآن است که از مسلمانان دعوت مي‌کند، به اولياي خدا و آثار ايشان توجه کنند؛ همان‌گونه که ابتدا دستور توجه به خانه کعبه را مي‌دهد و طواف به دور همان سنگ‌هاي بي‌جان را واجب مي‌شمرد. آري همين سنگ‌هاي بي‌جان، زماني که به عنوان «بيت اللّه» مورد توجه قرار مي‌گيرند، تقدّس مي‌يابند. نه اين‌که به خودي خود داراي ارزش و تقدس باشند. از اين رو، قرآن مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ﴾(87)؛ «نخستين خانه‌اي که براي مردم بنا شده، همان است که در مکه قرار دارد؛ خانه‌اي که جهانيان را سبب برکت و هدايت است».
در اين آيه شريفه توجه به دو نکته ضروري است. اول اين که: اين خانه مرکز هدايت است.(88) دوم اين‌که: اين خانه مرکز برکت است.(89) يعني تمام برکات دنيا، از ناحيه کعبه که مرکز ثقل زمين است، به همه جا منتشر مي‌شود.
باري، خداوند براي چند تکه سنگ چنين اهميتي قائل است، و مردم را به سوي آن متوجه مي‌سازد. مگر نه اين‌که سنگ جز مخلوقي نيست؟ پس آيا چنين توجهي به آن، شرک است!؟
از طرف ديگر، قرآن کريم از ما دعوت مي‌کند که به آثار انبيا(ع) توجه کنيم: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ...﴾(90)؛ «در آن ‌جاست آيات روشن و مقام ابراهيم».(91)
از نظر قرآن کريم، سنگي که يک پيغمبر خدا روي آن ايستاده و معبدي را بنا کرده است، آن ‌قدر تقدس يافته که آن را «آيه بينه خداوند» نام نهاده است و مي‌فرمايد: ﴿... وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى...﴾(92)؛ «... و مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد...».
بنابراين توجه به غير خدا همان‌طور که در قرآن نيز آمده است، تنها به عنوان «انداد» و «معبود»، شرک است.
اينک قضاوت کنيد:
خداوند به جاي پاي پيامبرش چنين قداستي مي‌بخشد، پس آيا خود پيامبر خدا و يا اولياي الهي و مراقد مطهره ايشان مقدّس نيستند؟ و يا خانه‌اي که زماني مهبط وحي بوده است، قداستي ندارد؟ و بالاخره آيا «شرک» يعني رو به قبر مطهر پيامبر(ص) ايستادن، دست بالا بردن و «يا رسول اللّه» گفتن!؟
و اينک ما به عنوان يک مسلمان، به عنوان پيرو واقعي رسول اللّه(ص) و بالاخره به عنوان يک شيعه و پيرو جانشين رسول خدا(ص)، يعني حضرت علي بن ابي‌طالب(ع)، پيام‌ ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ﴾ را با تمام وجود از دل و جان خريداريم و آن را با صداي بلند فرياد مي‌زنيم.

نتيجه‌گيري:
اگر دعا، توجه، احترام، اطاعت، تسليم، ايمان و... براي خداوند مطرح است، براي رسول او، وليّ او و گاه براي پدر و مادر نيز -البته نه مستقل از خدا بلکه به خاطر خدا- مطرح است. فقط و فقط يک چيز به هيچ عنوان حتي به خاطر خدا سزا نيست و آن «پرستش غير خدا» و «اعتقاد به وجود ربّ و انداد هم سطح خدا» است.(93)


منابع و مراجع

(46) وهابيت و آل‌سعود (توطئه استعمار)، دکتر سيد محمود اسداللّهي، انتشارات رسالت قلم، ص 27 به نقل از کتاب فرقه وهابي‏ها، نوشته از علي دواني.
(47) همان، ص 28.
(48) وهابيت و آل‌سعود، ص 37 و 38 به نقل از کتاب پاسخ به شبهات وهابي‏ها.
(49) وهابيت از ديدگاه مذاهب اهل سنت، ترجمه و تحقيق محمدباقر خالصي، انتشارات دارالفکر، ص 37.
(50) نقدي بر آئين وهابيت «شفاعت»، آية اللّه جعفر سبحاني، انتشارات قدر، 1369، ج 1، ص 71.
(51) همان، ص 63.
(52) همان، ص 66.
(53) همان، ص 60.
(54) «العبادة في اللغة هي الذلّة.» مجمع البيان، ج 1، ص 25.
(55) مفردات، ذيل واژه عبد، و نيز جعفر سبحاني مرقوم کرده است که: «العبادة هو الخضوع لشي‏ء علي أنّه اله أو ربّ.» اما هر گاه چيزي را بنده محتاج و نيازمند خدا بدانيم و او را در عمل و کار مستقل نينديشيم، در اين صورت هيچ نوع خضوعي (لفظي و عملي) عبادت شمرده نمي‏شود. نقدي بر آئين وهابيت، ص 9.
(56) صاحب «التحقيق» عبادت را به معناي انقياد و خضوع دانسته و گفته است که اصل معنا در اين ماده نهايت تذلل در قبال مولا همراه با اطاعت است که اين معنا مي‏تواند به طور تکويني يا به اختيار يا جعلي باشد. التحقيق، ج 8، ص 13-12، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.(57) هود/آيه 2.
(58) يس/آيه 60.
(59) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ...﴾ (النساء/آيه 59)؛ «اي اهل ايمان! فرمان خدا، رسول و صاحبان امر از ميان خودتان را اطاعت کنيد...».
(60) النساء/آيه 80.
(61) الانعام/آيه 71.
(62) النساء/آيه 65.
(63) ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ...﴾ (النساء/آيه 80)؛ «هر که از پيامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است...».
(64) ﴿أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ...﴾ (هود/آيه 2).
(65) البقره/آيه 165.
(66) در حديث است که: «نظر الولد الي والديه حبّا لهما عبادة.»؛ نگاه محبت‏آميز فرزند به پدر و مادر عبادت است. مستدرک الوسائل، ج 9، ص 152.
(67) التوبة/آيه 24.
(68) الحجرات/آيه 2.
(69) الحجرات/آيه 3.
(70) تاريخ الامم و الملوک، ج 3، ص 75.
(71) قصص قرآن و تاريخ انبياء، سيره رسول اکرم(ص) از بعثت تا رحلت، سيد محمّدباقر موسوي و استاد علي‏اکبر غفّاري، نشر صدوق، ص 553 و 554.
(72) النساء/آيه 171.
(73) الحديد/آيه 28.
(74) النجم/آيات 3 و 4.
(75) الانفال/آيه 24.
(76) النور/آيه 63.
(77) الاعراف/آيه 160.
(78) يوسف/آيه 97.
(79) النساء/آيه 64.
(80) القصص/آيه 88.
(81) المؤمنون/آيه 117.
(82) يوسف/آيه 39.
(83) ﴿فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا...﴾ (يوسف/آيه 96)؛ «چون مژده دهنده آمد و جامه بر روي او انداخت، بينا گشت».
(84) نقدي بر آيين وهابيت، آيةالله جعفر سبحاني، ص 27.
(85) وهابيت و آل سعود، دکتر سيد محمود اسداللهي، ص 14 الي 18 و نيز 24 و 27.
(86) آل عمران/آيه 169 و نيز البقرة/آيه 154.
(87) آل عمران/آيه 96.
(88) بديهي است که خداوند مي‏تواند هدايت خود را بطور مستقيم به مردم افاضه فرمايد، اما او براي همه چيز واسطه‏اي قرار داده است. واسطه‏هايي مقدس چون بيت عتيق، قرآن کريم و پيامبر اکرم(ص).
(89) در اصطلاح قرآن کريم «برکت» به معناي آب و آباداني است: ﴿... إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَکْنَا حَوْلَهُ...﴾ (الاسراء/آيه 1)؛ «به مسجد الاقصي که گرداگردش را آباد کرديم».
(90) آل عمران/آيه 97.
(91) «مقام ابراهيم» سنگي است که آن حضرت بهنگام ساختن ديوارهاي کعبه به روي آن مي‏ايستادند و اينک جاي پاي ايشان در آن منقوش است. الميزان، ج 3، ص 388.
(92) البقره/آيه 125.
(93) اين مقاله برگرفته از سخنراني‏هاي استاد محترم دکتر سيد محسن ميرباقري است که در سال 1379 ايراد فرمودند و افتخار تدوين و تنظيم آن را به شاگرد کوچک خود واگذار نمودند.
------------------------------
منبع: www. maarefquran.org


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر