عنوان مقاله
ماهيت مرگ از ديدگاه قرآن
فرشته محيطي سوادکوئي
متن مقاله
علل نگراني و ترس از مرگ چيست؟ قرآن کريم چه توصيفي از پديده مرگ دارد؟ در اين نوشتار سعي شده تا به اين سؤالات پاسخي مناسب بر اساس آموزههاي ديني داده شود.
بسياري از افراد که با چيزهاي ناشناخته برخورد ميکنند، تفسيرهاي متفاوتي به دست ميدهند. شايد قضيه به اين صورت باشد که افرادي تجربهها، عواطف و احساسات معيني را به حضور خدا يا جن يا فرشتگان تفسير ميکنند، چون چنين آمادگي فرهنگي و رواني در آنان وجود دارد، چنان چه کساني که مفهوم الهي يا جن و فرشتگان را رد ميکنند، ممکن است آن را به شيوه متفاوتي تفسير کنند.
پديده مرگ همواره يکي از دغدغههاي اصلي انسان در اين کره خاکي است. اينکه مرگ پايان حيات است يا آغاز حياتي جديد، همواره ذهن انسان را به خود مشغول ساخته و او را به تفکر و تأمل واداشته است. به راستي ماهيت اين پديده که از نگاه برخي تلخ و دهشتناک است چيست؟ انسانها چه واکنشهايي در برابر مرگ از خود نشان ميدهند؟ علل نگراني و ترس از مرگ چيست؟ قرآن کريم چه توصيفي از پديده مرگ دارد؟ در اين نوشتار سعي شده تا به اين سؤالات پاسخي مناسب بر اساس آموزههاي ديني داده شود. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
واکنش انسانها در برابر مرگ:
انسانها در برخورد با اموري که برايشان ناشناخته است، تفسير و برداشتهاي متفاوتي ارائه ميدهند. گاه اين تفاوتها، ريشه در محيط اجتماعي و حتي طبقاتي فرد دارد؛ گاهي يک چيز در جوامع متفاوتي، چيزيهايي متفاوت انگاشته ميشود. در ضمن، واکنشهاي متفاوت نيز در هنگام بروز اين چيزها از سوي افراد جوامع مختلف رخ ميدهد. اين واکنشهاي عاطفي چون عشق، هراس و خشم، گستره وسيع و متضاد و حتي متناقضي را باز مينمايد.
البته چنين عواطفي به دلايل مشخص و قابل فهمي بروز ميکند. به گونهاي اگر کسي موقعيت و يا زمينههاي معين بروز آن را بداند، در مييابد که چرا اين عواطف احساس ميشوند و رخ ميدهند؛ ولي مشکل فهم عاطفه اين است
که به هيچ وجه پيدا نيست که چرا براي افراد مختلف عاطفههاي متفاوت رخ ميدهد.، چنانچه موقعيت و چيزهايي که اين عاطفهها را بر ميانگيزد نيز روشن نيست.
به نظر ميرسد که نوع اعتقاد و پيش زمينههاي فرهنگي در تفاوت واکنشها مؤثر هستند؛ چنانچه يک نام، يک زمان و يک مکان براي مردمي که در يک زمينه فرهنگي خاص زندگي ميکنند داراي قدرت و اقتدار است و براي مردمي ديگر، هيچ گونه تأثير مثبت يا منفي در بر ندارد؛ به اين معنا که واکنشهاي عاطفي و يا تفاوت در واکنشها برخاسته از يک رشته باور داشتها و تأثيرهاي محيطي، اجتماعي، فرهنگي و حتي طبقاتي است.
بنابراين نميتوان عامل آن را يک «عامل شناختي» دانست. در حقيقت اين عواطف و واکنشها ريشه در امور و عواملي دارد که به معنايي، شناخته شده و به معناي ديگر، ناشناخته اند. از آن رو ناشناخته است که يک عامل، شناخته و مشخصي نيست و از آن رو شناخته شده است که ريشه در عوامل چندي که مشخص هستند، دارند.
اين ابهام را نميتوان بدون توجه بيمورد از سر وا کرد و به حکم کلي در آن بسنده نمود؛ از اين جا ميتوان به اين مطلب رسيد که چرا برخورد انسان با امور ناشناخته داراي واکنشها، تفسيرها و برداشتهاي متفاوت است؛ و حتي يک چيز در جوامع فرهنگي مختلف، تفاوتهاي عاطفي، کنشي و واکنشي بر ميانگيزد؛ بنابراين نميتوان زمينههاي فرهنگي، شخصي، اجتماعي و مانند آن را در تفسيرها و واکنشها ناديده گرفت.
بسياري از افراد که با چيزهاي ناشناخته برخورد ميکنند، تفسيرهاي متفاوتي به دست ميدهند. شايد قضيه به اين صورت باشد که افرادي تجربهها، عواطف و احساسات معيني را به حضور خدا يا جن يا فرشتگان تفسير ميکنند، چون چنين آمادگي فرهنگي و رواني در آنان وجود دارد، چنانچه کساني که مفهوم الهي يا جن و فرشتگان را رد ميکنند، ممکن است آن را به شيوه متفاوتي تفسير کنند.
به سخني ديگر، آدمها در توضيح تجربههاي غير عاديشان به انديشهها و باورداشتهايي توسل ميجويند که براي آنها آشنا و تا اندازهاي معتبر باشد؛ آنها حتي ممکن است که به خاطر فقدان هرگونه تفسير معتبر ديگر، ناچار به توسل به يک چنين انديشهها و نتيجهگيريهايي شوند، قضيهاي که شايد مايه شگفتي خود آنها نيز باشد.
واکنشهاي عاطفي چون عشق، هراس و خشم، واکنشي طبيعي است، حتي اگر اين واکنش نسبت به يک چيز معين باشد؛ چون تفاوت واکنشها، ريشه در تفاوتهايي دارد که بيان شد. مرگ، يک واقعيت انکارناپذير و ناگزير است. تفاوت واکنشي افراد با اين واقعيت، برخاسته از تفاوتهايي شخصي، اجتماعي، فرهنگي و مانند آن است. واکنش طبيعي بسياري از افراد در قبال آن، چيزي جز هراس نيست. وقتي مرگي پيش ميآيد، هراسها و عواطف نيرومندي در نزديکان شخص مرده پديد ميآورد؛ چون هر مرگي روابط را از هم ميگسلد و الگوي معمولي زندگي آدمها را در هم ميشکند و بنيادهاي اخلاقي جامعه را به لرزه در ميآورد. بسياري از سوگواران گرايش دارند که خود را تسليم نوميدي کنند، وظايفشان را ناديده گيرند و به شيوهاي رفتار کنند که براي خودشان و ديگران زيانبار است.
واکنش برخي ديگر به گونهاي بسيار متفاوت است. آنان نه تنها از مرگ نميهراسند، بلکه به جاي هراس بدان عشق ميورزند و آن را شيرينتر از عسل و هر چيز گواراي ديگري ميبينند. بسياري از اهل يقين از متدينان به خدا و جهان واپسين چنين واکنشي از خود نشان و بروز ميدهند. از نظر قرآن مرگ دروازه انتقال از جهان ناپايدار به جهاني پايدار، از سعادتي شکننده به سعادت جاودانه است.
ماهيت مرگ در نگرش قرآني:
مرگ در منطق قرآني به معناي فنا و نابودي نيست بلکه دريچهاي به سوي جهان جاودانگي و بقاست. حقيقت مرگ چون حقيقت حيات و زندگي از اسرار هستي است به گونهاي که حقيقت آن تاکنون بر کسي روشن نشده است، بلکه آن چه ما از حقيقت آن ميشناسيم تنها آثار آن است.
آن چه از قرآن بر ميآيد آن است که مرگ يک امر عدمي و به معناي فنا و نيستي نيست بلکه يک امر وجودي است. يک انتقال و عبور از جهان به جهان ديگر است، از اين رو بسياري از آيات قرآن از مرگ به توفي تعبير کردهاند که به معناي بازگرفتن و دريافت روح از تن است.
خداوند در بيان اين امر وجودي مي فرمايد: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾(1)؛ «خداوندي که مرگ و زندگي را آفريد». در اين جا خداوند، مرگ را همانند زندگي يک آفريده از آفريدههاي خويش بيان ميدارد. چون اگر مرگ امري عدمي بود مخلوق و آفريده به شمار نميآمد، از مخلوقات هيچ گاه جز به «امور وجودي» تعلق نميگيرد.
به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودي و دريچهاي است به سوي زندگي ديگر، در سطحي بسيار وسيع تر و آميخته با ابديت؛ خداوند ميفرمايد: ﴿وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ﴾(2)؛ «اگر بميريد و يا کشته (شهيد) شويد به سوي خدا باز ميگرديد».
در حقيقت مرگ پايان راه نيست بلکه آغاز راهي است که بدان به جهانهاي ديگر منتقل ميشويد؛ و اين جهان با همه عظمتش تنها مقدمهاي براي جهانهاي گستردهتر و فراختر، جاوداني و ابدي است. و به سخني ديگر مرگ نه تنها موجب نميشود تا زندگي، پوچ و بيهوده جلوه کند بلکه به زندگي اين جهاني معنا و مفهوم ميبخشد و از کارکردهاي مرگ ميتوان معنابخشي به زندگي دنيايي دانست؛ چون مرگ است که آفرينش هستي را از بيهودگي خارج ميسازد و بدان جهت، معنا و مفهوم ميبخشد.
علل ترس از مرگ:
بيگمان واکنش طبيعي انسان در برابر ناشناختهاي چون مرگ، ترس و هراس است. ريشه ترس را ميتوان در اين جست که مرگ را پايان، فنا و نيستي تصور ميکنند و انسان به طور طبيعي و ذاتي گرايش به بقا و جاودانگي دارد و از نيستي و نابودي ميگريزد. در قرآن آمده است که ابليس با بهرهگيري از همين عامل، آدم(ع) را وسوسه کرد تا نافرماني خداوند کرده و از ميوه درخت ممنوعه بخورد؛ ابليس به آدم(ع) ميگويد: ﴿قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا يَبْلَى﴾(3)؛ «گفت اي آدم! آيا تو را به درخت جاودانگي و حکومت و ملک نافرسودني راهنمايي نکنم؟»
بنابراين وحشت و هراس انسان از فنا و نيستي، امري طبيعي و واکنشي عادي است. لذا از «مرگ» به جهت آن که در باورش پايان کار و عامل نيستي و نابودي اوست، ميهراسد از آن ميگريزد. بسياري از مردم مرگ را به معناي فنا و نيستي تفسير ميکنند، و بديهي است که انسان از فنا و نيستي وحشت و هراس دارد. اگر انسان مرگ را به اين معنا تفسير کند، به طور يقين از آن گريزان خواهد بود و همين امر عاملي براي اضطراب و عدم آرامش او در طول زندگي خواهد بود و حتي در بهترين حالات زندگي و در اوج پيروزي و سعادت دنيوي و خوشبختي، انديشه و تصور اين مطلب که روزي اين زندگي به پايان خواهد رسيد، شهد زندگي را در کام او زهر ميکند و همواره در نگراني و اضطراب به سر ميبرد.
البته چنين نيست که همه کساني که به مرگ به عنوان پل و دروازه و عامل انتقال به هستي و سراي ديگر مينگرند، در آرامش بوده و از مرگ استقبال نمايند، چون افرادي که آن را مقدمهاي براي ورود به جهان وسيعتر، عاليتر و حياتي جاودان مينگرند به خاطر اعمال و خلافکاريهاي خويش از مرگ وحشت دارند، زيرا براين باورند که پس از مرگ وارد جهاني ميشوند که وضعيت زندگي ايشان در آن چيزي جز تجسم اعمال دنيايي ايشان نخواهد بود، اعمالي که آنان را از سعادت ابدي دور ميکند. بنابراين براي فرار از محاسبه و کيفر الهي گرايش به گريز از مرگ دارند.
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاي آثار اعمال و جاودانگي کارها تأثير مهمي در رفتار و کنش و واکنش انساني برجاي ميگذارد، و به عنوان يک عامل مؤثر در ترغيب و تشويق انسان به نيکيها و مبارزه با زشتيها به شمار ميآيد.
اثراتي که ايمان به زندگي پس از مرگ ميتواند در اصلاح افراد فاسد و تشويق افراد فداکار و مجاهد بگذارد به مراتب از هر عامل ديگري بيشتر است، چنانچه عدم ايمان به آن و يا فراموشي مرگ و جهان ديگر، سرچشمه بسياري از گناهان و رفتارهاي زشت و ناپسند است. خداوند ميفرمايد: ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِکُمْ هَذَا﴾(4)؛ «آتش دوزخ را بچشيد به خاطر آن که ديدار امروز را فراموش کرديد.»
اما اگر انسان بپذيرد که مرگ عامل انتقال به جهان ديگر است و يا آن را فراموش نکند بلکه همواره مرگ را حاضر داشته باشد و «حضور» مرگ، حضوري شهودي باشد؛ آنگاه حماسههاي جاويداني را رقم خواهد زد. حماسههايي که يک انسان باورمند پديد ميآورد، حماسههاي جاويداني چون حماسه حسيني است. سربازي که منطقش اين است که: ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ﴾(5)؛ «بگو شما دشمنان درباره ما چه ميانديشيد؟» جز رسيدن به يکي از دو خير، سعادت و افتخار، يا پيروزي بر شما يا رسيدن به لقاءالله و افتخار شهادت، قطعاً چنين سربازي شکستناپذير در عرصه زندگي، جهاد، تلاش و ساير عرصهها است.
مرگ در عقيده باورمندان و شاهدان نه تنها زيبا است، بلکه دريچهاي به جهاني بزرگ، شکستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشودن بندها و قيدها و رسيدن به آزادي مطلق است، طبيعي است که باورمندان و شاهدان نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتي ندارند بلکه از مرگ به عنوان عامل جاودانگي، ابديت و ﴿عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا يَبْلَى﴾(6) استقبال ميکنند و ميگويند: «والله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه»(7)؛ «به خدا سوگند فرزند ابيطالب علاقهاش به مرگ بيشتر از کودک شيرخوار به پستان مادرش است». و ضربهاي را که باعث انتقال و لقاءالله ميشود، ضربه رستگاري ميبيند: «فزت و رب الکعبه»؛ «به خداي کعبه رستگار شدم».
چون «مرگ براي مؤمن همانند کندن جامه چرکين و پر از حشرات و جانوران موذي، گشودن بند و زنجيرهاي سنگين و تبديل آن به جامههاي فاخر، لباسهاي خوشبو و مرکبهاي راهوار و خانههاي مناسب است [امام سجاد(ع)] و يا همانند خوابي است که هر شب به سراغ آدمي ميآيد جز آن که زمان طولانيتري در خواب مرگ است.»(8)
امام حسين(ع) ميفرمايد: «صبراً بني الکرام فما الموت الا قنطره تعبر بکم من البؤس و الضراء الي الجنان الواسعه والنعيم الدائمه فأيکم يکره أن ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لأعدائکم الا کمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب؛ ان ابي حدثني عن رسول الله(ص) ان الدنيا سجن المؤمن و جنه الکافر و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم»(9)؛ «شکيبايي کنيد اي فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلي است که شما را از ناراحتيها و رنجها به باغهاي وسيع بهشت و نعمتهاي جاودان منتقل ميکند، کدام يک از شما از انتقال يافتن از زندان به کاخ ناراحت هستيد؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند اين است که شخصي را از کاخي به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا(ص) نقل فرمود که دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر است؛ مرگ پل آنها به باغهاي بهشت و پل اينها به دوزخ و جهنم است».
و در حديث است که در عاشورا، هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار بيشتر ميشد، چهرههاي عاشورائيان حسيني برافروختهتر و شکوفاتر ميشد و حتي پيرمردان اصحاب و يارانش صبح عاشورا خندان بودند و وقتي از آنها پرسش ميشد چرا؟ ميگفتند: براي اين که ساعاتي ديگر شهادت و حورالعين را در آغوش ميگيريم.(10)
منابع و مراجع
(1) ملک، آيه 2.
(2) آل عمران، آيه 158.
(3) طه، آيه 120.
(4) سجده، آيه 14.
(5) توبه، آيه 52.
(6) طه، آيه 120.
(7) نهج البلاغه، خطبه 5.
(8) بحارالانوار، ج6، ص 655.
(9) معاني الاخبار، ص 289.
(10) مقتل الحسين، مقرم، ص 263.
------------------------------
منبع: www.maarefquran.org
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد