عنوان مقاله
شهود در قرآن
محمدمهدي آصفي
متن مقاله
در اين بخش از مقاله با بهرهگيري از آيات قرآني، وظايف شاهد در دنيا را ياد ميکنيم:
1. تذکير و يادآوري:
﴿إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا﴾ (مزمل/آيه 19)؛ «اين تذکرهاي است. پس کسي که بخواهد به سوي خدايش راهي ميگزيند.»
رسالت بازگشت به خويشتن:
رسالت انبيا(ع) اين است که «مردم به خويشتن بازگردند». مراد از «خود» مردم، فطرت، انديشه و وجدان آنان است که هواهاي نفساني و طاغوت و شيطان، آن را از ايشان ستانده است. اين بدان معناست که در جان آدمي، گنجينههايي از ارزش و شناخت رويکرد به خدا نهفته است که وظيفه شاهد رسيدن به همين گنجينههاست. اين آيه که از دل صحراي جزيرة العرب روييد، توانست دو امپراتوري بزرگ تاريخ را در مدّت کوتاهي به شکست کشاند و البته نه با نيروي برتر نظامي يا امکانات مالي، بلکه در پرتو تلاش امّتي شاهد که توانستند در دل صحرا وجدان و فطرت مردم را که طاغوت بر آن چنگ افکنده بود، مخاطب قرار دهند.
اين امّت توانست راه رسيدن به فطرت و وجدان مردم را که اين دو امپراتوري ميکوشيدند آن را تسخير کنند، هموار سازد. مردم تحت سيطره اين دو امپراتوري نيز به دعوت دعوتگراني لبّيک گفتند که با رسالت «بازگشت به خود»، به صحنه آمده بودند.
ما دعوتگران به سوي خدا پايگاهي در ژرفاي فطرت آدميان داريم که بر حسب وظيفه بايد به اين ژرفا ره يابيم و هر گاه توانستيم به گنجينههاي فطري آدميان برسيم، خواهيم ديد که گروه گروه و يکان يکان به دعوت الهي پاسخ خواهند گفت.
ما از پذيرش اين واقعيت سر باز نميزنيم که گاهي فطرت و وجدان به پژمردگي ميگرايند و هوي و هوس و شيطان، تمامي آن را ميپوشاند و فطرت و وجدان از ميان ميروند و در اين هنگام نه در فرد و نه در جامعهاي با اين ويژگيها ريشهاي بر جاي نميماند، چنانکه در قوم نوح(ع) چنين شد: ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا﴾ (نوح/آيه 27)؛ «نوح گفت:خدايا! از کافران کسي را بر زمين باقي مگذار که اگر رهايشان کني، بندگانت را گمراه ميسازند و نميزايند مگر تبهکار و کافر.» ولي خداوند در فطرت و وجدان و انديشه بشري، نيرويي را نهاده که ميتواند به وسيله آن، مدّتي طولاني در برابر فشارهاي شهوي و شيطاني و طاغوتي مقاومت کند و هرگاه دعوتگران الهي توانستند به جان مردم ره يابند و با نرمي و آرامي به فطرت و وجدانشان رسوخ کنند، خداوند نيز درهاي قلب اين جماعت را به روي حق خواهد گشود.
از پيمان تا شهادت:
رسالت شاهدان و امّت شاهد در برابر فطرت مردم در رويکرد به «پيمان» خلاصه ميشود.
هر انساني از عمق فطرت خويش و با آگاهي و التزام با اين «پيمان» پيوند مييابد، ولي عوامل فشار، گاهي شرارههاي فطرت را به خاموشي و کم سويي ميکشند و بدين ترتيب فطرت در زندگي بشر، حضور خود را از دست ميدهد و آدمي اين پيمان را در طاق نسيان مينهد و ديگر به خاطر نميآورد که در برابر خدا بر خويش گواهي داده است: ﴿وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ﴾
در اين جاست که نقش شاهد و امّت شاهد در باز گرداندن مردم به پيمان فطريشان ظهور ميکند؛ شاهداني که پيمان بشر را که با آگاهي فطري با خدا بستند و سپس به کناري نهادند، به ياد اين فراموشکاران ميآورند.
سخن اميرالمؤمنين علي(ع) به پيوند ميان پيمان و شهادت اشاره دارد آن جا که ميفرمايد:
«خداوند در ميان آنان پيامبران و رسولانش را پياپي فرستاد تا از آنان بخواهند به پيمان فطريشان وفا کنند و نعمت از ياد رفته را به خاطرشان آورند و به وسيله تبليغ با آنان احتجاج کنند و گنجينههاي انديشههايشان را برانگيزانند.»
اين دريافت چنانکه گفتيم، مسؤوليت آگاهانيدن و يادآوري مردم را نسبت به اين پيش آگاهي و پيمان، بر دوش شاهدان مينهد. بازگشت به سوي خدا همچون خوراک و پوشاک و خواب، نياز حقيقي هر انسان است و هيچ انساني را نبايد به خوردن و آشاميدن و خواب کافي وادار کرد. دين و بازگشت به خدا نيز نيازي فطري است که ريشه در جان آدمي دارد و نبايد به زور و فشار توسّل جست:
﴿لَا إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ (بقره/آيه 256)؛ «در دين هيچ اجباري نيست. هدايت از گمراهي مشخّص شده است.»
ولي آدمي، نيازمند کسي است که به او هشدار دهد و خداي را به يادش آورد. اين نخستين وظيفه شاهد و امّت شاهد در گستره تاريخ است.
يادآوري، رسالت پيامبران(ع) در پهنه تاريخ:
قرآن کريم صراحت دارد در اين که رسالت تاريخي پيامبران(ع) پيش از تعليم، يادآوري است.
خداوند ميفرمايد:
﴿کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ * فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ﴾ (مدّثّر/آيه 55)؛ «نه چنين است؛ آن تذکرهاي است و کسي که بخواهد يادش ميآورد.»، ﴿إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا﴾ (مزّمّل/آيه 19)؛ «اين تذکرهاي است؛ پس هر که بخواهد به سوي خدايش راهي برميگزيند.»، ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾ (ص/آيه 87)؛ «اين نيست مگر يادي براي جهانيان»، ﴿وَجَاءَکَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (هود/آيه 120)؛ «بر تو در اين، براي مؤمنان حقي آمده و پندي و يادي.»
خداوند به پيامبرش(ص) دستور يادآوري ميدهد و تصريح ميکند که او پيش از هر چيز «به ياد آورنده» است.
اين حقيقت از حصر آيه فهميده ميشود: ﴿فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ﴾ (غاشيه/آيه 21)؛ «پس به ياد آور که تو به يادآورندهاي.» قرآن کريم نيز بيش از هر چيز ديگر يا حتّي ميتوان گفت تنها و تنها «ذکر» است و بس و مسائل ديگري که اين کتاب مقدّس در بردارد، از مقتضيات و لوازم «ذکر» است:
﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ﴾ (يس/آيه 69)؛ «نيست اين مگر يادي و قرآني آشکار.»، ﴿هَذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴾ (ص/49)؛ «اين قرآن است و براي پرهيزکاران نيکو بازگشتنگاهي.»، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ (حجر/9)؛ «ما خود، قرآن را فرو فرستاديم و خود، حافظ آنيم.»، ﴿وَهَذَا ذِکْرٌ مُبَارَکٌ أَنْزَلْنَاهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ﴾ (انبياء/آيه 50)؛ «اين قرآني است مبارک که آن را فرو فرستاديم. آيا شما آن را انکار ميکنيد؟»
وظيفه قرآن کريم و رسالت آن، يادآوري و آسان سازي آن است:
﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾ (قمر/آيه 40)؛ «ما قرآن را براي ذکر آسان گردانيديم. آيا پند گيرندهاي هست؟»،
﴿وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (حاقّه/آيه 48)؛ «قرآن تذکرهاي است براي پرهيزکاران.»، ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّکَّرُوا﴾ (اسراء/آيه 41)؛ «ما سخنان گونهگون در اين قرآن آورديم؛ باشد که پند گيرند.»
خداوند به پيامبر ارجمندش(ص) ميفرمايد که قرآن را فرو نفرستاده تا پيامبر با انکار و دشمني و ستيزهجويي مردم به سختي بيفتد، بلکه قرآن را آورده تا حضرت به وسيله آن به يادآوري به مردم بپردازد و ديگر مسؤوليتي ندارد؛ خواه به ندايش پاسخ دهند يا خير:
﴿طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ يَخْشَى﴾ (طه/آيات 1- 3)؛ «طه، ما بر تو قرآن را فرو نفرستاديم تا خود را به رنج افکني؛ قرآن تنها پندي است براي آنکه بهراسد.»
پاسخگويي يا فروبستگي در برابر يادآوري:
مردم در برابر يادآوري، دو حالت دارند:
1. پاسخگويي و پذيرش؛
2. فروبستگي و نپذيرفتن و رو برتافتن.
اينک درباره اين دو حالت به سخن مينشينيم:
پاسخگويي و پذيرش:
گروهي از مردم به «ذکر»، پاسخ مثبت ميدهند و قلبشان را در برابر پيامبران و انبيا(ع) ميگشايند و «ذکر» را دريافت ميکنند و با آن همسويي مييابند.
بينش قرآني درباره کساني که «ذکر» را ميپذيرند، يا از پذيرش آن سرباز ميزنند، دقيق و شايسته درنگ است.
خداوند درباره کساني که «ذکر» را ميپذيرند، ميفرمايد:
﴿تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ﴾ (ق/آيه 8)؛ «بينش و پندي است براي هر بنده به حق بازگردندهاي.»
«انابة» به معناي بازگشت است و هر بازگشتي در بردارنده دوري و غفلت است. حال اگر اين دوري و غفلت و عقب ماندن از کاروان پذيرش و فرمانبري، غير عمدي و به دور از لجاجت باشد، صاحب آن در پرتو «ذکر» بسرعت باز ميگردد و پذيراي «ذکر» ميشود.
خداوند ميفرمايد:
﴿لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾ (حاقه/آيه 12)؛ «تا آن را براي شما پندي قرار دهيم و گوشهاي شنوا آن را دريابند.»
بيان قرآني دقيق است: «گوشهايي شنوا» در حالي که گوشهاي کر نميتوانند دريابند و درک کنند و از اين رو، «تذکره» براي آنها سودي ندارد؛ حال، ذکر هر چه ميخواهد باشد و مذکّر گو هر کس ميخواهد باشد.
خداوند ميفرمايد:
﴿إِنَّ فِي ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾ (ق/آيه 37)؛ «در اين قرآن، البته پندي است براي کسي که قلب دارد و گوش فرا ميدهد؛در حالي که شاهد است.»
«ذکر» است براي کسي که قلب دارد، امّا کسي که قلبش مشوّه گشته باشد، «ذکر» ديگر براي او سودي در بر نخواهد داشت؛ «ذکر» است براي کسي که گوش فرا دهد، ولي کسي که گوش خود را فرو بندد و سر انگشتانش را در گوش نهد، ديگر از «ذکر» سودي نخواهد بود؛ «ذکر» است براي کسي که شاهد و حاضر باشد، امّا کسي که جان و انديشهاش غايب و تنها پيکرش حضور داشته باشد، از «ذکر» طرفي نخواهد بست.
حالت فروبستگي و دگماتيسم:
در برابر حالت پذيرش و بازگشت، با وضعيت بيمارگونهاي روبرو هستيم که همان دگماتيسم و عدم پذيرش و به بياني، رويگرداني از خداست. اين عدّه از «ذکر» بهرهاي نميبرند و «يادآوري» و «عدم يادآوري» برايشان يکسان است.
خداوند درباره اين عدّه ميگويد:
﴿وَإِذَا ذُکِّرُوا لَا يَذْکُرُونَ﴾؛ (صافّات/آيه 13)؛ «و هر گاه پند داده شوند، پند نگيرند.» آنان از «ذکر» و «تذکير» اعراض ميکنند و روي بر ميتابند.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ﴾ (شعراء/آيه 5)؛ «بر ايشان هيچ سخن تازهاي از خداي رحمان نازل نميشود، جز آنکه از آن روي برميتابند.»، ﴿فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِينَ﴾ (مدّثّر/آيه 49)؛ «چرا از پند روي برميتابند؟»
خداوند در روز رستاخيز اين رويگردانندگان را بشدّت کيفر ميدهد و زندگيشان را در دنيا تنگ مقرّر ميسازد و روز قيامت آنان را کور برميانگيزد، آن سان که در دنيا از ديدن «ذکر»، خود را به کوري ميزدند.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾ (طه/آيه 124)؛ «و هر که از ياد من روي برتابد، زندگي تنگي خواهد داشت و روز رستاخيز وي را کور برانگيزانيم.»
عوامل رويگرداني و عدم پذيرش:
در اين ميان، دو عامل را بيان ميداريم که قرآن آنها را يادآور شده است:
نخست، شيطان:
﴿فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ﴾ (يوسف/آيه 42)؛ «پس شيطان او را از ياد خدا به فراموشي افکند.»، ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ (مجادله/آيه 19)؛ «شيطان بر آنان غلبه يافت و ياد خدا را از خاطرشان زدود.»
شيطان از ذکر خدا باز ميدارد:
﴿وَيَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ﴾ (مائده/آيه 91)؛ «شما را از ياد خدا باز ميدارند.»
دوم، غرقه شدن در زيور و شهوات دنيوي:
﴿وَلَکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا﴾ (فرقان/آيه 18)؛ «تو خود آنان و پدرانشان را برخوردار ساختي؛ چنانکه ياد تو را فراموش کردند و مردمي شدند به هلاکت افتاده.»
لحظههاي برخورداري و رفاه، ياد خدا را از خدا ميزدايد و در برابر، لحظههاي سختي و تنگي، خداي را به ياد ميآورد:
﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ (ابراهيم/آيه 6)؛ «و هنگامي که موسي به قوم خود گفت: به ياد آوريد نعمت خدا را بر خود هنگامي که از خاندان فرعون نجاتتان بخشيد.»، ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ﴾ (اعراف/آيه 130)؛ «قوم فرعون را به قحط و نقصان محصول مبتلا کرديم؛ شايد پند گيرند.»
حالتهاي رويگرداني آگاهانه و ناآگاهانه از خدا:
روي برتافتن از خدا دو گونه است:
گاهي آدمي بدون اطّلاع و بيهيچ رهيافتگي، از خداي روي برميتابد و از باطل و هوس پيروي ميکند.
خداوند ميفرمايد:
﴿بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ (روم/آيه 29)؛ «بل ستمکاراني که با ناآگاهي از هوسهاشان پيروي کردند.»
گونه ديگر از رويگرداني، که بدتر از مورد اول است، آن است که فرد و ديگران از روي اطلاع و آگاهي، از خدا روي برتابند.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾ (شوري/آيه 14)؛ «و پراکنده نشدند پس از يافتن آگاهي، مگر به سبب حسادتشان»، ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ﴾ (جاثيه/آيه 23)؛ «آيا ديدهاي کسي را که هويتش را خداي خود گرفت و خدا با آگاهي او را گمراه ساخت و بر گوشش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده کشيد و پس از خدا چه کسي او را هدايت خواهد کرد؛ آيا پند نميگيريد؟»، ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾ (نمل/آيه 14)؛ «با آنکه در دل به آن يقين آورده بودند، ولي از روي ستم و برتريجويي انکارش کردند.»
کيفر رويگرداني از ذکر خدا:
کيفر اين گروه از جنس جنايت است و جنايت آنان همان رويگرداني از خدا و تظاهر به ناشنوايي و نابينايي در برابر خدا و آيات الهي است و کيفر آنان گمراهي و مهر بر دل خوردن و غفلت است.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ (جاثيه/آيه 23)؛ «خدا با آگاهي او را گمراه کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده کشيد»، ﴿وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾ (کهف/آيه 28)؛ «پيروي مکن از کسي که دلش را از ياد خود غافل کردهايم و از هوسش پيروي ميکند و امورش زيادهروي است.»
انسان هنگام پيروي از هوس، امورش از يکديگر گسسته ميشود و عقل و وجدان و قلب و فطرت و آگاهي و دينش و تعادل و توازنش مختلف ميگردد. بدين سان کساني که از ذکر خداي روي برميتابند و در مشاهده آيات الهي تظاهر به کوري ميکنند، کيفرشان اين است که خداوند هم آنان را به روز رستاخيز کور برميانگيزد، چنانکه در دنيا تظاهر به کوري ميکردند و زندگيشان را در دنيا تنگ قرار ميدهد که اين هر دو کيفر، همسنگ جنايت است.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِيرًا * قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَکَذَلِکَ الْيَوْمَ تُنْسَى* وَکَذَلِکَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى﴾ (طه/آيات 127-124)؛ «کسي که از ياد من روي برتابد، زندگيش تنگ خواهد بود و روز قيامت او را کور برانگيزيم. او گويد: خدايا! چرا مرا کور برانگيختي در حالي که بينا بودم؟ خدا ميگويد: آيات ما تو را چنين رسيد و تو آنها را فراموش کردي و امروز فراموش شدي و چنين کيفر دهيم کسي را که زيادهروي کند و به آيات خدايش ايمان نياورد و البته کيفر رستاخيز سختتر و پايدارتر است.»
کيفر ديگر اين گروه، آن است که خداوند شيطان را بر آنان چيره و همنشين آنان قرار ميدهد و اين بدان سبب است که خود آنان شيطان را به درون خود کشاندهاند.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾ (زخرف/آيه 36)؛ «و کسي که از ياد خدا چشم فرو بندد؛ شيطان را بر او مسلّط گردانيم و او همنشينش باشد.»، و کسي که خدا او را گمراه کند و قلبش را به غفلت کشاند، ديگر هدايتگري نخواهد داشت: ﴿وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ﴾ (مؤمن/آيه 33)؛ «کسي که خدا او را گمراه کند؛ ديگر هدايتگري نخواهد داشت.»
اين گمراهي که الزامي بوده و درماني ندارد، کيفر است نه جنايت، ولي کيفري است همسنگ جنايت خود آنان. از اين رو، خداوند به پيامبرش دستور ميدهد که از آنان روي برتابد.
خداوند ميفرمايد:
﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ (نجم/آيه 29)؛ پس تو نيز از کسي که از سخن ما رويگردان ميشود و جز زندگي دنيوي را نميجويد، اعراض کن.»
شيوه يادآوري:
کليد دل مردمان، دو تاست: صداقت و مهرباني.
هنگامي که سخني از روي صداقت بر زبان کسي جاري ميشود و شخص به آنچه ميگويد باور دارد، کلامش در دلها نفوذ ميکند، چون سخن از ژرفاي جان برون ميآيد، اما سخنان سطحي که عمق و گسترهاي ندارند، بي تأثير هستند.
خداوند از ما ميخواهد آنچه را عمل نميکنيم، بر زبان نياوريم:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾ (صف/آيات 3-2)؛ «اي کساني که ايمان آوردهايد! چرا ميگوييد آنچه را که عمل نميکنيد؟ چه بسيار منفور است نزد خدا که چيزي را بگوييد و عمل نکنيد.»
«مهرباني و نرمي» کليد ديگري است براي ره بردن به ژرفاي جان. کساني که خداوند اين کليد را در اختيارشان نهاده، بخوبي ميتوانند با يادآوري و موعظه به قلب ديگران راه يابند و آن گاه در برابر ايشان، دلهاي سخت به نرمي ميگرايد و قلبهاي سرکش رام ميشود. وظيفه وعظ، نرم کردن قلبهاست و هر گاه دلها نرمي پيدا کرد، به يادآوري، پاسخ مثبت ميدهد. در حالي که اگر دل کور گردد، ديگر ذکر نميتواند به درون آن راه يابد. بدين سان يادآوران و دعوتگران الهي بايد براي نفوذ به قلب مردم، با مهرباني رفتار کنند، زيرا دلها در برابر مهرباني پاسخگو هستند و در برابر شدّت و سختي، مقاوم و رويگردان و از همين رو نبايد به مردم وعظ و تذکيري را تحميل کنيم که آن را برنميتابند و نسبت بدان هيچ گونه آگاهي ندارند.
امام صادق(ع) ميفرمايد:
«با مردم در آنچه ميدانند، آميزش کنيد و آنچه را از آن رويگردانند، رها کنيد.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 71)
امام رضا(ع) به يونس(ره) ميفرمايد:
«اي يونس! با مردم از آنچه ميدانند، سخن بگو و آنچه را نميدانند، ترک گو.» (رجال کشي، ص 487)
پيامبر(ص) ميفرمايد:
«ما گروه پيامبران، با مردم به قدر عقولشان سخن ميگوييم. خدايم به من فرمان داده تا با مردم مدارا کنم، چنانکه دستور داده تا واجبات را برپا داريم.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 69)
نرمي و شدّت در اسلام:
نرمي و شدّت، دو چهره جنبش تبليغاتي است و هيچ دعوتي نميتواند بدون آن به دل مردمان راه باز کند و در راه دعوت، مسيرهاي دشوار و موانع را پشت سر نهد. نخستين اين دو، مهرباني و نرمي در دعوت مردم به سوي خدا و ياد آوردن خدا و روز واپسين است:
﴿اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَکَّرُ أَوْ يَخْشَى﴾ (طه/آيات 43 و 44)؛ «به سوي فرعون برويد که او طغيان کرده است و با او به نرمي سخن بگوييد؛ باشد که پند گيرد يا بهراسد.»، ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَيْکُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾ (قصص/آيه 55)؛ «و هر گاه سخن بيهودهاي را بشنوند، از آن روي گردانند و گويند: براي ما کارهاي ماست و براي شما کارهاي شما، درودتان باد، ما طالب نادانان نيستيم.»
ولي چهره دوم، کاملاً متفاوت است و آن چهره سختي و شدّت ميباشد.
قرآن کريم ميفرمايد:
﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوکُمْ﴾ (بقره/آيه 191)؛ «هر جا که آنان را بيابيد، بکشيد و از آن جا که شما را راندهاند، آنان را برانيد.»، ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ﴾ (نساء/آيه 91)؛ «هر کجا آنان را يافتيد، آنان را بگيريد و بکشيد.»، ﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ (انفال/آيه 57)؛ «پس اگر آنان را در جنگ بيابي، ايشان را پراکنده ساز تا پيروانشان نيز پراکنده شوند.»
اين دو شکل از تبليغ و دعوت با يکديگر ناسازگاري ندارند. در وجه نخست، دعوت تنها با نرمي، تفاهم، حکمت و پند نيکو ميتواند دلهاي مردم را به سوي خود جلب کند و بدان ره يابد، اما طاغوتها نميگذارند اين دعوت در ميان مردم گسترش يابد. طاغوتها ميکوشند در برابر اين دعوت، فتنه و موانعي ايجاد کنند تا مردم را از آن باز دارند.
اين دعوت براي آنکه بتواند به راه خود ادامه دهد، بايد از خود و طالبان خود دفاع کند. در اين جا ديگر نرمي و نيکي به کار نميآيد، زيرا زبان مهرباني براي مردم مفيد است و آنان را در کنار دعوت الهي قرار ميدهد و قفلهاي دلشان را ميگشايد، در حالي که طاغوت تنها با زبان زور، ستيزهگويي، مکر، حيله و سختي آشنايي دارد. از اين رو، بايد بشدّت موانع را کنار بزنند. اين چهره ديگر دعوت است و بدون آن، دعوت الهي نميتواند به حرکت خود ادامه دهد، ولي بايد نيک بدانيم که اين وجه بدون شکل اول نخواهد توانست راه خود را بگشايد و دلهاي مردم را تسخير کند.بي گمان عاملي که در صدر اسلام توانست مردم را به سوي اسلام جلب کند و فتوحات اسلامي را به ارمغان آورد، نه نيروي نظامي و شمشير که نرمي و لطف بود و تنها هنگامي مسلمانان زور را به کار گرفتند که ميخواستند ابهّت طاغوت را در هم شکنند و موانع را از برابر اين جنبش تبليغي برچينند.
2. الگو بودن:
دومين وظيفه شاهد در دنيا، الگو بودن است:
﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ (ممتحنه/آيه 6)؛ «در آنان براي شما (و) کساني که به خدا و روز واپسين اميد ميبرد، الگوست و کسي که خداي را دوست بدارد، پس خدا بي نياز و ستوده است.»
شاهد: «يادآورنده» و «الگو»:
نقش دوم شاهد، اين است که خود را به عنوان الگوي مردم معرفي کند تا مردم از او پيروي کنند. در اين مرحله، شاهد ديگر به موضعگيري معتدل فرا نميخواند، بلکه خود با رفتارش موضعگيري ميانه را تجسّم ميبخشد.
«الگو» همان کسي است که با عملکرد و شيوه خود «موضعگيري ميانه» را عينيت ميبخشد و در رفتار و گفتار از آن روي برنميتابد و به انحراف کشيده نميشود و از افراط و تفريط ميپرهيزد. مردم در او تبلور واقعي و حقيقي «موضعگيري ميانه» را مييابند. «الگو» در اين جا به آينهاي ميماند که آدمي در آن تمامي نهادههاي خدايي اعم از يقين، شناخت، توحيد، ارزشها، جديّت، عزم، قدرت، شجاعت، مقاومت و دوستي را مييابد.
اين «الگو» از جنس خود مردمان است و آدمي همه ارزشها و شايستگيهاي «الگو» را در خود نيز ميبيند، با اين تفاوت که «الگو» ميتواند اين تواناييها را عملاً فرا خواند، در حالي که ديگران نميتوانند.
اگر پيامبران(ع) از جنس فرشتگان بودند، ديگر آدمي در آنان آينهاي براي بازتاب خويش نميديد. مشرکان پيامبر(ص) را انکار ميکردند، زيرا که او را از جنس بشري ميديدند که ميخورد و ميآشامد و در بازار رفت و آمد ميکند و از اين رو، خواهان آن بودند که پيامبري باشد غير انسان و از جنس فرشته. قرآن پاسخي بليغ به اين گروه ميدهد و ميفرمايد:
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِيرًا * وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِيرًا﴾ (فرقان/آيات 21-20)؛ «پيش از تو پيامبراني را نفرستادهايم؛ جز آنکه طعام ميخوردند و در بازارها راه ميرفتند و شما را وسيله آزمايش يکديگر قرار داديم. آيا صبر توانيد کرد؟ و پروردگار تو بيناست. کساني که به ديدار ما اميد ندارند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نميشوند؟ يا چرا پروردگار خود را نميبينيم؟ براستي که خود را بزرگ شمردند و طغيان کردند؛ طغياني بزرگ»، ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْکُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَکٌ فَيَکُونَ مَعَهُ نَذِيرًا﴾ (فرقان/آيه 7)؛ «گفتند: چيست اين پيامبر را که غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود؟ چرا فرشتهاي بر او فرود نميآيد، تا با او بيمدهندهاي باشد؟»
پاسخ اين اشکال روشن است، زيرا فرشته نميتواند الگوي انسان قرار گيرد و هرگز آينهاي براي بازتاباندن شخصيت، ارزش و شايستگيهاي انساني به شمار نميآيد، در حالي که يک الگوي بشري ميتواند آينه مردم باشد و شخصيتشان را باز تاباند و اموري را به ايشان بنماياند که بايد آنها را کسب کنند، چنانکه ميتواند ميزان عقب افتادگي و ناتواني مردم را نشان دهد و مردم را در جبران اشتباهاتشان و برآوردن نقاط ضعف و کاستيهاي رفتاري و تعديل انديشه و عملشان بياگاهاند.
دو شيوه در دعوت:
ميان شيوه «شاهد» در دعوت به سوي خدا و دعوتگران ديگر، تفاوت روشني است.
دعوتگران عمومي، مردم را به موضعگيري معتدل فرا ميخوانند و براي رسيدن بدان ارشادشان ميکنند، در حالي که شاهد «الگو» از آن جا که موضعگيري معتدل را با گفتار و رفتارش تجسّم ميبخشد، مردم را با خود به موضعگيري ميانه ميکشاند و مردم بيشتر جذب کسي ميشوند که ميگويد: «با من به سوي خدا بياييد» و اين جذب، البته بيش از کسي است که به آنان سفارش ميکند: «به سوي خدا برويد.»
دعوت امام حسين(ع) از نوع دعوت نخست است. او در حالي مردم را به رويارويي با ستمکاران فرا ميخواند که خود و اهل بيت(ع) و کسانش در پيشاپيش آنان قرار داشتند و به آنها ميفرمود:
«من با شمايم و خانوادهام همراه خانوادهتان.»
اميرالمؤمنين(ع) درباره جنگهاي خود در کنار پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد:
«در بحبوحه جنگ در پشت پيامبر پناه ميگرفتيم و هيچ يک از ما به دشمن نزديکتر از او نبود.»
در عملکرد علماي شاهدمان، نمونههاي فراواني را ميبينيم که پيش از دعوت مردم، نماد پايداري و شکيبايي در سختي و شدّت به شمار ميآمدهاند. آيت اللّه اصفهاني(ره) با آن که سالياني از عمر شريفش گذشته بود، شخصاً در جنگ با انگليسيها شرکت ميجست و در پادگانها همراه مجاهدان به سر ميبرد. فرمانده ترک عثماني ميگفت:
«هر گاه چادر ژنده او را در مرکز پادگان ميبينم، نيرو و اعتماد و آرامشم فزوني مييابد. اگر يکي از مجاهدان او را نجات نداده بود، در رودي که بدان سقوط کرده بود، غرق ميشد.»
آمادهسازي براي شهادت:
خداوند ميفرمايد:
﴿إِنْ يَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾
هر انساني ميتواند شاهد باشد، ولي شهادت تنها به خواستن و آرزو ممکن نيست. آمادگي يافتن براي شهادت از دشوارترين امور است، زيرا شهادت تنها با اين ديدگاه که بايد موضع معتدل داشت، به دست نميآيد، بلکه بايد در اين موضع معتدل حضور داشت.
حضور در جايگاه معتدل، از شاهد پايداري و مقاومت را ميطلبد، زيرا اين جايگاه و موقعيت، آدمي را در برابر فشار و ناهمسو قرار ميدهد که اگر آدمي پايداري و مقاومت بسيار نداشته باشد، ديگر نخواهد توانست در اين جايگاه باقي بماند و اين مقاومت و پايداري را نخواهد يافت مگر با طي کردن دورهاي دشوار و سخت از آزمون و تحمّل رنج. آزمون و تحمّل رنج و شکيبايي کردن بر آن، آدمي را براي انجام اين رسالت آماده ميسازد. ميبينيم که خداوند متعال، امّت و دعوتگران شاهد را در معرض آزمون و سختي بسيار قرار ميدهد و اگر آنان توانستند از اين آزمون سربلند بيرون آيند، خداوند وظيفه شهادت در ميان مردم را به آنان واگذار خواهد کرد و شاهدشان خواهد گرفت.
خداوند متعال ميفرمايد:
﴿إِنْ يَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾
امّت شاهد نخواهد توانست در راه دعوت پايداري کند و در رويارويي و گونهاي مختلف مکرر و حيله موفّق گردد مگر آنکه دشواريها و رنجها را به جان بخرد و از سر بگذارند و همين دشواري و رنج است که امتن را براي شهادت در ميان مردم آماده ميسازد و به بهشت درميآورد.
خداوند ميفرمايد:
﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ (بقره/آيه 214)؛ «ميپنداريد که به بهشت خواهيد رفت؟ آيا هنوز سرگذشت کساني را که پيش از شما بودهاند نشنيدهايد؟ به ايشان سختي و رنج رسيد و متزلزل شدند تا آن جا که پيامبر و مؤمناني که با او بودند، گفتند: پس ياري خدا کي خواهد رسيد؟ بدان که ياري خدا نزديک است.»
﴿إِنْ يَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾ (آل عمران/آيه 140)؛ «اگر بر شما آسيب رسيد، به آن قوم همچنان آسيبي رسيده است و اين روزگار است که هر دم آن را به مراد کسي ميگردانيم تا خدا کساني را که ايمان آوردهاند، بشناسد و از شما گواهان گيرد و خدا ستمکاران را دوست ندارد.»
پايداري و بينش:
رنج و عذاب به انسان، قدرت پايداري ميبخشد و پايداري به آدمي بينش ميدهد.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾ (عنکبوت/آيه 69)؛ «به آناني که در راه ما کوشيدهاند راه خود را بنمايانيم و خداوند هر آينه با نيکوکاران است.»
آيه کريمه صراحت دارد در اين که جهاد به آدمي هدايت و بينش ميدهد، چنانکه همراهي خدا را در راهي دشوار بدو ميبخشد: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾.
3. حفظ کتاب و شريعت الهي:
سومين وظيفه شاهد، نگاهباني از کتاب و شريعت الهي است:
﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْکُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ﴾ (مائده/آيه 44)؛ «ما تورات را که در آن، هدايت و روشنايي است نازل کرديم. پيامبراني که تسليم فرمان بودند. بنابرآن براي يهود حکم کردند و نيز خداشناسان و دانشمندان که به حفظ کتاب خدا مأمور بودند و بر آن گواهي دادند.»
اين سومين وظيفه شاهد است، زيرا تحريف قرآن و حدود و شريعت الهي از ابزارهايي است که دشمنان، آن را به کار ميگيرند تا نقش دين را خنثي و مشوّه سازند و آن را از شناسه مبارزاتي بزدايند و البته اين پس از زماني است که طرف مقابل در ريشهکن کردن دعوت الهي با شکست روبرو شده است. اين صحنه در شريعتهاي گذشته الهي در طول تاريخ دعوتها و رسالتهاي آسماني تکرار شده است. خداوند متعال از شاهدان خواسته است قرآن و شريعت و حدود الهي را از تحريف و تشويه حفظ کنند. شايستهترين مردم به واگذاري اين وظيفه، تنها شاهدان هستند، زيرا شاهدان نسبت به شريعت الهي آگاهي بيشتري دارند و بر سلامت آن تأکيد بيشتري ميکنند.
شرايط شهادت: عصمت و عدالت:
وظيفهاي که خداوند متعال بر دوش شاهد نهاده، وظيفهاي بس گران است، زيرا او از يک سو يادآورنده و آموزگار است و از سوي ديگر الگو و نمونه و در سومين مرحله، مسؤول حفظ قرآن و شريعت. اين سه وظيفه از يک سو با قرآن و شريعت در ارتباطند و از سوي ديگر با زندگي مردم و وظيفه شاهد، تطبيق زندگي مردم بر هدايت قرآن و شريعت است و انجام اين وظيفه دشوار از شاهد ميطلبد که از استقامت و اعتدال و تعهد بالايي برخوردار باشد. پيشتر درباره الگو بودن و تجسّم موضع ميانه سخن گفتيم. اين استقامت در پيامبران(ع) به مفهوم عصمت و در امّت شاهد و دعوتگران، به معناي عدالت است که همان تعهّد نسبت به حدود خدا در حلال و حرام ميباشد.
اين شرط در حقيقت، در دل مفهوم شهادت نهفته است و نيازي به شرح ندارد.
شهادت از صحنههاي روز رستاخيز:
از صحنههاي روز قيامت، «شهادت» است که صحنهاي دهشتناک معرفي شده و با حضور پيامبران(ع) و ديگر شاهدان مؤمن برگزار ميشود و داوري با شهادت پيامبران(ع) و شاهدان صورت ميپذيرد.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾ (زمر/آيه 69)؛ «و زمين به نور پروردگارش روشن شود و نامههاي اعمال را بنهند و پيامبران و گواهان را بياورند و در ميان مردم بحق داوري شود و بر کسي ستمي نرود.»
چرا داوري در روز رستاخيز با حضور پيامبران(ع) و شاهدان انجام ميشود؟ زيرا اين شاهدان در دنيا در حق و باطل الگوي مردم بودهاند و از اين رو، در آخرت مقياس قرار ميگيرند و ملاک هر گونه انحراف يا درستکاري به شمار ميآيند و بر اساس همين ملاک ميان مردم داوري ميشود. به همين سبب شاهد در روز رستاخيز شهادتش را ادا ميکند.
پيامبران(ع) و شاهدان در دنيا مسؤول يادآوري و راهنمايي و دعوت مردم به سوي حق هستند و از اين رو در روز قيامت، گواه مردم خواهند بود، چرا که آنان وظيفه خود را در يادآوري و دعوت ادا کرده و حجّت را بر مردمان تمام کردهاند. از آن جا که اين گواهان، مسؤولان راهنمايي و يادآوري به اين مردمند و اين مردم هم امّت و برادران آنان به شمار ميآيند، از اين رو در گواهي خود بر مردم از ديگران مهربانتر خواهند بود، چنانکه يک دانشآموز ترجيح ميدهد امتحان خويش را نزد معلم خود دهد که درسش را نزد او خوانده، زيرا او در بيشتر موارد مهربانتر از کسي خواهد بود که نقشي در آموزش اين دانشآموز نداشته است.
حضور گواهان در دنيا و اداي گواهي در آخرت:
پيشتر گفتيم که گواهي دو مرحله دارد: مرحله دريافت و مرحله ادا. پيش از ادا بايد دريافتي در کار باشد و بدون دريافت، ادايي در کار نخواهد بود و در هر دريافتي بايد حضور داشت و مادامي که گواه در ميان مردم حضور نداشته باشد، نخواهد توانست عملکرد مردم را دريافت کند.
قرآن کريم تصريح دارد که شاهدان در زندگي و عملکرد مردم حضور دارند و اعمال آنان را ميبينند.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (توبه/آيه 105)؛ «بگو هر چه ميخواهيد بکنيد که خدا و پيامبر و مؤمنان کارهاتان را خواهند ديد و به جهان پنهان و پيدا بازگردانده ميشويد و از آنچه کردهايد، آگاه خواهيد شد.»
بر اساس اين آيه، گواهاني که در اين دنيا شاهد اعمال مردمند، عبارتند از: خدا، پيامبر(ص) و مؤمنان:
﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾
در روز رستاخيز، گواه و داور و حاکم کسي نيست، جز خدا:
﴿وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾
اين بار در قيامت، خود انسان به اين دو مهم ميپردازد:
﴿وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ کِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا * اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْيَوْمَ عَلَيْکَ حَسِيبًا﴾ (اسرا/آيات 14-13)؛ «کردار نيک و بد هر انساني را چون طوقي به گردنش آويختهايم و در روز قيامت براي او نامهاي گشاده بيرون آوريم تا در آن بنگرد. بخوان نامهات را، امروز تو خود براي حساب کشيدن از خود بسندهاي.»
«طائر» عمل انسان است و تعبير از عمل انسان به «طائر» از آن روست که عمل پس از اقدام صاحبش از انسان جدا ميشود و از محدوده اختيار او خارج ميگردد. عمل مادامي که آدمي به انجام آن نپرداخته، در محدوده اختيار اوست، ولي همين که آن را انجام داد، از محدوده اختيارش خارج ميشود. تعبير «في عنقه» از آن روست که عمل انسان به حساب او گذارده ميشود و ثبت ميگردد و ديگر نميتواند از آن رهايي يابد و اين همان مرحله اداي شهادت است:
﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْيَوْمَ عَلَيْکَ حَسِيبًا﴾
در اين آيه کريمه، شاهد و قاضي يکي ميگردد و آدمي بر خود گواهي ميدهد و کارنامهاش را که خدا بر گردنش نهاده، ميخواند. بدون آنکه بتواند آن را نفي کند يا در آن ترديدي راه دهد يا از شرّش رهايي يابد و خود، خويش را محاسبه ميکند.
شاهدان روز رستاخيز همان شفيعان هستند:
رحمت خدا نسبت به انسان اين است که شاهدان انسان را شفيعان او قرار داده و اگر چه وظيفه شاهد، شهادت و دادن گواهي است، ولي اگر شاهد در پيشگاه قاضي و به اجازه او شفيع نيز باشد، بيشتر بر مزاياي انسان پاي ميفشارد تا معايب و صفحات سياه زندگي او و البته مهرورزي شاهد و شفاعت او در پرتو رحمت خداي جهانيان است.
خداوند ميفرمايد:
﴿وَلَا يَمْلِکُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ (زخرف/آيه 86)؛ «کساني که سواي او را به خدايي ميخوانند، قادر به شفاعت نيستند، مگر کساني که از روي علم به حق شهادت داده باشند.»
در روز رستاخيز هيچ کس بدون اذن الهي نميتواند از کسي سخني بگويد و در اين روز دهشتناک هيچ کس را نرسد که سخني بر زبان جاري کند.
خداوند ميفرمايد:
﴿رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا يَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا * يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ صَفًّا لَا يَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا﴾ (نبأ/آيات 37 و 38)؛ «رحمان، خداوند آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست؛ هيچ کس نميتواند در روزي سخن بگويد که روحالامين و فرشتگان به صف ايستادهاند و کسي ميتواند سخن بگويد که خدا به او اجازه دهد و سخن حق گويد.»
موقعيت شگفتي است، جلال و عظمت الهي با رحمت در آميخته است:
﴿رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا يَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا﴾
فرشتگان و روح الامين در اين روز دهشتناک به صف ايستادهاند و هيچ کس جز به اذن الهي سخني بر زبان نميراند.
در اين روز، هيچ کس در برابر خدا جز به اجازه الهي سخن نميگويد و البتّه اين اجازه، بر اساس نظام و قانوني است و قانونش چنين است که تنها کسي اجازه شهادت و شفاعت بندگان خدا را دارد که شهادت به حق دهد:
﴿وَلَا يَمْلِکُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ﴾ (زخرف/آيه 86)؛ «کساني که ديگري را در برابر او به خدايي ميگرفتند، شفاعت نتوانند کرد، مگر کسي که به حق شهادت دهد.»
گواهاني که «کتاب مرقوم» نظر ميکنند:
از جمله اين گواهان کساني هستند که در صحنه عملکرد مردم حضور دارند و در کتاب مرقومي نظر ميکنند که اعمال نيکان را ثبت ميکند.
خداوند ميفرمايد:
﴿کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّيُّونَ * کِتَابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ (مطفّفين/آيات 21-18)؛ «نه چنين است. نامه ابرار در «علّيّون» است و تو چه داني که «علّيّون» چيست؟ نامهاي نگاشته شده است که مقرّبان بدان گواهي دهند.»
شاهدان به اين کارنامه نظر ميکنند که در آن اعمال نيکان ثبت است و اين کارنامه چون ديگر کارنامهها نيست، بلکه اعمال بندگاني است که مقرّبان درگاه الهي بدان نظر ميکنند و پيامبر اکرم(ص) نيز بنا به نصوص صريحي که در اين زمينه به دست رسيده، در اعمال امّتش نظر ميکند.
خداوند ميفرمايد:
﴿فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا﴾ (نساء/آيه 41)؛ «پس چگونه است هرگاه از هر امّتي گواهي فراپيش نهيم و تو را گواه اينان بگيريم»، ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي کُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَانًا لِکُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ (نحل/آيه 89)؛ «روزي که در هر امتي از خودشان بر آنها گواهي برانگيزيم و تو را گواه اينان بگيريم و ما قرآن را براي تو فرو فرستادهايم که تبيان است براي هر چيزي و هدايت و رحمت و بشارت است براي نيکوکاران.»
اين آيات صراحت دارند در اينکه پيامبر خدا(ص) روز قيامت گواه امتش خواهد بود، چنانکه پيامبران(ع) ديگر نيز در اين روز گواه امّت خود خواهند بود و شهادت جز با نگاه پيامبران(ع) به اعمال امّتهاشان صورت نميپذيرد.
در نصوص صريح آمده است که همه روزه اعمال اين امت بر پيامبر خدا(ص) عرضه ميشود. در تفسير قمي از حضرت صادق(ع) روايت شده است:
«اعمال بندگان نيکوکار و تبهکار هر بام و شام بر پيامبر(ص) عرضه ميشود. پس بپرهيزيد و شرم داريد از اينکه کار زشتي از شما بر حضرتش(ص) عرضه شود.»
منابع و مراجع
منبع: www.maarefquran.org
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد