عنوان مقاله
عوامل سقوط و انحطاط حکومتها از ديدگاه نهج البلاغه(3)
فاطمه نقيبي
متن مقاله
حوزه دوم: مردم و دنياطلبي:
بديهي است نه تنها گرايش سردمداران به سوي ثروت اندوزي و دنياطلبي مذموم است بلکه اگر اين مشکل دامنگير امت اسلامي هم گردد خطرزا بوده و باعث شکست و انحطاط حکومت اسلامي مي شود.
حضرت در خطبه 133 در بيان علل سقوط مردم و جامعه به چند عامل اشاره مي فرمايد؛ از جمله به جمع آوري ثروت در اين بين اشاره مي فرمايد: «و تعاديتم في کسب الاموال»؛ «و در جمع آوري ثروت به دشمني پرداختيد.»
اگر امتي پس از دنيا گريزي، دچار تغيير و دگرگوني گشت و به جاي پرداختن به ارزشهاي معنوي به دنيا روي آورد، به بيان حضرت از سعادت و رستگاري بي بهره خواهند ماند: «فان الناس قد تغير کثير منهم عن کثير من خطهم، فمالوا مع الدنيا و نطقوا بالهوي و اني نزلت من هذا الامر منزلا معجبا...» (40)؛ «همانا بسياري از مردم تغيير کردند و از سعادت و رستگاري بي بهره ماندند، به دنيا پرستي روي آورده از روي هواي نفس سخن گفتند. کردار اهل عراق مرا به شگفتي وا داشته است که مردمي خودپسند در چيزي گرد آمدند، مي خواستم زخم درون آنها را مداوا کنم، پيش از آنکه ناعلاج گردد.»
پس دنياپرستي چون مرضي است که اگر زود علاج نگردد، تبديل به زخم عميقي مي شود که علاج آن را غير ممکن مي سازد و صاحب آن را هلاک مي گرداند؛ «فانما اهلک من کان قبلکم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه» (41)؛ «همانا ملتهاي پيش از شما به هلاکت رسيدند بدان جهت که حق مردم را نپرداختند، پس دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند و مردم را به راه باطل بردند و آنان اطاعت کردند.»
دنيا پرستي از جمله گامهاي شيطاني است که انسان با روي آوردن به آن، گام به گام به سوي ديگر عوامل هلاکت پيش مي رود که به برخي در اين خطبه اشاره شده است:
1- نپرداختن حق مردم:
2- به دست آوردن ثروت از طريق نامشروع:
3- گمراه نمودن مردم و بردن آنها به سوي باطل:
سه عنصر فوق نشات گرفته از همان حس دنياطلبي و ثروت اندوزي صاحبان آن است که مسلما شيطان گام به گام انسانها را به سوي نيستي مي برد: ﴿وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ (42)؛ «از گامهاي شيطان پيروي نکنيد.»
دنياطلبي يکباره انسان را متحول نمي کند؛ بلکه بتدريج وي را به سوي خلافهايي مي کشاند که سقوط حتمي اش را در پي دارد. به همين دليل دنياطلبي چون گردابي است که هرچه آدمي در آن پا گذارد بيشتر فرو مي رود؛ به همين دليل حضرت پيوسته دنيا را نکوهش و خود را از آن دور مي کند. البته منظور حضرت از دنيا حب دنيا و مظاهر آن است که انسان را به نافرماني و ستمگري وامي دارد و تا سر حد تجاوز به حقوق ديگران پيش مي برد؛ اما اگر از دنيا نيکو و براي ذخيره اخروي استفاده شود، قطعا جايگاهي مناسب خواهد بود؛ همچنان که رسول خدا(ص) مي فرمايند: «الدنيا مزرعة الاخرة»؛ «دنيا مزرعه آخرت است.»
4- سير ارتجاعي و مسخ ارزشها:
انگيزه تبديل حکومت غير اسلامي به جامعه اي اسلامي با روي آوردن به ارزشهاي ديني و رويگرداني از آنچه که با اين ارزشها منافات دارد، آغاز مي گردد و به سر انجام مي رسد. بديهي است که ارزشهاي اسلامي سبب پابرجايي حکومت ديني با وجود تمام مشکلات خواهد بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا...﴾؛(43) «آنانکه گفتند محققا پروردگار ما خداست و بر اين ايمان پايدار ماندند، فرشتگان بر آنها نازل شوند که ديگر هيچ ترس و حزني از گذشته نداشته باشيد...»
چنانچه ارزشهاي ديني در جامعه کم رنگ يا بي رنگ مي شوند و افراد جامعه در برابر اين مساله بي تفاوت باشند، بايد انتظار سقوط و انحطاط جامعه را داشت. بنابراين چه بسا حفظ يک حکومت اسلامي به مراتب مهمتر و ارزشمندتر و سخت تر از اصل ايجادي آن باشد.
تاسف بيشتر آنجاست که هماناني که براي پيروزي حکومت اسلامي، جامه دريده و جان و مال و فرزند داده اند، به نقطه اي برسند که با دست خويش ثمره زحمات خود و ديگران را يکسره بر باد دهند.
اين تحول و تقلب دروني، خاص همه انسانهاست. در زمان ائمه معصوم(ع) بخصوص امام علي(ع) بسياري از دوستان و ياران حضرت پس از مدتي به صف دشمنان پيوستند.
حضرت در بيانات خود بدقت به اين امر اشاره مي کردند و به موعظه و پند امت مي پرداختند تا شايد دلهاي آماده، از گمراهي و غفلت به در آيند: «عباد الله، انکم - و ما تاملون من هذه الدنيا - اثوياي مؤجلون و مدينون مقتضون: اجل منقوص و عمل محفوظ، فرب دائب مضيع و رب کادح خاسر و قد اصبحتم في زمن لا يزداد الخير فيه الا ادبارا و لا الشر فيه الا اقبالا و لا الشيطان في هلاک الناس الا طمعا»(44)... ؛ «بندگان خدا! شما و آنچه از اين دنيا آرزومنديد، مهمانهايي هستيد که مدتي معين براي شما قرار داده شده است؛ بدهکاراني که مهلت کوتاهي براي پرداخت داريد. همه اعمال شما حفظ مي شود. چه بسيارند تلاشگراني که به جايي نرسيدند و زحمتکشاني که زيان ديدند! در روزگاري هستيد که خوبي به آن پشت کرده، مي گذرد و بدي بدان روي آورده، پيش مي تازد و طمع شيطان در هلاکت مردم بيشتر مي گردد. هم اکنون روزگاري است که ساز و برگ شيطان تقويت شده، نيرنگ و فريبش همگاني و به دست آوردن شکار براي او آسان است... کجايند خوبان و صالحان شما؟ کجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجايند پرهيزکاران در کسب و کار؟... فساد آشکار شد، نه کسي باقي مانده که کار زشت را دگرگون کند و نه کسي که از نافرماني و معصيت باز دارد. شما با چنين وصفي مي خواهيد در خانه قدس الهي و جوار رحمت پروردگاري قرار گيريد؟... نفرين بر آنان که امر به معروف مي کنند و خود آن را ترک مي نمايند و نهي از منکر کنند و خود مرتکب آن مي شوند.»
حضرت(ع) با توصيف وضعيت افراد زمانه خود گويي علت سقوط جامعه انساني را بيان مي دارد: «واعلموا رحمکم الله انکم في زمان القائل فيه بالحق قليل و اللسان عن الصدق کليل و اللازم للحق ذليل اهله معتکفون علي العصيان، مصطلحون علي الادهان، فتاهم عارم و شائبهم آثم و عالمهم منافق و قارنهم مماذق، لا يعظم صغيرهم کبيرهم و لا يعول غنيهم فقيرهم»(45)؛ «خدا شما را رحمت کند، بدانيد که همانا شما در روزگاري هستيد که گوينده حق، اندک و زبان از راستگويي عاجز، و حق طلبان بي ارزشند و مردم گرفتار گناه و به سازشکاي همداستانند، جوانانشان بد اخلاق و پيرمردانشان گنهکار و عالمانشان دورو و نزديکانشان سودجويند، نه خرد سالان، بزرگان را احترام کنند و نه توانگرانشان، دست مستمندان را مي گيرند.»
مگر چه مدت زمان از رحلت رسول خدا(ص) مي گذشت که امت اسلامي دچار چنين امراض روحي و اخلاقي گشت. مگر قرآن، اين کتاب الهي در دست آنها نبود؟! مگر جان پيامبر اکرم(ص)، امام علي(ع) -اين قرآن ناطق- ميانشان نبود که چنين سرکش شدند و به ارمغان الهي رسول خدا پشت کردند و ارزشهاي اسلامي را ضد ارزش مي خوانند؛ به طوري که از دين چيزي باقي نماند.
وقتي قوانين و پيمانهاي الهي به خاطر منافع شخصي افراد زير پا گذاشته شود، پايه هاي حکومت به تزلزل و سستي مي گرايد و به جاي نزول رحمت و برکات قدسي بايد شاهد نقمت و انتقام الهي بود: «و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تغضبون! و انتم لنقض ذمم آبائکم تانفون و کانت امور الله عليکم ترد، و عنکم تصدر و اليکم ترجع فمکنتم الظلمة من منزلتکم و القيتم اليهم ازمتکم و اسلمتم امور الله في ايديهم...»(46)؛ «با آن همه بزرگواري و کرامت هم اکنون مي نگريد که قوانين و پيمانهاي الهي شکسته شده است؛ اما خشم نمي گيريد؛ درحالي که اگر پيمان پدرانتان نقض مي شد، ناراحت مي شديد. شما مردمي بوديد که دستورات الهي ابتدا به دست شما مي رسيد و از شما به ديگران ابلاغ مي شد و آثار آن باز به شما برمي گشت؛ اما امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد و امور الهي را به آنان تسليم کرديد؛ آنهايي که به شبهات عمل مي کنند و در شهوات غوطه ورند، به خدا سوگند! اگر دشمنان، شما را در زير ستارگان آسمان بپراکنند، باز خداوند شما را براي انتقام گرفتن از ستمگران گرد مي آورد.»
اميدواري به انسانهايي که پس از قوت و صلابت به سوي سستي و ضعف روي آورده و تن خواهي را بر خداخواهي ترجيح مي دهند و تنها به شعار -نه عمل- اکتفا مي کنند، همانند آن است که با کندترين پيکان و تيري شکسته روي به عرصه پيکار پا گذارد، که قطعا جز شکست و فرار در پي نخواهد داشت.
«بدانيد که افراد ضعيف و ناتوان هرکز نمي توانند ظلم و ستم را دور کنند و حق جز با تلاش به دست نمي آيد... به خدا سوگند، فريب خورده آن کس که به گفتار شما مغرور شود کسي که به اميد شما به سوي پيروزي رود، با کندترين پيکان به ميدان آمده است و کسي که بخواهد دشمن را به وسيله شما هدف قرار دهد با تيري شکسته تيراندازي کرده است... راستي شما را چه مي شود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان کدام است؟ مردم شام نيز همانند شمايند؟ آيا سزاوار است شعار دهيد و عمل نکنيد؟ و فراموشکاري بدون پرهيزکاري داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟ (47)»
اين ضعفها همگي ناشي از همان دين گرايي و ثروت اندوزي، منفعت طلبي و پول پرستي است که پس از مدتي از تشکيل حکومت اسلامي دامنگير امت و سردمداران مي گردد.
بنابراين اگر ميل به تبديل ارزشها در امت اسلامي به وجود آيد و اين ميل بتدريج به مرحله عمل برسد، دشمنان اسلام را به کمين مي نشاند تا با مسخ ارزشها حکومت ديني را فرو پاشند که: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾؛ «قطعا خدا حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد کرد تا زماني که خود آن قوم حالشان را تغيير دهند.»
و اين وعده الهي حق است و سنت تاريخي اقوام و گذشتگان نيز نشانگر همين مطلب است. اميدواريم خداوند متعال امت اسلام را از بي تفاوتي و روي آوردن به ارزشهاي منفي باز دارد و در مسير هدايت خاص خويش قرار دهد.
5- جهاد در راه خدا:
ارزش جهاد در قرآن کريم بسيار مورد تاکيد و اهميت قرار گرفته است. خداوند متعال اجر و ثوابي براي مجاهدان در راه خدا قرار داده که براي ديگران قرار نداده است: ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَکُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾(48)؛ «خداوند مجاهدان را که با مال و جان خود در راه خدا پيکار مي کنند، بر کساني که بر جاي خود نشسته اند برتري داده است؛ و مجاهدان را بر نشستگان با پاداشي عظيم برتري داده است....»
خريدار متاع اين مجاهدان، ذات حق تعالي است: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا...﴾؛ «خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خريده است تا بهشت براي آنان باشد که در راه خدا قتال مي کنند، مي کشند و کشته مي شوند. اين وعده حقي است که در تورات، انجيل و قرآن آمده است.
جهاد در اسلام، جنبه تدافعي دارد و سيره بزرگان هم اينگونه بوده است که مسلمانان آغازگر جنگ نباشند: «لا تقاتلوهم حتي يبدؤوکم»؛ «با آنان نجنگيد مگر آنکه ابتدا آنان شروع کنند.»
حضرت جهاد را دري از ابواب جنت برمي شمرد: «الجهاد باب من ابواب الجنة»(49)؛ «جهاد، دري از درهاي بهشت است».
چنانچه مسلمانان از جهاد با دشمن خودداري کنند و از خود ضعف و ناتواني نشان دهند، رد پاي دشمن را قطعا در درون جامعه خود باز کرده اند: «الا واني قد دعوتکم الي قتال هؤلاء القوم ليلا و نهارا و سرا و اعلانا و قلت لکم. اغزوهم قبل ان يغزوکم، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا فتواکلتم و تخاذلتم حتي شنت عليکم الغارات و ملکت عليکم الاوطان»(50)؛ «آگاه باشيد، شب و روز پنهان و آشکار شما را به مبارزه با شاميان دعوت کردم و گفتم پيش از آنکه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنيد. به خدا سوگند هر ملتي که درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد. اما شما سستي نشان داديد و خواري و ذلت پذيرفتيد تا آنجا که دشمن پي در پي به شما حمله و سرزمينهاي شما را تصرف کرد».
حضرت در آخرين فرازهاي اين خطبه از سستي و سرکشي امت خود در ترک جهاد چنان مي نالد که اندوهش بر دل ساعتها باقي مي ماند. صريحا مي فرمايند: خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سينه ام از خشم شما مالامال است.
امام(ع) عامل شکست کوفيان و پيروزي و غلبه شاميان را در ترک و عدم پيروي رهبر خود در رفتن به سوي جهاد برمي شمرد: «به خدايي که جانم در دست اوست، شاميان بر شما پيروز خواهند شد، نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند، بلکه در راه باطلي که زمامدارشان مي رود. شتابان فرمان بردارند و شما در گرفتن حق سستي مي ورزيد. هر آينه ملتهاي جهان صبح مي کنند -در حالي که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشت هستند- من صبح مي کنم در حالي که از ستمگري پيروان خود وحشت دارم. شما را براي جهاد با دشمن برانگيختم، اما کوچ نکرديد! حق را به گوش شما خواندم، ولي نشنيديد و در آشکار و نهان شما را دعوت کردم اجابت نکرديد... آيا حاضران غايب مي باشيد؟ يا بردگاني در شکل مالکان؟...
حضرت آنان را که ترک جهاد کنند، به حاضراني تشبيه مي کند که غايبند؛ زيرا از نظر روحي فاقد ارزشند و فقط جسمشان حيات دارد. اينان حتي اگر ادعاي مالکيت و برتري هم کنند از آنجا که اسير هواي نفسند، همچون بردگاني در اسارت نفس خود مي باشند.
ترک جهاد و سرپيچي از دستور رهبر به هنگام صف آرايي در برابر دشمن موجب بروز ضعف و ناتواني در امت مي شود که با ياران باطل قابل تعويض خواهند بود، آنهم 10 نفر به يک نفر، 10 نفر از پيروان حق با يک نفر اهل باطل و اين بدان جهت است که ايمان قوي در مسلمان سبب تقويت بنيه جسماني و روحي او مي شود و اگر اين نيروي قوي از او سلب گردد، بر او نمي توان اعتماد و تکيه نمود: «صبحگاهان کجيهاي شما را راست مي کنم، شامگاهان به حالت اول برمي گرديد، چونان کمان سختي که نه کسي قدرت راست کردن آن را دارد و نه خودش قابليت راست شدن را داراست. اي مردمي که بدنهايتان حاضر و عقلهاي شما پنهان و افکار و آرايتان گوناگون است... به خدا سوگند دوست دارم معاويه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دينار با من سودا کند؛ 10 نفر از شما را بگيرد و يک نفر از آنها را به من بدهد!»
در ادامه همين خطبه مي فرمايد: «اهل کوفه! گرفتار شما شده ام سه چيز داريد و دو چيز نداريد: کرهايي با گوشهاي شنوا، گنگهايي با زبان گويا، کوراني با چشمان بينا، نه در روز جنگ از آزادگانيد و نه هنگام سختي و بلا برادران يکرنگ مي باشيد. تهيدست مانيد. اي مردم! شما چونان شتران دور مانده از ساربان مي باشيد، که اگر از سويي جمع آوري شوند، از ديگر سو پراکنده مي گردند.
به خدا سوگند، مي بينم که اگر جنگ سخت شود و آتش آن شعله گيرد و گرمي آن سوزان، پسر ابوطالب را رها مي کنيد و مانند جدا شدن زن حامله پس از زايمان از فرزندش، هريک به سويي مي گريزيد...»
حضرت در صحنه هاي مختلف از نافرماني کوفيان در عدم پذيرش و حرکت به جهاد مي نالد و آن را برابر با ذلت مي داند و از خدا در قبال پذيرش اين ذلت امت خود مرگ و جدايي را طلب مي نمايد و براستي براي شيرمردي که در جنگهاي صدر اسلام چنان رشادتها مي آفريد و هرگز در جهاد در راه خدا، ذره اي ضعف و زبوني و سکون به خود راه نمي داد، بسي سخت و سنگين مي آيد که زير بار چنين ذلتي رود و در برابر معاويه و يارانش عقب نشيني کند: «احمد الله علي ما قضي من امر و قدر من فعل و علي ابتلائي بکم ايتها الفرقة التي اذا امرت لم تطع و اذا دعوت لم تجب ان امهلتم خضتم و ان حوربتم خرتم و... ما تنتظرون بنصرکم و الجهاد علي حقکم؟ الموت او الذل لکم؟ فوالله لئن جاء يومي و لياتيني ليفرقن بيني و بينکم و انا لصحبتکم قال و بکم غير کثير لله انتم»(51)؛ «خدا را بر آنچه خواسته و هر کار که مقدر فرموده ستايش مي کنم، او را بر اين گرفتار شدنم به شما کوفيان مي ستايم. اي مردمي که هرگاه فرمان دادم، اطاعت نکرديد و هر زمان که شما را دعوت کردم، پاسخ نداديد؛ هرگاه شما را مهلت مي دهم در بيهودگي فرو مي رويد و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد... براي پيروزي منتظر چه چيز هستيد؟ چرا براي گرفتن حق خود جهاد نمي کنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلت هستيد؟ به خدا سوگند اگر مرگ من فرا رسد که حتما خواهد رسيد بين من و شما جدايي خواهد افتاد؛ در حالي که من از همنشيني با شما ناراحتم و حضورتان براي من بي فايده بوده است.
ادامه دارد...
منابع و مراجع
40) همان منبع، نامه 78.
41) نهج البلاغه، نامه 79.
42) بقره، 168.
43) فصلت، 30.
44) نهج البلاغه، خطبه 129.
45) نهج البلاغه، خطبه 233.
46) همان منبع، خطبه 106.
47) نهج البلاغه، خطبه 29.
48) نساء، 95.
49) نهج البلاغه، خطبه 27.
50) همان منبع، خطبه 27.
51) نهج البلاغه، خطبه 180.
------------------------------
منبع: www.new.imamalinet.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد