عنوان مقاله
عوامل سقوط و انحطاط حکومتها از ديدگاه نهج البلاغه(1)
فاطمه نقيبي
متن مقاله
چکيده:
حکومت از ديدگاه اسلام در تمام ابعاد آن چهره اي متفاوت از ديگر مکاتب دارد که اين نگاه ناب را مي توان از نهج البلاغه به گونه اي شفاف و عميق بيرون کشيد. مفهوم، ضرورت ايجاد و خاستگاه حکومت اسلامي از مباحث بسيار مهمي است که با تبيين آن مي توان تفاوت عميق جايگاه واقعي حکومت را در نظام اسلامي با ديگر نظامهاي بشري کاملا دريافت و در آن صورت است که صحت و سقم قوانين حکومتي که بر اساس اين جايگاه پايه ريزي شده است بدرستي مشخص مي گردد. پيشگفتار اين پژوهش به بررسي اين مساله از نگاه نهج البلاغه پرداخته است.
همواره عوامل مختلفي در ظهور و زوال هر پديده مؤثرند. بي شک حکومت نيز از اين اصل مستثني نيست و ظهور و سقوط آن تابع عوامل اصلي و فرعي است.
قطعا شناسايي عوامل سقوط يک حکومت و پيشگيري از آن، جامعه اسلامي را از انحطاط دور کرده، به سوي اهداف حقيقي نظام سوق خواهد داد.
اين پژوهش به آن دسته عوامل مهم و اساسي پرداخته است که در سقوط و انحطاط حکومتي نقش اصلي را ايفا مي کنند؛ البته روشن است که عوامل جزئي نيز در صورت بروز عوامل اصلي رخ مي نمايند و مؤثر مي افتند.
کليد واژه ها:
نهج البلاغه، حکومت اسلامي، عوامل سقوط و انحطاط
جايگاه حکومت اسلامي
مفهوم حکومت:
مفهوم حکومت از ديدگاههاي مختلف قابل طرح است. تاريخ بشر پيوسته دريافتهاي مختلفي از مفهوم حکومت داشته است. در مواقعي مفهوم حکومت چنان از جايگاه حقيقي خود دور شده است که جز مفهوم سلطه گري، خود رايي و خودکامگي به خود نگرفته است. بر اين اساس، حکومت براي حکمرانان به معناي حکمفرمايي بوده است.
اما مفهوم حکومت در نهج البلاغه و انديشه امام علي(ع) جز به مفهوم مديريت، خدمت هدايت و محبت نيست و اين مفهوم بزيبايي تمام در سخن و عمل امير مؤمنان(ع) جلوه يافته است. اشعث بن قيس که از زمان حکومت خليفه سوم به استانداري آذربايجان منصوب شده بود، از حکومت برداشتي جز سلطه گري بر امت نداشت. لذا امام(ع) خطاب به او مي نويسد: «ان عملک ليس لک بطعمة ولکنه في عنقک امانة و انت مسترعي لمن فوقک ليس لک ان تفتات في رعية. لا تخاطر الا بوثيقة و في يدک مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتي تسلمه الي و لعلي الا ايکون شر ولاتک لک و السلام (1)؛ «همانا کاري که به عهده توست، طعمه اي برايت نيست؛ بلکه امانتي است بر گردنت و آن که تو را بدان کار گمارده، نگهباني امانت را به عهده ات گذارده است و تو پاسخگوي آني نسبت به آن که مرا دست توست. اين حق براي تو نيست که در ميان مردمان به استبداد و خود رايي عمل نمايي و به کاري دشوار جز با دستاويز محکم درآيي و در دست تو مالي از مالهاي خداي عز و جل است و تو آن را خزانه داري تا آن را به من بسپاري. اميد دارم براي تو بدترين واليان نباشم. والسلام.»
امير مؤمنان(ع) در اين نامه آن ذهنيت قديمي و رايج از مفهوم حکومت را طرد ميکند و در مقابل حکومت را چون امانتي مسؤوليت آور در دست حکمران معرفي مي کند که پاسداري از آن و پاسخگويي در برابرش جزو حقوق مسلم امت بر گردن والي مي باشد. و اين مسؤوليت براساس نيابت الهي است؛ چرا که همه چيز از آن حق تعالي است.
در جاي ديگر حضرت چنين فرموده است: «ان السلطان لامين الله في الارض و مقيم العدل في البلاد و العباد و وزعته في الارض»؛ «همانا زمامدار، امين خدا در زمين و بر پا دارنده عدالت در جامعه و عامل جلوگيري از فساد و گناه در ميان مردم است.» (2)
امام(ع) در اين فرمايش بر فهم درست از حکومت و مديريت سخت تاکيد مي نمايد که کارگزاران حکومتش با دريافت صحيح از کارگزاري، بدين امر اهتمام ورزند. در عهدنامه مالک اشتر نيز چنين مي نويسند: «و لا تقولن اني مؤمر آمر فاطاع فان ذلک ادغال في القلب و منهکة للدين و تقرب من الغير»؛ (3) «مبادا بگويي من اکنون بر آنان مسلطم. از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت کردن! که اين عين راه يافتن فساد در دل و خرابي دين و نزديک شدن تغيير و تحول (در قدرت) است.»
عوامل سقوط و انحطاط حکومتها از ديدگاه نهج البلاغه:
1- عدم اطاعت و فرمانبرداري از رهبري جامعه:
الف - رهبران واقعي و الهي جامعه:
بي شک هر جامعه اي نيازمند رهبر و امام است: لابد للناس من امير بر او فاجر؛ قطع؛ مردم - چه نيکوکار و چه بدکار به زمامدار نيازمندند. ضرورت وجود رهبر ديني در راس يک حکومت اسلامي از مسلمات دين مبين اسلام است. اولين و والاترين رهبر، نبي مکرم اسلام(ص) بوده است. ايشان پس از خود عترت(ع) را رهبران امت اسلامي و در حديث مستند و متواتر ثقلين آنان را همتا و عدل واقعي قرآن کريم معرفي کردند.
در همين راستا امام علي(ع) اهل بيت(ع) را جايگاه اسرار الهي و اساس و پايه دين معرفي مي نمايد: «هم موضع سره و لجا امره و عيبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دينه، بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه»(4)؛ «آل پيغمبر(ص) جايگاه اسرار خدايند و پناهگاه فرمانش، ظرف علم اويند و مرجع احکامش، پناهگاه کتابهاي خدايند و کوههاي استوار دين او، خدا به وسيله آنان خميدگي پشت دين را راست کرد و ارزشهاي وجود آن را از ميان برد.
در جايي ديگر حق و شايستگي امامت و وصايت را مختص آنان برمي شمرد: «لا يقاس بآل محمد(ص) من هذه الامة احد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا، هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفي ء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة»(5)؛ «در اين امت هيچ کس را با آل محمد(ص) مقايسه نتوان کرد و کساني را که مرهون نعمتهاي ايشان اند با ايشان برابر نتوان داشت. آل محمد(ص) اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند. دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع کرده و واماندگان به ايشان ملحق مي شوند، خصايص امامت در آنان جمع و حق ايشان است و بس. و درباره آنان وصيت (رسول اکرم(ص)) و ارث بردن (از آن وجود محترم) ثابت است.
حضرت(ع) درباره دو يادگار بجا مانده از پيامبر اکرم(ص) و نيز ويژگيهاي آنان چنين مي فرمايد: «و خلف فينا راية الحق من تقدمها موق و من تخلف عنها زهق و من لنرمها لحق...» (6)؛ «پيامبر(ص) پرچم حق را درميان ما به يادگار گذارد؛ پرچمي که هرکس از آن پيشي گيرد، از دين خارج شود و آن کس که عقب بماند، هلاک گردد و هرکس که از آن جدا نشود، به او رسد.»
شارحان نهج البلاغه از شيعه و سني گفته اند که مقصود از «رايت حق»، ثقلين يعني قرآن و عترت است. (7)
مسلم است که اگر امت اسلامي عترت(ع) را رهبران جامعه و امامان خويش برمي گزيدند، هرگز دچار شکست و سرگرداني نمي شدند. عترت(ع) چون چشمه هاي زلالي هستند که با سرعت هرچه تمامتر بايد به سوي آنها شتافت: «فاين يتاه بکم، بل کيف تعمهون و بينکم عترة نبيکم و هم ازمة الحق و اعلام الدين و السنة الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش»(8)؛ «باز گمراهانه به کجا مي رويد؟ چرا سرگردان هستيد؟ در حالي که عترت پيامبرتان در ميان شماست، آنها زمامهاي حق، پرچمهاي دين و زبانهاي صدق هستند؛ آنها را در بهترين جايي که قرآن را در آن حفظ مي کنيد، جاي دهيد و همچون تشنگاني براي سيراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آوريد.»
ابن ابي الحديد، عالم سني مذهب و شارح بزرگ نهج البلاغه، در ذيل اين خطبه به حديث ثقلين اشاره و با آيه تطهير تاکيد بر تعيين الهي عترت(ع) مي کند. و آنگاه به شرح عبارت «ازمة الحق» مي پردازد.
وي در ادامه اين مطلب مي نويسد: در عبارت «فانزلوهم باحسن منازل القرآن» سري بزرگ است. اين بدين معناست که مکلفان را امر کرد که دقيقا در تجليل، انقياد و تعظيم در برابر عترت(ع) و نيز اطاعت اوامرشان، آنان را جاري مجراي قرآن قرار دهيد؛ يعني با تمسک و تعظيم عترت، آنان را در قلب و سينه خود جاي دهيد؛ همان جا که قرآن را جاي مي دهيد. يا شايد منظور آن باشد که در بهترين جايگاههايي که قرآن براي آنها مشخص کرده است، آنان را جاي دهيد. (9)
در عبارت «وردوهم ورود الهيم العطاش» نيز اين تبعيت روشنتر بيان شده است.
گفته اند: «ورودهم» از «ورود» مي باشد به معناي حضور نزد آب نوشيدني و «هيم العطاش» نيز به معناي شتر عطشان است. منظور از عبارت اين است که در گرفتن علم و دين از اهل بيت(ع) حريص باشيد بمانند حرص شتران عطشاني که به آب مي رسند.(10)
در اطاعت آنان حتي گامي پس و پيش از آنان هم، خسراني جبران ناپذير است و سبب انحراف از جاده هدايت مي شود: «انظروا اهل بيت نبيکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن يخرجوکم من هدي ولن يعيدوکم في ردي فان لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فتضلوا و لا تتاخروا عنهم فتهلکوا»(11)؛ «به اهل بيت پيامبرتان بنگريد، از آن سمت که آنان گام برمي دارند، منحرف نشويد و قدم به جاي قدمشان بگذاريد، آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمي برند و به پستي و هلاکت باز نمي گردانند. اگر سکوت کنند، سکوت کنيد و اگر قيام کردند قيام کنيد، از آنان پيشي نگيريد که گمراه مي شويد، از آنان عقب نمانيد که هلاک مي گرديد.»
بنابراين رهبران و حاکمان حقيقي امت و جامعه اسلامي، ائمه اطهار(ع) هستند. وجود آنان چون ستون است که اگر حفظ شود، ساختمان از خطرات در امان است.
ب - نقش رهبري در زمان غيبت:
در زمان غيبت امام معصوم(ع)، حاکم جامعه ولي فقيه زمان است که فرمودند: «هو حجتي عليکم و انا حجة الله»؛ «او حجت من بر شماست و من حجت خدايم» لذا ولي فقيه نماينده معصوم(ع) در زمان غيبت ايشان و مجري فرامين الهي به واسطه ايشان است.
نقش رهبر و جامعه از چنان اهميتي برخوردار است که ضرورت وجود او در متون ديني ما مورد تصريح و تاکيد فراوان قرار گرفته است: «الامامة نظاما للامة و الطاعة تعظيما للامامة»(12)؛ «امامت نظام امت، و اطاعت از رهبري، بزرگداشت و حفظ امامت است»؛ يعني اگر امت بي امام باشد، داراي انسجام و هماهنگي نمي گردد.
حاکم جامعه اسلامي چون رشته تسبيح مي ماند که دانه هاي آن را در کنار هم حفظ مي کند: «مکان القيم بالامر مکان النظام من الخرز يجمعه و يضمه: فان انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب، ثم لم يجتمع بحذافيره ابدا»؛ «جايگاه رهبر چونان ريسماني محکم است که مهره ها را متحد ساخته و به هم پيوند مي دهد. اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده و هرکدام به سويي خواهند افتاد و هرگز جمع آوري نخواهند شد.»
بنابراين نقش رهبر يک امت جلوگيري از پراکندگي و تشتت افراد جامعه و ايجاد وحدت ميان آنها در صورت بروز هرگونه اختلافي است. روشن است جامعه اي که مي خواهد از هم فروپاشد، ابتدا به سمت تفرقه و اختلاف سوق مي يابد؛ لذا طرح ريزيهاي دقيق دشمنان پيوسته بر اين متمرکز است که ميان آحاد جامعه اسلامي اختلاف و تفرقه بيندازند و از آنجا که با وجود رهبري و ايفاي نقش مذکور، اين طرح به فرجام نخواهد رسيد، پيکان حملات آنان به سوي رهبري نشانه مي رود. از اينرو شاهد طرح شبهاتي چون ايجاد مقايسه اي يکسان ميان رهبر ديني و نقش يک ديکتاتور سلطنت طلب در راس يک حکومت هستيم. لذا از يک نظام اسلامي با رهبري ديني يک جامعه تحت استبداد راي يک مستبد مي سازند.
حاکم و رهبر جامعه اسلامي زماني مي تواند جايگاه خود را در جامعه عمق بخشد که آحاد آن جامعه، نقش وي را به عنوان نماينده امام معصوم(ع) در زمان غيبت بپذيرند و از عمق جان دستوراتش را فرمان برند.
در طول تاريخ اسلام، هر زمان که نقش رهبر جامعه اسلامي -چه امام معصوم(ع) و چه نمايندگان ايشان- از جانب امت اسلامي جدي گرفته نشده و اوامر و فرامين وي چنانکه شايسته است مورد پذيرش آنان قرار نگرفته است، به سقوط و انزواي آن جامعه منجر شده است.
علت اصلي انحراف کوفيان در زمان امام علي(ع)، عدم اطاعت ايشان از امام خود مي باشد که به بروز و ظهور پيشامدهاي ناگواري انجاميد که شکست حتمي آنان را تا سالهاي بعد از امام(ع) به دنبال داشت. بلکه مي توان گفت از آن پس دروازه خوشبختي به روي آنان بسته شد. به قدرت رسيدن کساني چون حجاج بن يوسف ثقفي که حضرت پيش از او به اين پيشامد اشاراتي مي نمايد و قتلها و خونريزيهاي فراوان او که انسان از يادآوري آن شرم دارد و پيامد آن تثبيت قدرت و حکومت معاويه و واگذار کردن آن به يزيد ملعون و بي تفاوت شدن مردم کوفه و فجايع کربلا همگي برگرفته از همان نافرمانيهايي است که امت جامعه علوي در قبال امام خود انجام داد: «لقد کنت امس اميرا، فاصبحت اليوم مامورا، و کنت امس ناهيا، فاصحبت اليوم منهيا و قد احببتم البقاء و ليس لي ان احملکم علي ما تکرهون» (13)؛ «ديروز فرمانده امير شما بودم، ولي امروز فرمانم مي دهند، ديروز بازدارنده بودم و امروز مرا بازمي دارند، شما زنده ماندن را دوست داريد و من نمي توانم شما را به راهي که دوست نداريد، اجبار کنم.»
در جاي ديگر از نقش خويش به عنوان رهبر جامعه و عملکرد جامعه در برابر ايشان سخن مي گويد: «ايها الناس اني قد بثثت لکم المواعظ التي وعظ الانبياء بها اممهم و اديت اليکم ما ادت الاوصياء الي من بعدهم، و ادبتکم بسوطي فلم تستقيموا، و حدوتکم بالزواجر فلم تستوسقوا. لله انتم! اتتوقعون اماما غيري يطا بکم الطريق و يرشدکم السبيل؟ الا انه قد ادبر من الدنيا ما کان مقبلا و اقبل منها ما کان مدبرا، و ازمع الترحال عباد الله الاخيار، و باعوا قليلا من الدنيا لا يبقي بکثير من الاخرة لا يفني» (14)؛ «اي مردم! من پند و اندرزهايي که پيامبران در ميان امتهاي خود داشتند، در ميان شما نشر دادم و وظايفي که جانشينان پيامبران گذشته در ميان مردم خود به انجام رساندند، تحقق بخشيدم. با تازيانه شما را ادب کردم نپذيرفتيد، به راه راست نرفتيد و با هشدارهاي فراوان شما را خواندم، ولي شما جمع نشديد. شما را به خدا! آيا منتظريد رهبري جز من با شما همراهي کند و راه حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشيد! آنچه از دنيا روي آورده بود پشت کرد و آنچه پشت کرده بود روي آورد و بندگان نيکوکار خدا آماده کوچ کردن شدند، و دنياي اندک و فاني را با آخرت جاويدان تعويض کردند.»
حضرت سقوط حکومت خود را پيش بيني و به دنبال آن علت اين اضمحلال را نيز بيان مي فرمايد: «ما هي الا الکوفة، اقبضها و ابسطها، ان لم تکوني الا انت تهب اعاصيرک فقبحک الله»(15)؛ «اکنون جز شهر کوفه در دست من باقي نمانده است که آن را بگشايم يا ببندم، اي کوفه اگر فقط تو براي من باشي در برابر اينهمه مصيبتها و طوفانها، چهره ات زشت باد!»
آنگاه فرمود: به من خبر رسيده که بسربن ارطاة (16) بر يمن تسلط يافته است. سوگند به خدا مي دانستم که مردم شام بزودي بر شما غلبه خواهند کرد.
و به دنبال اين سخن افراد خويش و معاويه را مقايسه مي کند:
1- آنها در ياري کردن باطل خود وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقيد.
2- شما امام خود را در حق نافرماني کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.
3- آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتکاريد.
4- آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي.
اگر من کاسه چوبي آب را به يکي از شما امانت دهم مي ترسم که بند آن را بدزديد.
امام(ع) چنان از امت خود بيمناک است که حتي به اندازه سپردن کاسه اي چوبي هم، به آنان اطمينان ندارد، چه رسد به پيروي و اطاعت محض آنان. و اين نهايت غربت و مظلوميت امام(ع) است. حضرتش در ادامه چنين شکوه سر مي دهد؛ خدايا! من اين مردم را با پند و تذکرهاي خود خسته کردم و آنها نيز مرا خسته نمودند. آنها از من به ستوه آمدند و من از آنان به ستوه آمده، دل شکسته ام. به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما و به جاي من بدتر از من به آنها مسلط کن! خدايا دلهاي آنان را آنچنان که نمک در آب حل مي شود، آب کن! به خدا سوگند، دوست داشتم به جاي شما کوفيان، هزار سوار از بني فراس بن غنم (17) مي داشتم.
امام امت چونان محور آسياب مي باشد که همواره افراد به دور او در گردش منظم هستند، به طوري که نبايستي هريک از مدار خود انحراف يابد که زيربناي آن فرو ريزد: «و انما انا قطب الرحا، تدور علي و انا بمکاني، فاذا فارقته استحار مدارها، و اضطرب ثفالها، هذا لعمرالله الراي السؤء...؟» «من چونان محور سنگ آسياب بايد بر جاي خود استوار بمانم تا همه امور کشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش درآيد، اگر من از محور خود دور شوم، مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد.»
پيروي از امام و رهبري، امت را از حيرت و سرگرداني در بحرانهاي حوادث باز مي دارد تا نسبت به زمانه خويش و حوادث آن هشيار بوده راه را از بيراهه تميز دهند، همانطور که قوم بني اسراييل به واسطه تبعيت ننمودن از اوامر حضرت موسي(ع) به حيرت و سرگرداني دچار گشتند: «... لکنکم تهتم متام بني اسراييل و لعمري ليضعفن لکم التيه من بعدي اضعافا بما خلفتم الحق وراء ظهورکم و قطعتم الادني و وصلتم الابعد، و اعلموا انکم ان اتبعتم الداعي لکم، سلک بکم منهاج الرسول، و کفيتم مؤونة الاعتساف و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق»(18)؛ «اما چونان امت بني اسراييل در حيرت و سرگرداني فرو رفتيد. به جانم سوگند سرگرداني شما پس از من بيشتر خواهد شد؛ چرا که به حق پشت کرديد و از نزديکان پيامبر(ص) بريده، به بيگانه ها نزديک شديد. آگاه باشيد! اگر از امام خود پيروي مي کرديد، شما را به راهي هدايت مي کرد که رسول خدا(ص) رفته بود، و از اندوه بيراهه رفتن در امان بوديد و بار سنگين مشکلات را از دوش خود برمي داشتيد.
ادامه دارد...
منابع و مراجع
1) نهج البلاغه، نامه 5.
2) شرح غرر الحکم و دررالکلم، ص 604 ؛ به نقل از حکومت حکمت، ص 44.
3) نهج البلاغه، نامه 53.
4) همان منبع، خطبه 40.
5) همان منبع، خطبه 2.
6) همان منبع، خطبه 100.
7) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 7، ص 85.
8) نهج البلاغه، خطبه 87.
9) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 376.
10) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 1، ص 243.
11) نهج البلاغه، خطبه 97.
12) همان منبع، خطبه 146.
13) نهج البلاغه، خطبه 208.
14) همان منبع، خطبه 182.
15) همان منبع، خطبه 25.
16) بسربن ارطاة از فرماندهان سفاک معاويه بود که به کسي رحم نمي کرد، به کاروان حاجيان خانه خدا حمله کرد، هرجا شيعيان علي (ع) را مي يافت، مي کشت، به شهر يمن حمله برد و کودکان ابن عباس را سربريد و سرانجام ديوانه شد و مرد.(به نقل از ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتي، ذيل خطبه، ص 71).
17) قبيله بني فراس به دلاوري و جرات مشهور بوده اند.
18) نهج البلاغه، خطبه 166.
------------------------------
منبع: www.new.imamalinet.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد