عنوان مقاله
ملاک ارزيابي کارگزاران در نهج البلاغه(1)
محمدعلي مهدوي راد
سعيده غروي
متن مقاله
چکيده:
حاکميت نيز چونان ديگر سازمانهاي مديريتي با تعيين اهداف آغاز ميشود. هر چند اهداف، نقطه پاياني حرکت است و مطلوب سازمان براي دستيابي، اما با در نظر گرفتن دورنماي آن و برنامهريزي بر مبناي آن، سازماندهي امور شکل مي گيرد و در گزينش، هدايت، کنترل و ارزيابي اعضاي سازمان، ملاک عمل قرار مي گيرد. راهنمايي و هدايت کارگزاران، با توجه به اهداف، شکل مي گيرد و مديريت سازمان براي کنترل امور واگذاري شده و دوري يا نزديکي آن به نقشه مهندسي شده، نيازمند الگوي ارزيابي است تا همواره معيار حرکت را با طراحي از پيش تعيين شده بسنجد و از انحراف و سستي امور بکاهد. بارزترين مشخصه مديريت علوي حقّمداري، عدالت محوري و قانونگرايي است که با کردار صحيح در دستيابي به اهداف الهي عجين شده است. در انديشه حکومتي آن حضرت هدف، وسيله را توجيه نمي کند؛ زيرا هدف آن گاه ارزشمند است که بر پايه پلکاني از حقايق بنا شده باشد. در غير اين صورت، قرآن سر نيزه کردن است در مقابل قرآن ناطق و فريفتن انسان هاي متحجري است که از قرآن جز بعد مادي و ظاهري آن، عايدي نداشته و جز با تفسير به رأي به کلام الهي دست نيازيدند.
کليدواژه ها:
حکومت علوي، مديريت علوي، ارزيابي کارگزاران، نهج البلاغه.
درآمد:
کنترل و ارزيابي حاکم اسلامي از چگونگي عملکرد کارگزاران، در موفقيت سازمان و رسيدن به اهداف پيش بيني شده و برنامهريزي مدبرانه تأثير ثمربخشي دارد. از سوي ديگر، با شناسايي توان مجموعه و مضاعف نمودن نقاط قوت و برطرف ساختن نقاط ضعف، بهرهوري سازمان، سرعت بيشتري مييابد.
معيار سنجش عملکرد کارگزاران، در حاکميّت اسلامي _ که جانشيني ولايت الهي است _ دوري و نزديکي به حقّ بوده و بسياري از امور که در سخن صاحبنظران علم مديريت و سياست، ستايش شده، در مديريت اسلامي تقبيح و ضد ارزش محسوب ميشود.
اين مقاله در دو بخش تنظيم شده است: ابتدا با بررسي ملاکهاي ارزيابي کارگزاران سعي در ارائه الگويي جامع در اين زمينه دارد؛ آن گاه با نگاهي به عملکرد اميرمؤمنان(ع) در پي هر ارزيابي، چگونگي برخورد با کارگزاران را به تصوير مي کشد.
معيار ارزيابي:
معيارهاي ارزيابي بايد به گونهاي طراحي شوند که از يک سو، حکايتگر قدرت مديريتي فرد در انجام مسؤوليت محوله باشد و از ديگر سو، نمايانگر شايستگي هاي او در واگذاري پست حکومتي باشد. معيارهاي ارزيابي متناسب با اهداف علوي عبارتاند از:
۱. ماهيت قدرتي کارگزار:
سنجش قدرت و توانايي کارکنان سازمان از اهميّت بسزايي برخوردار است؛ زيرا برنامهريزي کلان حکومت بر مبناي قدرت آنان اجرايي شده و رسيدن به اهداف سازمان، بر اساس تعهد ايشان ميسر ميگردد. در ارزيابي افراد سازمان فرقي بين رئيس و مرئوس وجود ندارد؛ زيرا به همان اندازه که موفقيّت سازمان مرهون رؤساي کاردان است، شکست و عدم موفقيّتش وامدار ضعف آنان است. بنابراين، در ارزيابي ها همه کارکنان سازمان سنجيده مي شوند.
بنابر حکايت کتابهاي تاريخي و نامهها و سخنان ارزشمند به جا مانده از مولاي متقيان(ع)، معيار سنجش قدرت و توان عملکرد نيروها از نظر آن حضرت به قرار ذيل بوده است:
الف. حرکت بر محور برنامهريزي
عملکرد کارکنان آن گاه که بر مبناي برنامههاي از پيش تعيين شده و انتظار شغلي صورت گيرد، ارزشمند است. در غير اين صورت، هر نوع حرکت سليقهاي، ضربات جبران ناپذيري بر پيکره سازمان وارد مي کند که گاه جبرانش محال است.
کميل بن زياد نخعي از شيعيان مقرّب و فرمانده حکومت علوي در شهر هيت بود. وي در هنگام تاراج لشگريان معاويه از شهر هيت، به جاي مقاومت و مقابله با آنان، متقابلاً به شهر قرقيسا حمله کرد. امير مؤمنان(ع) نسبت به اقدام خودسرانه و دور از تدبير وي به شدت عصباني شده، خطاب به او مينويسد:
فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِيَکَ الْغَارَةَ عَلَي أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِي وَلَّيْنَاکَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ؛(1) سستي انسان در انجام آنچه بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظيفه او نيست، ناتواني روشن و نظريه هلاک کنندهاي است. تو به اهل قرقيسا حمله کردهاي، ولي مرزهايي که حفظش را بر عهده تو گذارده بوديم، بيدفاع رها ساختهاي. اين کار، يک فکر نادرست و بيهوده است.
کميل از نظر مذهبي و اخلاقي نزد امير مؤمنان(ع) جايگاه ويژهاي داشته و مورد تأييد آن حضرت بوده، امّا در انجام مسؤوليّت، اخلاقيّات به تنهايي کافي نيست. کارگزار بايد علاوه بر تقوا و برخورداري از اصول اخلاقي، توانايي عمل، خلاقيّت در امور و اشتغال همه جانبه در پست تعيين شده را داشته باشد. آن حضرت در بيان نتايج منفي اقدام کميل در قسمت ديگري از نامه ميفرمايد:
فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَي أَوْلِيَائِکَ غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَةً وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ؛(2)
تو در حقيقت، پلي شدهاي براي دشمناني که ميخواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوي توانايي داري، نه هيبت و ترسي در دل دشمن ايجاد ميکني، نه مرزي را حفظ ميکني، نه شوکت دشمني را درهم ميشکني، نه اهل شهر و ديارت را کفايت ميکني و نه از آن به خوبي دفاع مينمايي و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا بي نياز ميسازي.
لحن تند نامه، حکايتگر سرپيچي عامدانه کميل از فرمان رهبرش نيست، بلکه اثباتگر عملکرد وي بر اساس سليقه و ميل شخصي، بدون تشخيص عمل متناسب با مسؤوليّتش و نيز خالي از هر گونه خلاقيّت است؛ حرکتي که حاکم را بر آن ميدارد که براي انجام مسؤوليّتهاي واگذار شده، خود رأسا اقدام کند.
ب. اشتغال همه جانبه:
تسلط کارگزار به همه جوانب پست واگذار شده به وي و سر و سامان دادن به کليه واحدها و بخشهاي زير مجموعهاش، بيانگر قدرت مديريت او بوده و از تعهد و مسؤوليّت پذيري وي ناشي مي گردد. چنين رفتار و منشي در کارگزار تا حد زيادي با اعتماد مديران سازمان و عدم دخالت آنان در امور واگذار شده به کارگزاران ايجاد مي شود.
مديران سازمان بايد پس از واگذاري امور به کارگزاران، تنها به کنترل آنان بسنده کنند تا آنان بتوانند بر امور مسلط شده، با تعهد و به کارگيري خلاقيت، هدايت امور را بر عهده گيرند. از سوي ديگر، سرپرستي و هدايت بخشهاي تابعه امارت واليان، کمتر از انجام مستقيم کارها نيست. بنابراين، والي نبايد مستقيماً انجام امور در بخشي را بر عهده گيرد و از نظارت بر بخشهاي ديگر غافل شود. در غير اين صورت، اگر چه ممکن است بخشي از مسؤوليّتش بدرخشد، اما نقصان و رکود در بخش ديگر، مديريّت او را به چالش ميکشاند. بنابراين، واليان، تنها بايد بر امور واگذار شده به کارگزاران خود نظارت داشته باشند تا در هنگام نياز، خود رأساً وارد عمل شده، ناتواني کارگزار را جبران نمايد.
دستورالعمل اميرمؤمنان(ع) به مالک مبني بر انجام اموري که از عهده کارگزاران زير مجموعهاش بر نمي آيد، دلالت بر اين امر دارد که فرمود:
ثم امور من امورک لابدّ من مباشرتها: منها اجابه عمّالک بما يعيا عنه کتابک و منها إصدار حاجات الناس عند ورودها عليک بما تحرج به صدور اعوانک.(3)
بدان قسمتي از کارها است که شخصاً بايد آنها را انجام دهي (و نبايد به ديگران واگذار کني)؛ از جمله: پاسخ دادن به کارگزاران دولت است، در آنجا که منشيان و دفترداران از پاسخ عاجزند. و ديگر، برآوردن نيازهاي مردم است در همان روز که احتياجات گزارش ميشود، و پاسخ آنها براي همکارانت مشکل و دردسر ميآفريند.
ظرافت در نکات بيان شده از اصول مديريّت کلان است که در خور توجّه و تأمل است. اين بخش از سياستنامه علوي چندين نکته مديريّتي دربردارد که عبارتاند از:
۱. اعتماد به نيروهاي زيرمجموعه و واگذاري امور به آنان در اکثر موارد؛ با اين استثنا که «قسمتي از کارها هست که بايد شخصاً انجام دهي».
يکي از اصول حاکم بر مديريّت، پرهيز از جزئينگري است. مدير موفّق فردي است که بر امور کلّي سازمان نظارت کرده و از هر گونه جزئينگري بپرهيزد. در غير اين صورت، تمام انرژي خود را در جزئيات، هزينه ميکند و سازمان از رسيدن به اهداف کلان باز ميماند. از سوي ديگر، کارگزاران را از ابتکار عمل و خلاقيّت در امور باز ميدارد.
۲. برشمردن کارهايي که بايد فقط توسط والي انجام پذيرد.
در اين قسمت، حضرت دو کار را برميشمرد:
الف. اجابة عمّالک بما يعيا عنه کتابک.
پاسخ دادن به کارگزاران؛ قطعاً پاسخگويي به سؤال ها و نيازهاي کارگزاران در حدّ دفتردار و منشي مدير نيست و نيز برطرف کردن مشکلات آنان، از وظايف مدير است؛ زيرا مدير، خود تعيين کننده وظايف و مسؤوليّتهاي زير مجموعهاش است. پس آن گاه که مشکلي پيش آمده و يا نيازي مطرح باشد، مغز متفکر نظم دهنده اوليّه بايد در صدد رفع آن بکوشد. نکته مديريّتي برآمده از اين بخش، عدم هم سطحي نيروهاي دفتري با کارگزاران است.
ب. إصدار حاجات الناس عند ورودها عليک بما تحرج به صدور اعوانک.
برآوردن نيازهاي مردم در صورتي که کارکنان زيرمجموعه از عهده آن برنيايند؛ مدير بايد حضور مردمي داشته باشد و با مشکلات مردم اجتماعش زندگي کند، آنان را دريابد و از نزديک نظارهگر حلّ مشکلاتشان باشد و در اموري که از عهده کارگزارانش برنيايد، خود بايد رأسا اقدام کند.
ج. خلاقيّت و نوآوري:
خلاقيت، پيدايي و توليد يک انديشه و فکر نو است و نوآوري عملي ساختن آن انديشه و فکر است. به عبارت ديگر، خلاقيّت به قدرت ايجاد انديشههاي نو اشاره دارد و نوآوري به معناي کاربردي ساختن آن افکار نو و تازه است. همان گونه که از تعاريف نتيجه ميشود، خلاقيّت لازمه نوآوري است و تحقّق نوجويي وابسته به خلاقيّت است. اگر چه در عمل نميتوانيم اين دو را از هم متمايز سازيم، ولي ميتوانيم تصور کنيم که خلاقيّت بستر رشد و پيدايي نوآوريهاست.(4)
هر سازماني براي بقا و پويايي، نيازمند انديشههاي نو و بديع است. عکسالعمل مناسب در برابر شرايط ويژه و نيز راهبري مدبرّانه سازمان مورد مديريّت کارکنان،(5) ميزان خلاقيّت فرد را ترسيم ميکند. دستورالعمل اميرمؤمنان(ع) به مالک اشتر نخعي _ که در بند قبل مورد توجه و تأکيد قرار گرفت _ در اين بخش نيز هدايتگر بوده و خلاقيت کارگزاران در گرو واگذاري امور به آنان، اگر چه با کنترل و هدايت والي است. عکسالعمل نسنجيده کميل نخعي در مقابل حمله سپاهيان معاويه، نمونهاي از عدم وجود خلاقيّت در اين کارگزار باتقواي امير مؤمنان(ع) است.(6)
۲. ماهيّت اخلاقي کارگزار:
اخلاق و رفتار فردي، از نقاط قابل توجه در به کارگيري کارگزار در سازمان و نيز ادامه همکاري با او بوده و اهميّتش، کمتر از قدرتمندي او نيست. به کارگيري نيروهاي انساني با قدرت مديريّت بالا، ولي فاقد اخلاق کارگزاري، از جمله سياست هاي مزوّرانه معاويه در به کارگيري عمربن عاص است که مهمترين دليل سقوط ارزشي حکومتهاي اسلامي به شمار مي رود.
در حکومت اسلامي، کارگزاران ناگزيرند به همان اندازه که داراي قدرت مديريّت بالا هستند، از اخلاق اسلامي نيز برخوردار باشند؛ زيرا هر کدام در عملکرد کارگزار، بروز و ظهور خاص خود را دارد.
محک زدن ماهيّت اخلاق سياسي کارگزاران بر اساس شاخصههايي به قرار زير ميسّر است:
الف. احساس تعهد و مسؤوليّت پذيري:
احساس تعهد نسبت به مسؤوليّت واگذار شده يکي از مهمترين معيارهاي ارزيابي کارگزاران است، که در کلام معصوم(ع) با عنوان امانت نيز ياد شده است. اگر چه امانت در عرف اسلامي، بيشتر براي بيان سپردههاي مالي به کار ميرود، امّا در زبان دين مفهوم وسيعتري داشته و بسياري از شؤون زندگي را در برميگيرد که يکي از اين شؤون، حکومت و قدرت است. در صدر آيه ۵۸ سوره نساء خداوند به اداي امانت به صاحبش، امر مي فرمايد:
﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾.
خطاب ظاهري آيه به تمام مسلمين بوده و بر پايه تفسير معصومان(ع) از جمله جلوههاي بسيار مهم اين مسؤوليت، در اختيار حاکمان است.(7)
آيه در مجموع بيانگر آن است که حکومت، امانتي است نزد حاکمان که بايد در نگهداري و صيانت آن کوشيده و با انجام صحيح مسؤوليّت اجتماعيشان و نيز رفتار عادلانه با مردم به اين مهم دست يابند. تأکيد اميرمؤمنان(ع) به عمر بن سلمه مخزومي و تقدير از عملکرد وي، اثباتي ديگر براي اين برداشت است، آن جا که فرمود:
فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَة.(8)
با استناد به آيه، سخن اميرمؤمنان(ع) و روايات تفسيري ميتوان ادعا کرد که «فرمان خداوند مبني بر اداي امانت به اهلش»، در حقيقت فرماني است به تمامي قدرتمندان حکومتي که چنانچه فردي را از خود يا کارگزارانشان شايستهتر براي تصدّي مسؤوليّت يافتند، امور را به او واگذار کنند. اين امر به قدري درخور تأمل است که رسول خدا(ص) عدم التزام به آن را خيانت به خداوند مي خواند؛(9) يعني گزينش فردي براي مسؤوليّت، در حالي که بهتر از او وجود دارد.(10)
ب. پرهيز از تخلفات شرعي و قانوني:
فرمايشات امام علي(ع) در آغاز به کار کارگزارانش و نصايح و خطبههاي پندآموز آن حضرت، کارگزاران را بر آن مي داشت تا با ارزيابي دروني، از هر گونه لغزشي به دور باشند. با اين همه از آنجا که قدرت، فسادآور است، تأثير اين سخنان در همگان يکسان نبوده، بسته به ميزان تقواي کارگزاران، نمودهاي متفاوتي داشته است.
جلوگيري از فساد مالي کارگزاران، حسابرسي بيت المال، ممانعت از حاتمبخشي مسؤوليّت ها و نيز اموال بيتالمال از ديگر اموري است که در حکومت علوي، مورد ارزيابي مداوم قرار ميگرفت تا نيروهاي قابل و مستعد، در چنگال دنياي فريبنده، رنگ نبازند. در اين ميان اگر چه بعضي با رعايت امور شرعي، مورد توجه و تشويق اميرمؤمنان(ع) قرار مي گرفتند، گروه ديگر با اسارت در بند دنيا و به دليل تخلفات شرعي، از توبيخ و تنبيه آن حضرت، مصون نماندند.(11)
ج. رعايت آداب و رفتار اسلامي:
تخلّق به اخلاق اسلامي، برخورد صحيح با زيردستان و نيز مراجعين و مردماني که امور خويش را با اميد و اطمينان به کارگزاران اسلامي سپردهاند، مورد انتظار است.
به کارگيري آداب اسلامي توسط کارگزاران، علاوه بر آن که راه را بر هر گونه تملقگويي و چاپلوسي زبان بازان ميبندد، از ايجاد تنش بين نيروها و نيز مردم جلوگيري کرده، رضايت افراد جامعه را در پي دارد.
از سوي ديگر سخنان و رفتار صحيح نيروهاي مافوق، نشاط کاري را در کالبد سازمان دوانده از هر گونه نااميدي، يأس و دلسردي جلوگيري کرده، روح همکاري و تلاش را در افراد زنده ميکند. بنابراين يکي از نکاتي که مورد توجه اميرمؤمنان(ع) واقع مي گرديد، رعايت آداب و اخلاق اسلامي توسط کارگزاران بوده است. عزل ابوالاسود دوئلي از قضاوت به دليل بلند سخن گفتن با طرفين دعوي،(12) بيانگر اهميت دادن آن حضرت به رعايت آداب اسلامي توسط کارگزاران است.
نتايج ارزيابي:
نتايج کنترل و ارزيابي نيروهاي حاکميت، آن گاه ثمربخش بوده و هويدا ميگردد که در قبال آن، پاداش يا جزايي متناسب، طراحي و اجرا گردد. در غير اين صورت، روحيه احساس مسؤوليت را در افراد از بين برده، در بلند مدّت بيتفاوتي در عملکرد را در پي دارد. اميرمؤمنان(ع) اين نکته را به کارگزار خود گوشزد ميکند که:
لَا يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، فَإِنَّ فِي ذَلِکَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ، وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَي الْإِسَاءَةِ، وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه؛(13) هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت مساوي باشند؛ زيرا اين کار سبب ميشود که افراد نيکوکار در نيکيهايشان بي رغبت شوند، و بدکاران در عمل بدشان تشويق گردند، هر کدام از اينها را مطابق کارش پاداش ده.
در چنين حکومتي صاحب نامي يا گمنامي، منشأ تعيين کنندهاي براي پاداش و جزا نيست، بلکه تنها عملکرد نيک يا بد است که ملاک نظام ارزشي را رقم ميزند:
ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَي، وَ لَا تَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِئٍ إِلَي غَيْرِهِ، وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايَةِ بَلَائِهِ، وَ لَا يَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَي أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ، مَا کَانَ صَغِيراً، وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَي أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ عَظِيماً؛(14)
سپس بايد زحمات هر کدام از آنها را به دقت بداني و هرگز زحمت و تلاش کسي از آنان را به ديگري نسبت ندهي و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نياوري. و از سوي ديگر، شرافت و آبروي کسي موجب اين نشود که کار کوچکش را بزرگ بشماري. همچنين، حقارت و کوچکي کسي موجب نگردد که خدمت پر ارجش را کوچک به حساب آوري.
در حاکميت علوي، کارگزاراني که در جهت برنامهريزي گام برداشته و سازمان را به هدف نزديکتر مي کردند، سزاوار تشويق بودهاند و در ديگر سوي، آنان که به هر جهت سازمان را از رسيدن به اهداف منحرف کرده و يا بازداشتهاند با عکسالعمل مناسب خويش مواجه مي شدند و اين دو گروه سزاوار برخوردي يکسان نبودهاند؛ که: «لا يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ»(15). دليل اين امر، اين است که ساختار رواني انسان به گونهاي است که از تشويق لذّت برده، به کارهاي نيک علاقه بيشتري پيدا ميکند و انگيزهاش براي انجام آن دو چندان ميشود. همچنين، از تنبيه روگردان است و آن عاملي است براي دوري وي از انجام اعمال زشت و ناپسند.
ادامه دارد...
منابع و مراجع
(1) نهجالبلاغه، نامه ۶۱.
(2) همان.
(3) همان، نامه ۵۳.
(4) مديريت عمومي، ص ۲۳۰ - ۲۲۹.
(5) هر کارگزار بنا بر مسئوليتش، سازماني را تشکيل ميدهد که با مديريت و خلاقيت و احساس تعهدش، عهدهدار آن است.
(6) ر.ک: نهجالبلاغه، نامه ۶۱.
(7) ر.ک: البرهان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۱۰۱.
(8) ر.ک: همان.
(9) مَنِ اسْتَعْمَلَ غُلَاماً فِي عِصَابَةٍ فِيهَا مَنْ هُوَ أَرْضَي لِلهِ مِنْهُ فَقَدْ خَانَ الله (مناقب آل أبي طالب(ع)، ج ۱، ص ۲۵۸).
(10) نظريه قدرت برگرفته از قرآن و سنت، ص ۴۸۶.
(11) در بحث نتايج ارزيابي، مصداق اين افراد در حاکميت علوي، معرفي شدهاند.
(12) أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَلَّي أَبَا الْأَسْوَدِ الدُؤَلِيَّ الْقَضَاءَ، ثُمَّ عَزَلَهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ عَزَلْتَنِي وَ مَا خُنْتُ وَ لَا، جنَيْتُ؟ فَقَالَ(ع): إِنِّي رَأَيْتُ کَلَامَکَ يَعْلُو کَلَامَ خَصْمِکَ (عوالي اللآلي، ج ۲، ص ۳۴۳).
(13) نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
(14) همان.
(15) همان.
------------------------------
منبع: www.hadith.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد