پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

نشانه هاي پايان جهان در قرآن
خليل منصوري


تعداد بازدید 565 دسته بندی: معادشناسی در قرآن
متن مقاله

همه اديان الهي در دو موضوع پايان تاريخ و پايان جهان سخن گفته و اظهار نظر کرده اند. بشر به مقتضاي حب ذات و طبيعت جستجوگرش همواره به آغاز و انجام جهان و خود مي انديشيده است، با اين همه آن چه براي او مهم تر مي نمايد انجام اين دو امر است. به سخني ديگر از مهم ترين دغدغه هاي فلسفي انسان دانش به فرجام بشر نه تنها در زمين بلکه در جهان مادي اي است که ما از آن به عالم تعبير مي کنيم. مسأله پايان تاريخ و فرجام بشر نه تنها مورد توجه اديان الهي و غيرالهي بوده است بلکه فلاسفه و مکاتب بشري را نيز وادار به پيشگويي نموده است. بي گمان سخن فوکوياما در نظريه فلسفي -پيشگويانه پايان تاريخ و يا مرحله کمونيسم در فلسفه جبري- تاريخي مارکس، يا ظهور مسيح يهوديان، بازگشت مسيح ترسايان، ظهور بوداي دوازدهم، تولد يا ظهور مهدي(ع) مسلمانان و يا منجي زرتشتيان همه حکايت از اين دغدغه بشري دارد. در همه اين پيشگويي هاي مربوط به پايان تاريخ بشري خبرهايي از سعادت و خوشبختي و پايان ستم و بيداد و بي عدالتي است. در تمام نگرش فلسفي و جبرگرايانه تاريخي اين ملل و نحل کم و بيش سخن از سرانجام خوش و سعادت آميز و ظهور رفاه و نعمت و عدالت و آسايش و آرامش است. به اين معنا که اين امر قطعي و يقيني بوده و تاريخ به صورت جبري به اين سمت و سو در حرکت است و دير يا زود اين امر جامه تحقق خواهد پوشيد.
اما اين تنها مسأله و دغدغه بشر نيست. مسأله ديگري که در رديف آن ذهن انسان را به خود مشغول داشته است، مسأله پايان تاريخ نيست بلکه دغدغه پايان جهان دنيوي است. در اين وادي هر کس به روشي سخن گفته و داده هاي علمي و فلسفي خود را طرح کرده است. دانشمندان عرصه هاي مختلف علمي به ويژه ستاره شناسان و اخترپژوهان به اين مسأله توجه داده اند که سر انجام گيتي چگونه خواهد بود. هر روز بر پايه داده هايي که ابزارهاي نوين اخترپژوهي فراهم مي آورد از سوي ايشان تحليل شده و به اطلاعات مهمي تبديل و در اختيار رسانه ها و مردم قرار مي گيرد. اين داده ها و اطلاعات سخن از پيدايش يا نابودي اختري يا کهکشاني مي دهد که در دور دست ها اتفاق مي دهد. هر از گاهي سخن از پايان و خاموشي گيتي و جهان مادي کنوني در مطبوعات و ديگر رسانه ها به ميان مي آيد و توجه افکار عمومي را به خود مشغول مي دارد. گروه هاي مذهبي با پديداري دنباله داري دست به خودکشي جمعي مي زنند و به اميد پايان جهان خود را در آتش مي سوزانند.(1) اين نه مسأله امروز ما بلکه مسأله اي است که از ديرباز اذهان را به خود مشغول داشته است.
قرآن نيز به هر دوي اين دغدغه هاي بشر توجه داشته و به پاسخگويي و تبيين آن پرداخته است. در مسأله پايان تاريخ بشري، پاياني خوش بينانه و سعادت آميز و روشني را براي بشر ترسيم نموده است که در انديشه شيعي به صورت عدالت جهان گستر مهدوي ظهور و بروز مي کند.
مطالبي که در پي مي آيد درباره انجام و پايان جهان است و اين که قرآن چه سرنوشت و نشانه هايي را براي پايان جهان بيان کرده است. با هم اين مقاله را مي خوانيم:
با نگاهي به مجموعه آيات قرآن درمي يابيم که قرآن زوال و نيستي جهان کنوني را مترادف با نيستي محض آن نمي داند بلکه آن را در بخشي از يک فرآيند قرار داده که به مفهومي پاياني براي آن متصور نيست. به اين معنا که نيستي و زوال دنيا و جهان مادي کنوني براي تبديل شدن به جهاني نو با شکل و شمايل و ماهيتي ديگر مي باشد. تبديل جهان مادي به جهاني ديگر نيازمند فروپاشي اين دنياي مادي است که قرآن از آن به ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾ تعبير مي کند. آن چه از آيات قرآن -و حتي بعضي از سوره هاي اختصاصي که به مسأله پرداخته است- برمي آيد، جهان هنگام تبدل از صورتي به صورت ديگر و ايجاد «طرحي نو» دچار حوادث و رخدادهايي مي گردد که در قرآن از آن به «اشراط الساعه» تعبير شده است. براي آشنايي خوانندگان با اين تحولات و رخدادها نگاهي به اين آيات داريم، باشد که از آن پند گرفته و به قيامت رستاخيز بينديشيم.

حوزه معنايي اشراط الساعه در قرآن:
اشراط جمع «شرط» به معناي نشانه يا آغاز و ابتداي چيزي است؛ و ساعت نيز به جزيي از اجزاي شبانه روز گفته مي شود. مقصود از ساعت در آيات قرآني، قيامت است؛ بنابراين، مراد از اشراط الساعه، نشانه هايي است که پيش از قيامت يا در آستانه ظهور قيامت، واقع مي شود. البته برخي از مفسران درباره تفسير ساعت به اين معنا اختلاف نموده و گفته اند: ساعت به معناي زمان محدود است، و منظور از «الساعه» در آيات قرآن نيز، زمان مرگ انسان است. در حقيقت اين سخن ايشان اشاره به مسأله اي دارد که در اصطلاح از آن به قيامت شخصي افراد تعبير مي کنند. بنابراين مراد از اشراط الساعه، نشانه هاي زمان مرگ و ظهور آثار ضعف و سستي در بدن و قواي آن است که پس از آن قيامت و رستاخيز فرد رخ مي دهد. اهل تأويل و عرفان به اين گونه تفسير آيه علاقه مند هستند و آيات آفاقي و انفسي را به اين شيوه تأويل مي برند که مي توان آن را از باب بيان حقايق و لطايف قرآن دانست. اما آن چه مورد توجه ما در اين نوشتار است توجه به عبارات و در نهايت اشارات قرآن است نه حقايق و يا لطايف آن.
واژه اشراط در قرآن فقط يک بار و به صورت اضافه به ضمير قيامت به کار رفته است: ﴿فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا﴾؛(2) هنگامي که نشانه هاي قيامت بيايد. بر پايه ديدگاه بسياري از مفسران به استناد روايتي از رسول اکرم(ص) که بعثت خود و قيامت را مانند دو انگشت شهادت و مياني دانسته، يکي از اشراط و نشانه هاي بعثت پيامبر(ص) است.(3) مفسران، برخي از تحولات اجتماعي و هم چنين فروپاشي نظام طبيعت و درهم پيچيده شدن و تبديل آسمان و زمين پيش از ظهور قيامت را که در آيات گوناگوني به آنها اشاره شده، از نشانه هاي قيامت دانسته اند. در روايات نيز بر تحولات اجتماعي و دگرگوني هاي کيهاني که پيش از قيامت واقع مي شود عنوان اشراط الساعه و نشانه هاي رستاخيز اطلاق شده است.
براين اساس مي توانيم «اشراط الساعه را سلسله اي از حوادث اجتماعي و طبيعي بدانيم که از زمان بعثت رسول اکرم(ص) آغاز، و تا فروپاشي کامل نظام طبيعت ادامه مي يابد. در حقيقت همه اين حوادث و رخدادها را مي توان نشانه هايي از ظهور قيامت دانست.
در ساير اديان آسماني نيز به علامت ها و نشانه هاي ظهور قيامت اشاره شده است؛ چنان که در دين نصارا از آشوب هاي اجتماعي با خروج دجال(4)، فرود آمدن عيسي(ص) از آسمان، دميدن اسرافيل در صور، خاموش شدن خورشيد و ماه، فرو افتادن ستارگان، زلزله زمين و به لرزه درآمدن ارکان آسمان(5) به عنوان نشانه هاي ظهور رستاخيز سخن به ميان آمده است. ازسوي ديگر، دستاوردهاي دانش بشري نيز از پايان پذيرفتن انرژي خورشيد و عمر منظومه شمسي، تبخير اقيانوس ها و نرم شدن صخره ها و سرانجام به سردي گراييدن نظام کنوني دنيا خبر مي دهد.
درباره تقسيم بندي نشانه هاي قيامت ميان صاحب نظران اختلاف است. «آلوسي» آن ها را به نشانه هاي موسع که بقاي دنيا پس از ظهور آن ها مدتي طولاني ادامه دارد، مانند افزايش تبه کاران و نشانه هاي مضيق که دنيا پس از ظهور آن ها عمري کوتاه دارد، مانند ظهور مهدي(عج) و فرود آمدن عيسي(ع) تقسيم کرده است.(6) برخي ديگر از مفسران قرآن اين نشانه ها را به سه دسته تقسيم کرده اند: 1. نشانه هايي که ظاهر شده و از ميان رفته است، مانند بعثت رسول اکرم(ص)، 2. نشانه هايي که ظاهر شده و همچنان ادامه دارد، مانند رباخواري، 3. نشانه هايي که تاکنون ظاهر نشده است. مانند خروج دجال. بعضي ديگر نيز معتقدند نشانه هاي رستاخيز به سه دسته از رخدادها اطلاق مي گردد: 1. حوادث مهم پيش از پايان جهان، مانند بعثت پيامبر(ص)، 2. حوادث هولناک که در آستانه پايان جهان، مانند فروپاشي کوهها، 3. حوادث تکان دهنده در آغاز رستاخيز و نشانه هاي شروع قيامت، مانند تبديل زمين و آسمان.(7) چنين به نظر مي رسد که مي توان مجموعه نشانه هاي رستاخيز را به دو بخش اساسي تقسيم کرد: 1. تحولات اجتماعي در حلقه پاياني حيات دنيا رخ مي دهد، 2. دگرگوني کيهاني که به فروپاشي نظام دنيا و ظهور قيامت مي انجامد.
از سوي ديگر در بسياري از روايات و تفاسير از برخي حوادث اجتماعي و طبيعي که پيش از وقوع قيامت رخ مي دهد و بعضي از آن ها در قرآن نيز آمده است به عنوان حوادث آخرالزمان ياد شده که آن حوادث از نشانه هاي رستاخيز نيز هست، بنابراين، برخي از مصاديق نشانه هاي قيامت و حوادث آخرالزمان يکي است. در اين نوشتار تنها از رخدادهاي طبيعي و دگرگوني هاي کيهاني مانند «طلوع خورشيد از مغرب»، «ظهور دود در آسمان»، «دميده شدن در صور»، «تاريک شدن خورشيد، ماه و ستارگان»، «شکافتن آسمان»، «زلزله ويرانگر زمين»، «فروپاشي کوهها» و «دگرگوني درياها» بحث مي شود و بحث از دگرگوني هاي اجتماعي به نوشتاري ديگر وانهاده مي شود.

نشانه هاي ظهور قيامت:
1. ظهور دود (گاز) در آسمان: يکي از نشانه هاي قيامت، ظهور دود و گاز در آسمان دانسته شده است: ﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ﴾.(8) برخي از مفسران اين آيه را ناظر به يکي از نشانه هاي رستاخيز دانسته و گفته اند: «منظور از «دخان مبين» همان دود غليظي است که در پايان جهان و در آستانه قيامت، صفحه آسمان را مي پوشاند و سرآغاز عذاب دردناک الهي براي ستمگران است.
در حديثي از رسول خدا(ص) در مورد آيه فوق آمده است: اين دود ميان مشرق و مغرب را پر مي کند و 40 شبانه روز باقي مي ماند و بر اثر آن حالتي شبيه زکام به مومن دست مي دهد، ولي کافر شبيه افراد مست شده و دود از بيني و گوش ها و پشت او بيرون مي آيد.
2. دميده شدن صور: يکي از نشانه هاي رستاخيز، نفخه مرگ است که با وقوع آن جانداران آسمان ها و زمين مي ميرند چنان که قرآن به همين مساله اشاره کرده و مي فرمايد: ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ...﴾(9) از ظاهر آيه ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ * وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾(10) چنين برمي آيد که دميده شدن در صور پيش از درهم کوبيده شدن زمين و کوه هاست. برخي آيه ﴿وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ...﴾، روزي که در صور دميده شود اهل آسمان و زمين را فزع در برمي گيرد، را نيز در مورد نفخه مرگ يا اعم از آن و يا زنده ساختن آن ها دانسته اند.
3. تاريک شدن خورشيد، ماه و ستارگان: قرآن از تاريک شدن خورشيد به «تکوير» (جمع شدن و پيچيده شدن مانند پيچيده شدن عمامه بر سر) ياد کرده است. ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾. در آيه اي ديگر به جمع شدن خورشيد و ماه و به هم پيوستن آن دو که به گفته برخي به معناي تاريک شدن آنهاست اشاره شده است. ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾، هم چنين از تاريک شدن ستارگان با واژه هايي هم چون «انکدار» (تاريکي): ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾، «طمس» (ناپديد شدن): ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾ و «انتثار» (پراکنده شدن و فرو ريختن): ﴿وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انتَثَرَتْ﴾ سخن به ميان آورده است. دستاوردهاي دانش بشري گرچه از تعيين زمان تاريک شدن ستارگان ناتوان است، اما تاييد مي کند که در هر لحظه با گذشت زمان، از انرژي آنها کاسته شده و سرانجام به خاموشي خواهد گراييد.(11) پس از آن گاه که خورشيد و ماه و ستارگان تاريک گشتند، زمين با نور پروردگار روشن مي شود: ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾. برخي گفته اند: بعيد نيست مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار، کنار رفتن پرده و حجاب و ظهور حقيقت اشيا و آشکار شدن کارهاي خير و شر براي ناظران باشد.
4. شکافتن کرات: در شماري از آيات، از شکافتن آسمان پيش از قيامت، سخن به ميان آمده است. مراد از آسمان در اين آيات، کرات آسماني است.
قرآن مجيد از دگرگون شدن نظام کواکب و شکافته شدن کرات آسماني با تعبيرهاي مختلفي ياد کرده است.
الف. حرکت شديد و دوراني: ﴿يَوْمَ تَمُورُ السَّمَاء مَوْرًا﴾. «مور» گاه به معناي حرکت شديد، و گاه به معناي حرکت دوراني است. از اين رو به گرد و غباري که با حرکت باد به هر سوي پراکنده مي گردد «مور» گفته مي شد. آوردن واژه «مورا» به صورت مصدر، تاکيدي بر شدت اين حرکت و گردش است.
ب. گداخته شدن: ﴿يَوْمَ تَکُونُ السَّمَاء کَالْمُهْلِ﴾. توليد انرژي و گرما بر اثر حرکت اشيا از دستاوردهاي علمي است، بنابراين، شايد گداخته شدن آسمان نتيجه حرکت و چرخش شديد آن باشد.
ج. سستي و پراکندگي: ﴿وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ﴾. در آن هنگام آسمان ها از هم شکافته، سست گرديده و فرو مي ريزند. «واهيه» به معناي سستي و از هم وارفتگي است.
د. شکافته شدن: اين رخداد با واژه هايي همچون «انشقاق»: ﴿إِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ﴾، «تشقق»: ﴿وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ﴾، «انفطار»: ﴿إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ﴾، «فرج»: ﴿إِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ﴾ و «فتح»: ﴿وَفُتِحَتِ السَّمَاء فَکَانَتْ أَبْوَابًا﴾ «کشط»: ﴿وَإِذَا السَّمَاء کُشِطَتْ﴾، آمده است. برخي گفته اند: بعيد نيست اين گونه آيات کنايه از آن باشد که ابر جهل و ناداني کنار مي رود و عالم آسمان که عالمي غيبي است آشکار مي شود و ساکنان آن (فرشتگان) ظاهر گشته، به زمين که جايگاه انسان است نازل مي شوند.
از ديگر رخدادهايي که قرآن درباره آن تصريح مي کند انشقاق و دو پاره شدن ماه است: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾. بخش اول آيه به نزديک شدن قيامت اشاره دارد و به نظر برخي بخش دوم آيه (انشق القمر) به دليل عطف آن بر ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ﴾ به يکي از اشراط الساعه و نشانه هاي نزديک شدن قيامت اشاره دارد.(12) از نظر اين گروه، اگرچه اين حادثه هنوز واقع نشده است؛ اما از آنجا که تحقق آن در آينده قطعي است، قرآن با لفظ ماضي از آن ياد کرده است؛ اما به اتفاق مسلمانان برپايه شأن نزول و روايات وارده ذيل آيه مورد بحث، اين رويداد حادثه اي تاريخي و از معجزاتي است که در پي درخواست مشرکان و با فرمان رسول خدا(ص) به وقوع پيوسته است. چنانکه آيه بعد که برخورد مشرکان با اين پديده را بيان کرده و مي گويد: آنها انشقاق قمر را سحر پنداشته اند: ﴿... وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ﴾ نظر پيشين را رد و تحقق اين حادثه درگذشته را تاييد مي کند.
برخي در وجه ارتباط دو بخش آيه ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾؛ گفته اند: شکافته شدن ماه از نشانه هاي نبوت پيامبر(ص) است و بعثت آن حضرت نيز يکي از اشراط الساعه مي باشد.
هـ درهم پيچيدن: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء کَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾، تعبير «طي السجل للکتب» به اين معناست که هرگاه صفحه اي پيچيده شود، الفاظ موجود در آن نيز پيچيده مي شود و از تشبيه مذکور در آيه درهم پيچيده شدن کامل نظام آسمان استفاده مي شود. برخي گفته اند: مراد از اين آيه آن است که آسمان از غيرخدا غايب گشته، از آن عين و اثري ظاهر نمي شود و از آنجا که آسمان مانند ديگر اشيا از مفاتح و خزائن غيب نازل شده مراد از پيچيده شدن آسمان، بازگشتن آن به همان خزائن است.(13)
5. زلزله شديد: پيش از وقوع قيامت زلزله اي سخت سراسر زمين را فرا مي گيرد؛ به گونه اي که همه محتويات خود از جمله اجساد مردگان را به بيرون مي افکند: ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾ و چنان از هم شکافته مي شود که اجساد به سرعت از آن جدا شوند: ﴿يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا﴾. قرآن اين زلزله را «عظيم» وصف کرده و بيان داشته که با وقوع آن، هر شيردهنده اي از فرزند شيرخوارش غافل مي شود و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد و همه مردم چون مستان به نظر مي آيند: ﴿...إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُم بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ از زلزله زمين در آياتي ديگر با واژه هاي «رجف» و «رج» به معناي لرزش و حرکت شديد ياد شده است؛ مانند: ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾، ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ...﴾؛ و ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا﴾.
6-فروپاشي کوه ها: فروپاشي کوه هايي که به طور طبيعي بر اثر زلزله شديد زمين حاصل مي شود، خود طي مراحلي انجام مي پذيرد.
الف. زمين و کوه ها به شدت مي لرزد: ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ...﴾.
ب. از جا کنده مي شود: ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ﴾ برخي مراد از حمل زمين و کوه ها را احاطه قدرت بر آنها دانسته اند که در قيامت ظهور مي يابد.
ج. به حرکت درمي آيد: ﴿وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْرًا﴾؛ چنان که برخي از مفسران «بس» در آيه ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا﴾ را نيز به معناي به حرکت درآوردن آنها دانسته اند.
د. درهم کوبيده مي شود: ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾.
هـ. به صورت توده اي از شن هاي متراکم درمي آيد: ﴿وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِيبًا مَّهِيلًا﴾.
و. پس از متراکم شدن، به ذرات کوچکتري تبديل شده، به صورت گردوغباري پراکنده مي شود: ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا﴾. گفته شده: «هباء» غباري است که در ستوني از نور خورشيد که از منفذي تابيده شود قابل رؤيت است. اين امر نشان نهايت خردشدن و ريزشدن سنگ هاي عظيم کوه هاست. برخي گفته اند: کوه ها در اصل اجزايي متفرق مانند ذرات منتشر در هوا بودند که برخي از فرشتگان الهي آنها را جمع کرده و به صورت کوه درآوردند و باوقوع قيامت دوباره به صورت اصلي خويش باز مي گردد؛ زيرا در قيامت هر چيزي به اصل خويش باز مي گردد.
ز. غبارهاي پراکنده به شکل پشم هاي حلاجي شده که با تندباد حرکت کند و تنها رنگي از آنها در آسمان ديده شود درمي آيد: ﴿وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾.
ح. سرانجام از کوه ها شبح يک سراب در بيابان خشک باقي مي ماند: ﴿وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا﴾ و با از بين رفتن کامل کوه ها ناهمواريهاي زمين از بين مي رود: ﴿فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا * لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا﴾ برخي گفته اند: مراد از تبديل شدن کوه ها به سراب، انعدام کوه ها و باطل شدن حقيقت آنهاست. به اين ترتيب آن کوه هاي محکم و استوار که حقايقي داراي جرمي بس بزرگ و نيرومند بودند و طوفانها نمي توانست آنها را حرکت دهد، به سرابي باطل تبديل مي شوند که هيچ حقيقتي ندارد.
7- دگرگوني درياها: دگرگوني درياها در قرآن با دو واژه «تسجير»: (برافروخته شدن) ﴿وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ﴾ و «تفجير» (منفجرشدن): ﴿وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ﴾ بيان شده است. در معناي اين دو واژه نظرات گوناگوني ارائه شده است؛ مانند: به هم پيوستن آبهاي زمين و پرشدن و يکي شدن درياها، خشک شدن درياها و برافروخته شدن و آتش گرفتن درياها. برخي گفته اند: درياها با متلاشي شدن کوه ها در ميان آنها پر مي شود و آب سراسر خشکي را فرا مي گيرد. برخي ديگر احتمال داده اند که بر اثر زمين لرزه و آتشفشان ها آب درياها با مواد مذاب زمين که در حال غليان و جوشش است برخورد کرده، دچار برافروختگي شود. يا به واسطه سقوط پاره هاي ستارگان آسمان که هنوز خاموش نشده و افتادن آنها، درياها به حالت غليان و جوشش درآيد. پاره اي از مفسران برافروختن و سوختن آب درياها را به سبب تجزيه شدن دو عنصر آب، يعني اکسيژن و هيدروژن و سوختن آنها دانسته و با اين ديدگاه به دنبال ارائه تفسيري علمي از اين رخداد برآمده اند.
بدين ترتيب با فروپاشي کامل نظام طبيعي، آسمان و زمين ساختاري نوين پيدا مي کند: ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ﴾ همچنين گفته شده است «با تدبر کافي در آيات مربوط به تبديل زمين و آسمان مي توان فهميد که مراد از اين «تبديل» آن معنايي که معمولا به ذهن مي رسد نيست، بلکه مراد اين است که نظام دنيا کاملا از بين رفته و نظامي ديگر با شئوني ديگر غير از آنچه ما تصور مي کنيم پديد مي آيد.»
برخي در توضيح چگونگي تبديل آسمانها و زمين گفته اند: اهل بصيرت، پيش از وقوع قيامت امور و احوال آخرت را با چشم اخروي مي بينند و براي مشاهده روز قيامت، به مرگ طبيعي نيازي ندارند؛ زيرا با تبديل نشئه دنيوي آنها به نشئه اخروي و تبديل گوش ها و چشم ها و حواس آنها به گوش ها و چشم ها و حواس اخروي، همه موجودات آسمان و زمين نيز نزد آنان تبديل مي گردند؛ زيرا هريک از موجودات طبيعي داراي دو نشئه است که نشئه دنيوي آنها با حواس دنيوي و نشئه اخروي آنها با بدل شدن اين حواس به حواسي اخروي قابل مشاهده است و آيه 48 ابراهيم به اين تبديل اشاره دارد(14) و بيشتر اهل بهشت هم اکنون در بهشت اند؛ چنان که بيشتر اهل جهنم نيز هم اکنون در جهنم اند؛ ولي به سبب نداشتن حواس اخروي آن را درک نمي کنند و آخرت با از بين رفتن حجاب ها و ظهور حقايق و زوال تعينات و تميز حق از باطل، حاصل مي شود.(15)
از آيه 22ق نيز استفاده مي شود که هرچه انسان در قيامت مشاهده مي کند، در دنيا موجود بوده و براي وي مهيا گشته است؛ ولي او از آنها غافل است و ويژگي روز قيامت آن است که در آن روز پرده کنار رفته و آنچه پشت آن است ديده مي شود. پس حقيقت معاد ظهور حقيقت اشيا پس از خفاي آن است و بيشترين صفاتي که در قرآن براي قيامت ذکر شده به آن روز اختصاص ندارد؛ بلکه اين صفات در روز قيامت کاملا آشکار مي شود.(16)


منابع و مراجع

1- نمونه هاي آن در خودکشي گروهي پيروان فرقه کورش در آمريکا و فرقه هايي در جنوب شرق آسيا در مطبوعات سال هاي گذشته به وفور يافت مي شود.
2- محمد (47)، آيه 18.
3- روح المعاني، مج14، ج26، ص80-81؛ التحرير و التنوير، ج26، ص109.
4- قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، اساطير، تهران، ص 375.
5- کتاب مقدس، متي: 24.
6- روح المعاني، سيدمحمود آلوسي، دارالفکر، بيروت، مج14، ج25، ص81.
7- پيام قرآن، ج6، ص21.
8- دخان (44)، آيه 10.
9- زمر(39)، آيه 68.
10- حاقه (69)، آيه 13و 14.
11- از کهکشان تا انسان، ص348 و 350؛ پيام قرآن، ج6، ص34.
12- دائره المعارف تشيع، ج2، ص189؛ التحرير و التنوير، ابن عاشور، ج27، ص168.
13- الميزان، ج14، ص328-329.
14- اسفار، ج9، ص282.
15- تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص19.
16- الميزان، ج12، ص88.
------------------------------
منبع: www.maarefquran.org


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر