پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

اخلاق سياسي از ديدگاه امام علي (1)
مقصود رنجبر


تعداد بازدید 573 دسته بندی: سیاست در نهج البلاغه
متن مقاله

چکيده:
در اين مقاله جايگاه اخلاق در انديشه و عمل سياسي امام علي مورد بررسي قرار گرفته‌است. در اين راستا مباني نگرش اخلاقي ايشان به سياست مورد توجه واقع شده است. مهم‌ترين‌ مولفه‌هاي نگرش اخلاقي امام به سياست عبارتند از: عبوديت الهي، آخرت‌گرايي و عدالت‌محوري. پس از آن تجلي اين انديشه‌ها در عمل سياسي امام در دوران زمامداري به تصوير کشيده‌ شده و موارد متعددي از پايبندي ايشان به اصول اخلاقي را در زمينه اهداف سياسي ذکر گرديده است و در پايان هم مقايسه‌اي اجمالي بين سبک و روش حکومتي ايشان و مخالفان او به عمل‌آمده است.

واژه‌هاي کليدي:
اخلاق سياسي، امام علي، سياست اخلاقي، انديشه سياسي، سيره سياسي.

مقدمه:
مراد از سياست اخلاقي، اخلاقي کردن سياست در روش و هدف است. روش سياسي‌ عناصري چون راه رسيدن به قدرت، روش حکومت، ساخت سياسي، اخلاق زمامداران و کارگزاران، رعايت حقوق مردم و اجتناب از ستم را شامل مي‌شود.
تمام انديشه‌هاي امام علي از قرآن و سنّت رسول اکرم(ص) اقتباس شده‌است.(1) اين مسأله در بحث فعلي اهميت بسيار دارد، زيرا پيامبر اکرم(ص) فلسفه‌بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقي مي‌داند و مي‌فرمايد: براي تکميل فضيلت‌هاي اخلاقي مبعوث‌شدم.(2) اين روايت، بيانگر اهميّت اخلاق از ديدگاه اسلام است. در اسلام قرب الهي غايت اخلاق‌است و موجب سعادت و کمال فردي مي‌شود. بنابراين «فرامين الهي» مبناي اخلاق و «قرب الهي» غايت اخلاق مي‌باشد. در اين راستا، سياست اخلاقي هم زمينه لازم را براي سعادت جمعي فراهم‌مي‌نمايد.
الف) وجوه مهمّ انديشه امام علي(ع) درباره سياست و اخلاق:
سياست اخلاقي از ديدگاه امام علي(ع) وجوه و مباني مختلفي دارا مي‌باشد که به‌بررسي آنها مي‌پردازيم:

حق ‌مداري و اخلاق سياسي:
مبناي اخلاق از ديدگاه امام علي(ع) حق ‌مداري و دستورهاي الهي است. امام به‌طور کلي تابع فرمان‌هاي الهي بود و اصول اخلاقي را در زندگي فردي و سياسي خود کاملا رعايت مي‌کرد. اصل اساسي حکومت، آن است که: خدا بالاترين ارزش است و تمام ارزشهاي‌ ديگر، در جهت قرب به او معني پيدا مي‌کند. خوبي يعني قرب به خدا و بدي يعني دوري از او، وقتي خداوند تنها ارزش و کمال مطلق باشد، هرگز حاکم نبايد حکومت را براي خود، منبع درآمد يا فضيلتي بداند، بلکه آن را وديعه‌اي الهي مي‌داند. در اين صورت، اين اعتقاد به تمام برنامه‌هاي‌ او جهت مي‌دهد و همه آنها را صبغه الهي مي‌زند.(3) جوهر انديشه‌هاي اخلاقي امام علي تفکيک‌ مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در اين باره مي‌فرمايد: «سوگند به خدايي‌ که جز او خدايي نيست! من در جاده حق قدم برمي‌دارم(4). از نظر حضرت علي(ع) تشخيص‌ حق اهميت حياتي دارد؛ ولي پيروي از حق، مهم‌تر است معناي ضمني اين سخن اين است که‌تشخيص حق به ضرورت به معناي تبعيت از آن در عمل نيست. به همين دليل در انديشه امام علي‌(ع) نسبي‌گرايي راه ندارد و تمام مبارزاتش براي نشان دادن تفاوت حق و باطل بود:
دو راه وجود دارد: حق و باطل، و براي هريک از آنها پيرواني است. پس اگر پيروان باطل‌بسيار باشد، از قديم هم بسيار بود و جاي شگفتي نيست و امر پيروان حق کم باشد، اميد است که‌بسيار گردد(5). البته طبيعي است که امام علي(ع) به لحاظ مباني فکري خويش از حق و باطل‌تعبيري درون ديني دارد و معتقد است که حق، سرچشمه الهي دارد و منشأ حقانيت هر امري، ديني‌ و الهي است و ملاک‌هاي آن کاملا معين و مشخص است.
حضرت علي(ع) بالتبع در عرصه سياست و حکومت نيز اثبات حق و عمل به آن را وظيفه اصلي حاکم مي‌داند. از اين منظر تفکيک اخلاق از سياست، غير ممکن مي‌شود و اخلاق‌جزئي از سياست مي‌گردد و سياستي که از مدار اخلاق خارج شود، در واقع از مدار حق خارج‌شده است. اخلاق ‌مداري در سياست نتيجه حق ‌مداري در انديشه سياسي است. حضرت درباره‌پيروي خويش از حق مي‌فرمايد:
از آن هنگام که حق را به من نمودند، در آن، دو دل نگرديدم.(6)
البته حق براي حضرت علي(ع) مفهومي اجتماعي هم دارد و از نظر ايشان در صحنه‌اجتماع، حق و باطل همواره روياروي هم هستند و ايشان هميشه در جبهه حق قرار دارد:
«بدانيد که من با دو کس مي‌ستيزم، آنکه چيزي را خواهد که حق آن را ندارد، و آنکه‌حقّي را که بر گردن اوست، نگزارد.»(7) بر اين مبنا امام حتي حکومت را با همين معيار از مردم‌مي‌پذيرد تا بتواند جايگاه حق را ثابت کند و باطل را از ميان بردارد:
به خدا قسم! اين کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوب‌تر است؛ مگر اينکه‌ حقّي را ثابت گردانم يا باطلي را براندازم.(8) در اين معنا حق جنبه‌اي کاملا اجتماعي پيدا مي‌کند و در واقع در همين معناي اجتماعي ‌ست که داراي اهميت است.

آخرت‌گرايي، مبناي نگرش اخلاقي به سياست:
در نظام اخلاقي حضرت علي(ع) غايت نهايي «آخرت» است. هدف تمام انديشه‌ها و افعال امام کسب سعادت اخروي و نزديکي به خداست. او در اين زمينه ذرّه‌اي کوتاه نمي‌آيد و غايت اخروي افعال خود را هيچ‌گاه از نظر دور نمي‌دارد. در عرصه سياسي نيز اخلاق و سياست‌ امام علي(ع) اخلاق و سياستي آخرت‌گراست و به همين دليل در گستره اخلاق، امام هيچ‌ گونه مصالحه‌اي را نمي‌پذيرد.
امام دنيا را تنها گذرگاه مي‌داند؛ گذرگاهي که بيش از موقعيتش بدان پرداختن، موجب‌خسران است:
دنيا! از من دور شو که مهارت بر دوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به در جسته‌ام و از ريسمان‌هايت رسته و از لغزشگاه‌هايت دوري گزيده‌ام. کجايند مهتراني که به بازيچه‌هاي خود فريب‌شان دادي؟ کجايند مردمي که با زيورهايت دام فريب بر سر راهشان نهادي؟ آنها در گورها گرفتارند و در لابه‌لاي لحدها ناپايدار(9).
بر اين اساس هر عملي که دنيا و اهداف و منافع دنيوي را بر آخرت و سعادت اخروي انسان‌ترجيح دهد، مردود است. هيچ هدفي عالي دنيوي انسان را مجاز نمي‌کند به آنچه موجب کيفر اخروي است، نزديک گردد. اين ديدگاه در نگاه امام به «سعادت» ريشه دارد که عنصر اصلي‌ انديشه سياسي ايشان است. در نتيجه هر عملي که به سعادت اخروي انسان منجر شود، پسنديده و هر عملي که به زيان اخروي‌اش انجامد، ناپسند است. اين مسأله در تمام حوزه‌هاي زندگي سياسي، اجتماعي و فردي انسان حاکم است. پس نمي‌توان در سياست براساس مشي غيراخلاقي عمل‌کرد؛ زيرا موجب کيفر اخروي مي‌شود.
البته تأکيد بر اين مسأله، به معناي بي‌توجهي به دنيا در انديشه امام علي(ع) نيست. از ديد ايشان غايت زندگي، سعادت اخروي است و اعمال دنيوي تا جايي ارزشمندند که بتوانند انسان را بدين هدف رهنمون شوند و چنانکه بين منافع دنيوي و غايت اصلي، تعارض ايجاد شود، بي‌ترديد قرب الهي بر منافع دنيوي ترجيح دارد. همين برداشت موجب شده است که در نهج‌البلاغه مطالبي با ظاهري متعارض، درباره دنيا به چشم بخورد. در واقع، غفلت از اين نوع نگاه امام‌به دنيا و آخرت سبب متعارض ديدن سخنان ايشان مي‌شود. جوهر ديدگاه حضرت علي(ع)‌ درباره دنيا در اين عبارت نهفته است.
«اين دنيا جايگاه صدق و واقع‌يابي است براي کسي که واقعيت آن را دريابد.»(10)
ولي در جاي ديگر هم مي‌گويد:
من اين دنياي فريبنده را به رويش انداخته‌ام. من اين دنيا را به اندازه خود محاسبه کرده‌ام و من به اين دنيا با چشمي مي‌نگرم که شايسته آن است.(11)
به ‌هرحال آنچه مي‌توان از نهج البلاغه استنباط کرد، اين است که منظور امام کم ارزش‌جلوه دادن دنيا نيست. بلکه هدف ايشان تنظيم رابطه خويش با دنيا است. در اين رابطه، «آخرت» غايت است و «دنيا» وسيله، و اين وسيله تا زماني که در خدمت غايت نهايي باشد، بسيار ارزشمند است، به گونه‌اي که حضرت آن را دار صدق مي‌خواند. بدين سبب مي‌فرمايد:
«اگر کسي دنيا را به عنوان ابزار و وسيله بنگرد، دنيا بيدارش مي‌کند، ولي اگر آن را هدف‌بداند، کورش مي‌سازد.»(12)

اخلاق فردي و اخلاق سياسي:
بي‌ترديد در انديشه اخلاقي حضرت، هرگز تفکيک بين اخلاق فردي و اخلاق سياسي‌ مشاهده نمي‌شود و بر ضرورت تلازم اخلاق فردي و اخلاق سياسي، تأکيد مي‌شود. حضرت علي‌(ع) که مظهر عيني و تجسّم اخلاق فردي بود، در سياست نيز به دنبال سعادت جمعي بود، که اين امر در دو بعد قابل تبيين است:
اول پايبندي حضرت به اخلاق در امور سياسي، بخش جدايي‌ناپذير انديشه اخلاقي او است. اگر امام نمي‌تواند در زندگي فردي خويش،امر غيراخلاقي مرتکب شود، در سياست نيز به طريق‌ اولي قادر به چنين کاري نيست؛ چون با هدف نهايي او کاملا تضاد دارد.
ثانيا هدف حضرت علي(ع) در سياست، هدايت مردم و جامعه به سوي عدالت است‌و اين، جز با پايبندي حکومت و کارگزارانش به اصول اخلاقي در سياست،ممکن نيست. در نتيجه‌ بر ضرورت تعهد اخلاقي زمامدار تأکيد بيشتري دارد. حضرت در اين باره مي‌فرمايد:
«اي مردم! سوگند به خدا، من شما را به هيچ طاعتي امر نمي‌کنم، مگر اينکه خودم در آن‌طاعت به همه شما سبقت مي‌گيرم، و شما را از هيچ معصيتي نهي نمي‌کنم، مگر اينکه خود پيش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع مي‌ورزم.»(13)

غايت سياست از ديدگاه امام:
در سياست اخلاقي، هدف اخلاقي کردن سياست،در غايت و روش است. حضرت علي‌(ع) در نامه‌اش به مالک اشتر يکي از اهداف اصلي حکومت را اصلاح اهل مصر مي‌داند. مراد «از اصلاح» هدايت اخلاقي مردم به سوي سعادت جمعي و رهنمون شدن آنها به پيروي از دستورهاي الهي و عقل و غلبه بر هواي نفس و شهوت است. در واقع در ميان اهداف چهارگانه‌اي‌ که حضرت علي(ع) در زمان خود به مالک اشتر برمي‌شمارد، «اصلاح مردم» مهم‌ترين‌ هدف است و ديگر موارد، مقدمه تحقق اين هدف شمرده مي‌شوند. علامه جعفري مي‌نويسد:
«اين فرمان مبارک که تنظيم شده يک شخصيت کمال ‌يافته الهي است...اساسي‌ترين‌ هدف خود را،پس از تنظيم امور اقتصادي که عامل ادامه حيات طبيعي است و پس از آماده کردن‌عرصه اجتماع براي اصل زندگي، «اصلاح مردم» معرفي مي‌کند و با اين هدف به ضرورت تکاپوي‌ امور سياسي و حقوقي و فرهنگي و اخلاقي در به وجود آوردن زمينه تکامل تأکيد مي‌کند.(14)
امير مؤمنان(ع) مي‌فرمايد:
«بيعتي که شما با من نموده و به زمامداري انتخابم کرده‌ايد، يک پديده ناگهاني و محاسبه‌نشده نبود. کار من و شما يکي نيست؛ من شما را براي خدا مي‌خواهم و شما مرا براي خودتان‌مي‌خواهيد.(15)
بنابراين حضرت هدف خود از حکومت را هدايت مردم به سوي خداوند اعلام مي‌دارد.

روش زمامداري اخلاقي از ديدگاه امام:
بعد دوم سياست اخلاقي، روش اخلاقي در سياست است که عناصر آن پيشتر ذکر شد. از اين بعد، اخلاق سياسي در انديشه و سيره حضرت علي(ع) درباره نهاد حکومت و ويژگي‌هاي زمامداران قابل مطالعه است. در انديشه امام «دولت»، به معناي نهاد دارنده و اعمال‌کننده قدرت براي تحقق غايت نهايي است و معاصي‌اي چون سلطه و برتري جويي در آن راه‌ندارد. اين نگاه با انديشه و برداشت غالب آن دوران، که حکومت را به‌طور کامل به مفهوم‌سلطه‌طلبي مي‌گرفتند، کاملا متفاوت است. حضرت علي(ع) مي‌کوشيد با تلقّي رايج از دولت و حکومت مقابله کند. او در عهدنامه حکومتي‌اش به مالک اشتر توصيه مي‌کند فهم خود از دولت و قدرت را اصلاح کرده، انديشه سياسي‌اش را ساماني درست دهد:
«هرگز با خود نگو "من به مقام فرمانداري نصب شده‌ام، فرمان مي‌دهم بايد اطاعت شود" زيرا اين تلقين‌ نابکارانه وارد کردن فساد در قلب است و عامل سستي و تزلزل در دين و نزديک شدن به‌دگرگوني‌ها...(16)

به همين دليل حضرت علي(ع) بعد از رسيدن به قدرت، هيچ تفاوتي با قبل از آن‌نکرد و براي او کوخ و کاخ به يکسان ارزش داشت و هيچ کدام تأثيري بر منش، شخصيت و رفتار سياسي، اجتماعي او نمي‌گذاشت.

عدالت، مبناي سياست اخلاقي:
از ديد حضرت علي(ع)، «عدالت» عنصر ذاتي و مهم‌ترين رکن سياست است. انديشه سياسي امام، بدون درک مفهوم و اهميّت عدالت از نظر وي قابل درک نيست. در مقام‌عمل هم امام در اجراي عدالت هيچ‌گونه انعطافي را نمي‌پذيرفت، که اين امر مشکلات بسياري را براي حضرت ايجاد کرد. از ديدگاه امام(ع) وجه تمايز اصلي «حکومت اسلامي» با ديگر حکومتها، عدالت و دوري از ستم است. چون تمام اصول اخلاقي که انسان‌ها در شرايط عادي‌ بدان پايبندند، در شرايط ظالمانه از ميان مي‌رود. به همين دليل حضرت علي(ع) تمام توان‌خويش را براي مبارزه با بي‌عدالتي به کار برد تا اصول اخلاقي را در مردم و در ميان زمامداران‌پايدار کند.

رعايت حدود الهي در سياست:
بعد مهم ديگري که مي‌تواند در زمينه اخلاق سياسي، انديشه سياسي حضرت علي‌(ع) را تبيين کند، تأکيد وي بر ضرورت رعايت حدود الهي از سوي حکومت است. توجه‌به حدود الهي در سياست، سياست را به‌طور کامل اخلاقي مي‌کند و زمامداران را از توسل به‌روشهاي غيراخلاقي در پيشبرد اهداف سياسي باز مي‌دارد. امام هدف سياست را نيز اجراي حدود الهي مي‌شمارد. در نتيجه، براي رسيدن به اهداف سياسي، زير پا گذاشتن حدود الهي را به هيچ ‌وجه‌ روا نمي‌داند. طبيعي است که اين امر به خودي خود مي‌تواند زمينه حاکميت اخلاق در حوزه‌سياست شود.

کرامت انساني و سياست اخلاقي:
بعد ديگري که تعيين‌ کننده نگرش حضرت علي(ع) به سياست اخلاقي است، اهداف و ويژگي‌هاي حکومت در نظر او است. در حکومت امام «کرامت انسان» در عالي‌ترين‌ درجه ممکن رعايت مي‌شد. حضرت به کرامت ذاتي انسان‌ها معتقد بود و براساس کرامت انسان‌با مردم رفتار مي‌کرد. ميزان اهميّت ارزش افراد در نظر حضرت، بر سيره حکومتي ايشان و حاکميت اخلاق بر سياست، تأثيري تعيين‌کننده داشت. در نگاه امام انسان‌ها بدون توجه به دين و اعتقادشان «کرامت» دارند و حکومت بايد به ارزش انساني آنان احترام بگزارد. اين مسأله به‌ طور کامل در آغاز نامه حضرت به مالک اشتر آمده است. امام مردم را دو دسته مي‌داند، يا برادران‌ديني زمامدارند و يا در خلقت با او برابر؛ بر اين اساس به مالک توصيه مي‌کند با مردم همچون‌جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنيمت نشمارد.(17)
اين فرمان در زماني صادر شد که زمامداران همچون درندگان با مردم رفتار مي‌کردند و هيچ يک از حقوق اوليه افراد را محترم نمي‌شمردند. بي‌ترديد حکومتي که برمبناي فکري‌ «کرامت انسان‌ها» استوار باشد، نمي‌تواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقي را زير پا نهد.
بدين سبب، امام با هرگونه تبعيض ميان مسلمان و غيرمسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف‌حکومت، مقابله مي‌کرد و آن را با مباني فکري حکومت خويش ناسازگار مي‌دانست.

اخلاق کارگزاران سياسي:
بعد مهم ديگري که امام در انديشه سياسي خود بدان توجه دارد، اخلاق کارگزاران سياسي‌ است. حضرت نوع رفتار کارگزاران در سطوح مختلف را، زمينه اصلي حاکميت اخلاق سياسي و تأمين شدن غايت حکومت اخلاقي مي‌داند. از اين‌رو، کارگزارانش را به رعايت حدود الهي و تقوا فرا مي‌خواند. امام علي(ع) «تقوا» را به عنوان دژ مصونيت اولياي خداوند اين‌گونه‌ توصيف مي‌کند:
«تقواي الهي، اولياي خدا را در حمايت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حريم منهيات‌ الهي بازداشته و ترس از خدا را ملازم دلهاي آنان قرار داده است تا آنجا که شب‌هايشان را بي‌جواب و روزهايشان را بي‌آب گردانيده است.»(18)
از ديد امام علي(ع)،«تقوا» دژي مستحکم و نفوذناپذير و بهترين توشه آخرت‌است:
همانا تقوا، کليد درستي و توشه قيامت و آزادي از هر بندگي و نجات از هر تباهي است.»(19)
با توجه به اين امر، امام در مرحله اول بيش از همه، خود را به تقوا فرا مي‌خواند و در عين‌ حال، خود را کاملا مقيد به آن معرفي مي‌کند:
همانا درستي گفتار خويش را ضمانت مي‌کنم و عهده خود را در گرو گفتار خويش قرار مي‌دهم.
اگر عبرت ‌هاي گذشته براي يک شخص آينه قرار گيرد، تقوا جلوي او را از فرو رفتن در کارهاي شبهه ‌ناک مي‌گيرد. به خدا سوگند! کلمه‌اي از حق را نپوشاندم و دروغي بر زبان‌نياوردم.»(20)
امام در مرحله دوم، زمامداران را بيش از ديگران به تقوا سفارش مي‌کند و آنان را به‌رعايت پرهيزکاري سزاوارتر مي‌داند. در نامه حضرت به عثمان بن حنيف آمده است:
«آگاه باش که هر پيروي را، پيشوايي است که از او پيروي مي‌کند. بدان که پيشواي شما بسنده کرده است از دنياي خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوراک خويش قرار داده؛ بدانيد که شما چنين نتوانيد کرد، وليکن مرا ياري کنيد به پارسايي و پاکدامني و درستکاري. به‌خدا از دنياي شما زري نيندوختم و از غنيمت‌ هاي آن ذخيرت ننمودم و بر جامه کهنه‌ام نيفزودم.»(21)
حضرت از همه واليان خويش مي‌خواست، از خدا و عذاب آخرت بترسند و در برابر زخارف دنيوي فريفته نشوند. در نامه ارزشمندش به مالک اشتر چنين مي‌خوانيم:
«او را فرمان مي‌دهم به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر کارها، پيروي از آنچه در کتاب خود فرموده از واجب و سنت‌ها، که کسي جز با پيروي کردن آن راه نيک ‌بختي‌ را نپيمود و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن بدبخت نبود و اينکه خداي سبحان را ياري کند به‌دل و دست و زبان؛ چه او ياري هرکه او را يار باشد، پذيرفته است و ارجمندي آن کس که او را ارجمند سازد، به عهده گرفته»(22)
با توجه به اين تأکيدات امام، معلوم مي‌شود حضرت زمامداران و واليانش را پيش از عموم‌مردم، به تقوا و پرهيزکاري فرا مي‌خواند و خود، بيش از واليانش با تقوا و پرهيزکاري مأنوس است.
در واقع منشأ اين بينش علي(ع) عبوديت محض خداوند است؛ عبوديتي که در هيچ مقامي‌ فراموش نمي‌شود و در مقام خلافت و زعامت بيشتر مورد تأکيد قرار مي‌گيرد؛ زيرا که در اين‌ مقام، زمينه ستمگري و فساد بسيار است.
افزون بر اين، حضرت علي(ع) خلفا را الگوي مردم مي‌داند و تقواي زمامدار را عامل پاکي و درستکاري مردم و در مقابل، ستم حاکم را زمينه ‌ساز گسترش ستم و فساد همگاني‌ مي‌شمارد.

نفي قدرت ‌طلبي:
در ديدگاه امام علي(ع) قدرت چه ارزش و جايگاهي دارد؟ منبع قدرت، و هدف از کسب آن چيست؟ آيا قدرت با مسؤوليت همراه است يا صاحب قدرت تنها از مزاياي آن بهره‌مي‌برد؟
در نگاه امام علي(ع) قدرت في نفسه هيچ ارزشي ندارد و در عالي ‌ترين تحليل، صرفا وسيله‌اي است براي رسيدن به اهداف انساني. از ديد امام، قدرت هرگز هدف نيست و به‌همين دليل، ايشان در طول زندگي‌اش هيچ‌گاه به خاطر قدرت حرکتي انجام نداد. اين مسأله افزون‌بر حوزه سياست و قدرت سياسي، در همه حوزه‌هاي ديگر نيز مصداق دارد. امام علي(ع)‌آشکارا بر اين مسأله تأکيد مي‌ورزد و خداي را چنين مي‌خواند:
«خدايا!تو مي‌داني که اگر خلافت را پذيرفتم، نخواستم در قدرت بر کسي پيشي گيرم يا از اوان دنيا چيزي براي خود بيندوزم، بلکه بدان اميد پذيرفتم که معالم دين تو را بازسازي کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احکام تو را که‌ تعطيل کرده بودند، دوباره بر پاي دارم!»(23)
حضرت علي(ع) واقعا استثنايي است! به‌ طور کلي انسانها در پي کسب قدرت و ثروتند و اين مسأله براساس حبّ نفس کاملا طبيعي است؛ ولي امير مؤمنان(ع) هيچ‌گاه با انگيزه ارضاي نفس خويش عمل نکرد و جهاد و سکوت و زمامداري‌اش همه براي کسب رضاي‌ خداوند بود:
اگر آن اجتماع عظيم نبود، اگر تمام شدن حجّت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پيمان خدا از دانشمندان نبود که در مقام پرخوري ستمگر و گرسنگي ستمکش ساکت ننشيند و دست روي دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روي شانه‌اش مي‌انداختم و مانند روز اول کنار مي‌نشستم‌(24) امام علي(ع) در پذيرش خلافت جز اصلاح و تدبير امور مردم، انگيزه‌اي ندارد. او براي رسيدن به حکومت، نه علاقه نشان مي‌دهد و نه به هيچ وسيله غير اخلاقي متوسل مي‌شود؛ اين‌ در حالي است که خلافت را حقّ خود مي‌داند. حضرت نسبت خود را با خلافت، اين‌گونه‌ توصيف مي‌کند:
نسبت من به خلافت، همانند محور آهنين سنگ زيرين آسيا (که سنگ ديگر بر گرد آن‌مي‌چرخد) نسبت به آسيا است. سيل از دامن من سرازير مي‌شود و هيچ صاحب بال و پري‌ نمي‌تواند بر بلنداي ‌[علم و کمال‌] من اوج بگيرد.(25)
با وجود اين، امام مصلحت امت اسلامي را بر حق شخصي خويش ترجيح داد و هرگز براي‌ رسيدن به خلافت و قدرت، برنامه ‌ريزي نکرد و تا زماني که مردم به او روي نياوردند، به قدرت‌روي نياورد. راز اين کردار در بينش الهي حضرت نهفته است. قدرت براي او هيچ ارزشي ندارد و تنها براي اجراي عدالت است که ارزش پيدا مي‌کند.ازاين‌رو،حکومت در نظرش از کفش کهنه‌بي‌ارزش‌تر است.(26)
با توجه به اين موضوع هست که به قول ابن ابي الخديد امير مومنان براي به دست آوردن‌قدرت، از وسيله‌هاي حرام بهره نمي‌گرفت، از اين روي خدعف و نيرنگ را مباح نمي‌شمرد.(27)
به همين دليل، امام هيچ مصلحت ‌بيني دروغين را بر نمي‌تابد و براي رسيدن به عالي‌ترين‌ اهداف هم، به وسيله غيراخلاقي متوسل نمي‌شود:
«شما از من مي‌خواهيد پيروزي را به قيمت ظلم و جور درباره آنکه والي اويم بجويم؛ به‌ خدا که نپذيرم تا جهان برآيد و ستاره‌اي در آسمان پي ستاره‌اي برآيد؛ اگر مال از آن من بود، همگان را برابر مي‌داشتم، حال آنکه مال، مال خداست.»(28)
امام در موقعيتي اين مطلب را بيان مي‌کند که در تمام دنيا، ستم بر مردم و حيله‌گري در حکومت، سنت غالب به شمار مي‌آمد و مردم، حيله‌گري را نشانه برتري و زيرکي مي‌پنداشتند. آن‌بزرگوار اين ذهنيت را به شدت محکوم کرده و حيله‌گري را تقبيح مي‌کند و مي‌فرمايد:
«به خدا سوگند! معاويه از من زيرک‌تر نيست، ليکن شيوه او پيمان ‌شکني و گنهکاري‌ است. اگر پيمان‌ شکني ناخوشايند نمي‌نمود، زيرک‌تر از من کسي نبود. لکن هر حيله‌گري به گناه‌برانگيزاند و هرچه به گناه برانگيزاند، دل را تاريک مي‌کند.(29)

وفاي به عهد:
يکي از مهم‌ترين ابعاد انديشه سياسي امام، وفاي به عهد است. حضرت علي(ع) هيچ‌ گاه پيمان‌ شکني نکرد و حتي وقتي مي‌توانست از طريق پيمان‌ شکني حيله‌هاي دشمن را خنثي‌ کند، به اين کار مبادرت نورزيد و آن را حتّي به بهاي پيروزي، روا نداشت. حضرت در نامه‌هاي‌ حکومتي به امراي خود، آنها را به پايبندي بر«عهد» سفارش اکيد مي‌کند؛ براي نمونه به مالک‌اشتر مي‌نويسد:
«به عهد خويش وفادار باش، چه آنکه مردم با همه هواهاي گوناگون و نظرات مخالفي که‌باهم دارند، نسبت به هيچ يک از واجب‌هاي الهي چون بزرگ شمردن وفاي به عهد، همداستان‌ نيستند.»(30)
آن بزرگوار با پيشنهاد يارانش براي شکستن عهد خويش در جنگ صفين مخالفت کرد و به آنها فرمود:
«واي بر شما! آيا بعد از عهد و پيمان باز گرديم؟ مگر نيست که خداوند تعالي فرمود به‌قرارهاي خود وفا کنيد؟»(31)


منابع و مراجع

به نقل از: مجله انقلاب اسلامي زمستان 1387 - شماره 15؛
(1)-نهج البلاغه، خطبه 192.
(2)-به نقل از شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 16،ص 205،(بعثت لاتمم مکارم الاخلاق).
(3)-علي عابدي، اهتمام به دين در حکومت علوي، مجله حکومت اسلامي، زمستان 1379،شماره 18
(4)-نهج البلاغه، خطبه 197.
(5)-همان، خطبه 16.
(6)-همان، حکمت 181.
(7)-همان، حکمت 173.
(8)-همان، خطبه 33 «و اللّه لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا».
(9)-همان، نامه 45
(10)-همان، حکمت 131.
(11)-همان، خطبه 128.
(12)-همان، خطبه؟
(13)همان، خطبه 82
(14)-محمد تقي جعفري، حکمت اصول سياسي در اسلام،تهران، بنياد نهج البلاغه، چاپ سوم،1379،ص‌36.
(15)-نهج البلاغه،؟
(16)-همان، نامه 53.
(17)-همان، خطبه 174.
(18)-همان، خطبه 211.
(19)-همان، خطبه 157.
(20)-همان، خطبه 16.
(21)-همان، نامه 53.
(22)-همان، نامه 54.
(23)-همان، خطبه 131.
(24)-همان، خطبه 3.
(25)-همان، خطبه 3.
(26)-همان، خطبه 33.
(27)-به نقل از احمد مبلغي، هدف و وسيله، در دانشنامه امام علي(ع) ج 6(سياست)، ص 382.
(28)-همان، خطبه 126.
(29)-همان، خطبه 200.
(30)-همان، نامه 35.
(31)-نصر بن مزاحم، پيکار صفين، پرويز اتابکي، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم،ص‌514.
------------------------------
منبع: www.new.imamalinet.net


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر