پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

ملاک ارزيابي کارگزاران در نهج البلاغه(2)
محمدعلي مهدوي راد
سعيده غروي


تعداد بازدید 589 دسته بندی: سیاست در نهج البلاغه
متن مقاله

تشويق کارگزاران:
حاکم اسلامي با اعمال تشويق، از عملکرد کارگزاران خدوم و صالح خود قدرداني مي کند؛ به افراد غير صالح و منحرف هشدار داده و با به کارگيري تنبيهي درخور اعمال آنان موضعي مناسب اتخاذ مي‌کند. در غير اين صورت، «پس از مدت زماني در افراد اين احساس به وجود مي آيد که کارهاي خوب بي‌پاداش مانده و کوششهاي ارجمند بر باد مي‌رود، و با اين احساس، انگيزه کار بهتر و به کارگيري استعدادهاي نهفته فلج شده و نظام به سستي و نابودي مي‌گرايد».(16)
به همين جهت تشويق و تنبيه کارگزاران يکي از سياستها در مديريت اميرمؤمنان(ع) بوده که به منظور تحقق عدالت و جلوگيري از ظلم و ستم در جامعه اسلامي اتخاذ مي شد. اگر چه آن حضرت با نظارت و مراقبت بر عملکرد کارگزاران خود، و با ارائه دستورالعمل هاي مديريتي و اخلاقي، سعي در کاهش رفتارهاي ناهنجار توسط کارکنان حکومتش داشته
اما در اين راه هر گونه تخطي کارکنان را برنتابيده، با تنبيه يا عزل آنان، نسبت به انحراف
از مسير حقّ، مانع مي گرديد و از سوي ديگر نسبت به درستکاري کارکنان خدوم بي‌تفاوت نبوده و اعمال آنان را ارج مي نهاد. در سياست‌نامه خويش به مالک دستور مي‌دهد که در تشويق و تنبيه کارکنان، کوتاهي نکند تا مايه سرخوردگي نيکان و خو گرفتن غافلان به بدي نگردد.(17)
نظام پاداش نزد اميرمؤمنان(ع) از سه منظر قابل طرح است:
الف. پاداش مالي:
با توجه به اصل ممنوعيت پذيرش رشوه و هديه(18) از سوي کارکنان حکومت اسلامي و با توجه به اصل رفاه و تأمين معيشت کارکنان و اصل بي‌نيازي آنان نسبت به مردم، حکومت اسلامي مؤظف است علاوه بر پاسداشت کارکرد کارکنان با پرداخت حقوق در خور آنان، نسبت به عملکرد صحيح و توأم با خلاقيت آنان بي‌تفاوت نبوده و اقدام نمايد.
اميرمؤمنان(ع) کارگزاران خود را از دريافت هر گونه رشوه برحذر داشته و با عملکرد خود، تبيين خويش را تثبيت مي کرد. اشعث بن قيس که از سردمداران منافقان، در زمان حکومت اميرمؤمنان(ع) بود، با انگيزه نزديکي به ايشان، شب هنگام، حلوايي را به درب منزل حضرت برد. اميرمؤمنان(ع) از او پرسيد: بخشش است يا صدقه و يا زکات؟ که زکات و صدقه بر ما اهل بيت(ع) حرام است. اشعث مي‌گويد: هديه است. حضرت _ که از انديشه ناصواب او باخبر است و خود، کارگزارانش را از پذيرش هديه برحذر داشته -(19) در پاسخ مي‌فرمايد:هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ، أَ عَنْ دِينِ اللهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي، أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ، أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَاللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَي أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَ إِنَّ دُنْيَاکُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا؛(20)
زنان بچه مرده بر تو گريه کنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده‌اي که مرا بفريبي. دستگاه ادراکت به هم ريخته يا ديوانه شده‌اي و يا هذيان مي‌گويي؟ به خدا سوگند اگر اقليم‌هاي هفتگانه با آنچه در زير آسمان‌هاست، به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه‌اي نافرماني کنم، هرگز نخواهم کرد، و اين دنياي شما از برگ جويده‌اي که در دهان ملخي باشد، نزد من خوارتر و بي‌ارزش‌تر است. «علي» را با نعمتهاي فناپذير و لذتهاي نابود شدني دنيا چکار، از به خواب رفتن عقل و لغزشهاي قبيح به خدا پناه مي‌بريم و از او ياري مي‌جوييم.
ممنوعيت پذيرش رشوه و هديه زماني در ساختار اداري نهادينه مي شود که علاوه بر تأمين معيشت کارکنان، از خلاقيت و عملکرد متعهدانه آنان تقدير به عمل آمده و پاداشي درخور عملکرد آنان در نظر گرفته شود. اميرمؤمنان(ع) در دستورالعمل خود اين نکته را به مالک اشتر توجه داده و مي فرمايد:
ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ، فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ، وَ غِنًي لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ، وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ؛(21)
سپس حقوق کافي به آنها بده؛ زيرا اين کار آنها را در اصلاح خويش تقويت مي‌کند، و از خيانت در اموالي که زير دست آنها است، بي‌نياز مي‌سازد؛ به علاوه، اين حجتي در برابر آنهاست اگر از دستورت سرپيچي کنند يا در امانت خيانت ورزند.
ايجاد امنيت مالي کارگزاران، راه را بر هر گونه تخطي آنان مسدود کرده و در صورت اشتباه، دست حاکم را بر شدت عمل با آنان، باز مي گذارد.
ب. پاداش اجتماعي:
تقدير از کارکنان و بزرگداشت اعمال و رفتار نيکوي آنان در برابر مردم و نيز خواص حکومتي، بر منزلت اجتماعي آنان افزوده و موجبات الگوگيري ديگران را فراهم مي آورد. از سوي ديگر، مسؤوليت کارگزاران، محدود به عوام نبوده، در مقابل خواص نيز ملزم به انجام تعهد خويش‌اند. خواص گروهي از اطرافيان قدرتمندان هستند که به طور معمول، خود را در اجراي قانون موظف نمي بينند و اميرمؤمنان(ع) چه خوب روحيه آنان را مي شناسد که به مالک آنان را اين گونه معرفي مي کند:
إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً، فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الْأَحْوَالِ؛(22)
براي زمامدار، خاصان و صاحب اسراري است که خودخواه و دست درازند، و در داد و ستد، با مردم عدالت و انصاف را رعايت نمي‌کنند. ريشه ستم آنان را با قطع وسائل از بيخ برکَن.
خواص، خود را وارث هر بهره‌مندي و سودي در حکومت مي دانند و از کارگزاران نه تنها اغماض، که همکاري در به دست آوردن آنچه مي خواهند را طالب‌اند:
وَ لَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِيعَةً، وَ لَا يَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَي غَيْرِهِمْ، فَيَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَيْبُهُ عَلَيْکَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛(23)
و به هيچ يک از اطرافيان و بستگان خود زميني از اراضي مسلمانان وامگذار، و بايد طمع نکنند که قراردادي به سود آنها منعقد سازي که مايه ضرر ساير مردم باشد؛ خواه در آبياري و يا عمل مشترک ديگر، به طوري که هزينه‌هاي آن را بر ديگران تحميل کنند که در اين صورت، سودش براي آنها است و عيب و ننگش براي تو در دنيا و آخرت.
اولين دستورالعمل اميرمؤمنان(ع) اجراي حق درباره خواص و نزديکان است:
وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ کُنْ فِي ذَلِکَ صَابِراً؛(24)
حق را درباره آنها که خواهان حقند چه خويشاوند، و چه بيگانه رعايت کن، و در اين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار (و پاداش اين کار را از او بخواه).
سختي ياران و اطرافيان، فشار را بر کارگزار دو چندان مي کند چه بسا روابط فرزند و پدري را با تيرگي مواجه کند، اما فرمان مولاي متقيان(ع) يک چيز است:
ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْکَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ؛(25)
سنگيني اين راه را به خاطر سرانجام ستوده آن تحمل کن.
مصون بودن کارکنان در اجراي قانون نسبت به اين گروه، ريشه هر گونه تبعيض را خشکانده، کارگزاران را به خدمتگذاري صادقانه تشويق مي کند و موجبات اعتماد مردم را فراهم آورده و پايه‌هاي حکومت را مستحکم مي کند. اميرمؤمنان(ع) در بخش ديگري از سياست‌نامه خويش به مالک، بر اين امر متذکر شده، مي فرمايد:
أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْکَ مَا لَا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِکَ لِيَأْمَنَ بِذَلِکَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَکَ؛(26)
از نظر منزلت و مقام آن قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هيچ کدام از ياران نزديکت، به نفوذ در او طمع نکند. و از توطئه اين گونه افراد در نزد تو در امان باشد (و بداند که موقعيتش از او بالاتر نيست که بخواهد از او شکايتي بکند).
ج. پاداش اخروي:
بخشش و عطاي دائمي خداوند، کارگزاران امانتداري را شامل مي گردد که مسؤوليت خويش را به نحو احسن انجام داده و در راه انجام وظيفه، فريفته هوس هاي دنيوي نشده‌اند. رضايت الهي علاوه بر نتايج اخروي، سعادت دنيوي آنان را نيز در بردارد. فرمان اميرمؤمنان(ع) بر اجراي حقّ بر خويشاوندان و بيگانگان و صبر در برابر هر سختي در اجراي حق، منجر به پاداش الهي مي‌شود که در دنيا عاقبت به خيري و در آخرت سعادتمندي را در پي دارد:
حق را درباره آنها که خواهان حقند چه خويشاوند، و چه بيگانه رعايت کن، و در اين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار (و پاداش اين کار را از او بخواه) هر چند اين کار، موجب فشار بر ياران نزديکت شود. سنگيني اين راه را به خاطر سرانجام ستوده آن تحمل کن.(27)

نمونه‌هايي از ارج‌گذاري اميرمؤمنان(ع) به کارگزاران:
در مديريت اميرمؤمنان(ع) نظام تشويق بر تنبيه مقدم بوده است. آن حضرت در مناسبت هايي، به پاس عملکرد صحيح بعضي کارگزاران شايسته نامه‌هايي آکنده از سپاس و تشويق مي نگاشت و ديگران را به الگوگيري از رفتار آنان، تشويق مي نمود. پاره‌اي از آنها به گزارش راويان به قرار ذيل است:
۱. عمر بن ابي سلمه مخزومي، والي بحرين، به حکايت نامه پرشور حضرت، کارنامه درخشاني از خود به جاي گذاشته است. از مفاد نامه برمي آيد فردي دلير، شجاع و جنگجو بوده است و در هنگامه جهاد با دشمن مورد اعتماد بوده و چون ستوني براي سپاه علوي به شمار رفته است.(28) بنابراين، در آستانه جنگ صفين نامه پرشور اميرمؤمنان(ع) را دريافت کرد که اينک در جايگاهي ديگر، تعهد او مورد نياز حکومت است:
إِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْن عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَي الْبَحْرَيْنِ، وَ نَزَعْتُ يَدَکَ بِلَا ذَمٍّ لَکَ وَ لَا تَثْرِيبٍ عَلَيْکَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لَا مَلُومٍ وَ لَا مُتَّهَمٍ وَ لَا مَأْثُومٍ، فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَي ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ إِنْ شَاءَ اللهُ؛(29)
من «نعمان ابن عجلان زرقي» را فرماندار «بحرين» قرار دادم، و اختيار تو را از فرمانداري آنجا برگرفتم؛ بدون اين که اين کار براي تو مذمت و يا ملامت در برداشته باشد؛ چرا که تو زمامداري را به نيکي انجام دادي و حق امانت را ادا نمودي. بنابراين، به سوي ما حرکت کن؛ بي‌آن که مورد سوءظن يا ملامت، يا متهم و يا گناهکار باشي؛ زيرا من تصميم گرفته‌ام به سوي ستمگران اهل شام حرکت کنم، و دوست دارم تو با من باشي؛ چرا که تو از کساني هستي که من در جهاد با دشمن و بر پا داشتن ستون هاي دين از آنها استعانت مي‌جويم. ان شاء الله.
۲. نامه اميرمؤمنان(ع) به مخنف بن سليم، والي اصفهان و قرار دادن وي در شمار عارفيني که توفيق شرکت در جهاد را دارند، گوياي رضايتمندي حضرت از عملکرد وي است:
سلام بر تو، من خدا را نزد تو سپاس گويم که خدايي جز او نيست. اما بعد، همانا جهاد با کسي که از حق سرتافته و از خدا برگشته، و غنودن در خواب کوردلي و گمراهي را اختيار کرده، بر آگاه‌دلان واجب است. به راستي، خدا از کسي که خرسندي او را بجويد خرسند مي‌شود و بر آن که راهي خلاف اين پويد و از فرمان او سر بتابد خشم آورد. ما اينک همت بر آن گماشته‌ايم که بر سر آن گروه بتازيم که در ميان بندگان خدا برخلاف آنچه خداوند وحي فرموده رفتار کردند، عوايد عمومي را به انحصار خود درآوردند و حدود الهي را تعطيل کردند، حق را کشتند و فساد را در زمين آشکار کردند و گستردند، تبهکاران را به جاي مؤمنان به کار گماشتند و اگر خدا دوستي خطر بزرگ کارهايشان را گوشزد آنان کرد دشمنش داشتند و تبعيدش کردند و محرومش نمودند، و اگر ستمگري در ستمکاري ياريشان کرد دوستش گرفتند و به خود نزديکش ساختند و بدو نيکي نمودند. در ستمگري پاي فشردند و بر کردار خلاف همدست و همداستان شدند. ديري است که از حق روي تافته و بر گناه همکاري کرده و ستم روا داشته‌اند. چون اين نامه من به تو رسد، موثق‌ترين يارانت را به نظر خود به جاي خويش بگمار و خود نزد ما بيا تا اين دشمن را در جاي مناسب دريابي و امر به معروف و نهي از منکر کني و به اردوي حق پيوندي و از باطل دوري گزيني، زيرا ما و تو را از پاداش جهاد بي‌نيازي نباشد، و خدا ما را بس که نيکو کارگزاريست، «و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلي العظيم».(30)
مخنف بن سليم در آن نبرد شرکت کرد و توفيق يافت که در رکاب حضرت به شهادت نايل شود.
۳. مالک اشتر نخعي، فرمانده دلاور جبهه‌هاي حقّ، به هنگام دريافت حکم زمامداريش براي مصر در سال ۳۸ هجري، به قلم اميرمؤمنان(ع) اين گونه وصف و به مردم معرّفي شد:
فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَي الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللهِ لَا کَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَي نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِيمَتِهِ عَلَي عَدُوِّکُمْ؛(31)
يکي از بندگان خداوند را به سوي شما فرستادم که به هنگام خوف (مردم از جنگ) خواب به چشم راه نمي‌دهد، در ساعات ترس و وحشت، از دشمن هراس نخواهد داشت و نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده‌تر است او «مالک بن حارث» از قبيله (مذحج) است سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا که مطابق حق است، اطاعت کنيد؛ چرا که او شمشيري است از شمشيرهاي خدا که نه تيزيش بکندي مي‌گرايد و نه ‌ضربتش بي‌اثر مي‌گردد. اگر او فرمان بسيج و حرکت داد، حرکت کنيد و اگر دستور توقف داد توقف نماييد که او هيچ اقدام، هجوم، عقب‌نشيني و پيشروي جز به فرمان من نمي‌کند، من شما را بر خودم مقدم داشتم که او را به فرمانداريتان فرستادم، او نسبت بشما ناصح و خيرخواه است و نسبت به دشمنانتان سختگير.
نامه سراسر اندوه حضرت، در شهادت مالک اشتر نخعي دليل ديگري بر ارج نهادن اميرمؤمنان(ع) نسبت به عملکرد اين سردار دلاور خويش بوده است:
مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا يَرْتَقِيهِ الْحَافِرُ وَ لَا يُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِرُ...(32) لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَي عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً_ فَرَحِمَهُ اللهُ فَلَقَدِ اسْتَکْمَلَ أَيَّامَهُ_ وَ لَاقَي حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ_ أَوْلَاهُ اللهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ؛(33)
مالک، اما چه مالکي؟ به خدا سوگند! اگر کوه بود، يکتا بود، و اگر سنگ بود سرسخت و محکم بود. هيچ مرکبي نمي‌توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده‌اي به اوج آن راه نمي‌يافت... براي ما خيرخواه و بر دشمن ما غالب و توانا بود. پس خدا بيامرزدش که روزگارش را به پايان رساند و با مرگ رو به رو، ما از او خوشنوديم، خداوند او را غريق درياي رحمت خود گرداند، و بر او پاداشي دو چندان دهد.(34)
۴. محمد بن ابي‌بکر، نور چشم اميرمؤمنان(ع) پس از انجام مسؤوليت ها و رشادت هاي بسيار و شهادتش، در کلام اميرمؤمنان(ع) اين چنين ستوده شد:
عنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا کَادِحاً_ وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُکْناً دَافِعاً_ وَ قَدْ کُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَي لَحَاقِهِ _ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَه...؛(35)
اجر اين مصيبت را از خداوند طلب مي کنيم، فرزندي ناصح، و کارگزاري پر تلاش و کوشا، شمشيري برنده و قاطع، و ستوني بازدارنده، من مردم را به ملحق شدن به او تشويق کردم و به آنها فرمان دادم که به فريادش برسند؛ پيش از آن که واقعه‌اي اتفاق افتد.
۵. سعد بن سعود، فرماندار مدائن، در اداره اموري که به او محول شده بود، رضايت مولايش را کسب کرده و در اداي امانت کوشيده بود. او نيز مورد تجليل قرار گرفت که:
إنک قد أديت خراجک، و أطعت ربک، و أرضيت إمامک، فعل المبر التقي النجيب، فغفر الله ذنبک، و تقبل سعيک و حسن مآبک؛(36)
تو خراجت را پرداخت کرده و پروردگارت را اطاعت کرده‌اي و امامت را خشنود ساخته‌اي؛ همچون فردي نيکوکار، پرهيزگار و نجيب. پس خداوند گناهان تو را بيامرزد، کوشش تو را قبول کند و عاقبت تو را نيکو گرداند.
۶. عملکرد مدير و کارگزار ديگري(37) که به نام او تصريح نشده مورد تحسين او واقع مي شود که:
إِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي إِقَامَةِ الدِّينِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ وَ أَسدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ؛(38)
تو از کساني هستي که من براي به پاداشتن دين از آنها کمک مي‌گيرم، سرکشي و تکبر گناهکاران را به وسيله آنان درهم مي‌کوبم، و مرزهايي را که در معرض خطر قرار دارد، به وسيله آنها حفظ مي‌کنم.
اقتدا به سيره علوي، حاکم اسلامي را بر آن مي‌دارد که «تشويق و قدرداني از افراد را با محاسبه‌اي دقيق و بر اساس کار و لياقت اشخاص به عمل آورد و از دخالت دادن مقام و موقعيت، بزرگي و کوچکي، شهرت و گمنامي، ثروت و فقر و... . خودداري نمايد».(39) اين نکته مورد تأکيد اميرمؤمنان(ع) در سياست‌نامه‌اش به مالک است که:
لايَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَي أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَي أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ عَظِيماً؛(40)
شرافت و آبروي کسي موجب اين نشود که کار کوچکش را بزرگ بشماري. و همچنين حقارت و کوچکي کسي موجب نگردد که خدمت پر ارجش را کوچک به حساب آوري.
و اين مفهوم واقعي عدالت در حاکميت است؛ «بدترين و مضرترين نوع حقّ‌کشي اين است که حاکم، حق را با اشخاص بشناسد و نه اشخاص را با حقّ. و بهترين نوع ترويج آن حقّ، اين است که حقّ و ارزش واقعي را معيار ارزش‌گذاري بگيرد که در دراز مدت، حق و فضيلت حاکم مي‌شود و شخصيت‌هاي کاذب منزوي شده و شخصيت‌هاي واقعي و داراي صلاحيت بروز مي‌کنند».(41)
ادامه دارد...


منابع و مراجع

(16) آيين کشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، ص ۱۲۷.
(17) ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج ۳، ص ۴۴.
(18) از ديد فقها رشوه با هديه متفاوت است، از ديد آنان رشوه براي صدور حکم به نفع رشوه دهنده پرداخت مي شود که با استناد به روايات و فتواي فقها رشوه حرام است (جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام، ج ۲۲، ص ۱۴۵؛ مسالک الافهام الي تنقيح شرايع الاسلام، ج ۳، ص ۱۳۶)، ولي هديه را مي‌بخشند تا دوستي طرف مقابل را به دست آورند که اين دوستي موجب صدور حکم بر وفق مرادش مي‌شود (المکاسب المحرمه، ج ۱، ص ۱۲۲). شهيد ثاني در بيان تفاوت رشوه و هديه مي‌نويسد: «اگر بخشيدن مال به قاضي يا کارگزار ديگري براي کسب دوستي و يا نيازي مانند علم و مثل آن باشد، هديه است و اگر براي صدور حکم به نفع شخص و يا کاري به نفع وي باشد، رشوه است» (مسالک الافهام الي تنقيح شرايع الاسلام، ج ۱۳، ص ۴۲۱). در بسياري از موارد، هديه نيز در حکم رشوه مي باشد، پيامبر اکرم(ص) رشوه را يکي از اقسام سه گانه هديه نام برده است قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): الْهَدِيَّةُ عَلَي ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ: هَدِيَّةُ مُکَافَأَةٍ، وَ هَدِيَّةُ مُصَانَعَةٍ، وَ هَدِيَّةٌ لِلهِ عَزَّ وَ جلَّ (الکافي، ج ۵، ص ۱۴۱).
(19) اميرمؤمنان(ع) رفاعه را از پذيرش هديه از طرفين دعوي برحذر مي دارد (ر.ک: مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۵۴).
(20) نهج‌‌البلاغه، خطبه ۲۲۴.
(21) همان، نامه ۵۳.
(22) همان.
(23) همان.
(24) همان.
(25) همان.
(26) همان.
(27) وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ، وَ کُنْ فِي ذَلِکَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً، ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ حَيْثُ وَقَعَ، وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ (همان).
(28) ر.ک: نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۲۴.
(29) نهج البلاغه، نامه ۴۲.
(30) واقعة صفين، ص ۱۰۴ - ۱۰۵؛ نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه، ج ۴، ص ۲۲۰ - ۲۲۱.
(31) نهج البلاغه، نامه ۳۸.
(32) نهج البلاغه، حکمت ۴۴۳.
(33) شرح نهج البلاغه بحراني، ج ۵، ص ۷۴.
(34) ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم)، ج ۵، ص ۱۱۸.
(35) همان.
(36) تاريخ اليعقوبي، ج ۲، ص ۲۰۱؛ کتاب، جمل من انساب الأشراف، ج ۲، ص ۱۵۸.
(37) اگر چه در نهج البلاغه و اکثر کتاب‌هاي شرح و ترجمه، نام اين سردار دلاور علي بن ابي‌ طالب(ع) را ذکر نکرده‌اند، اما در شرح ابن ابي الحديد و نيز شرح مرحوم شوشتري به نقل از وي، او را بزرگ‌ترين سردار اميرمؤمنان(ع) يعني مالک اشتر مي‌خوانند (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۷۴؛ بهج الصباغة في شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۵۹۸).
(38) نهج البلاغه، نامه ۴۶.
(39) آيين کشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، ص ۱۴۸.
(40) نهج البلاغه، نامه ۵۳.
(41) «سياست از ديدگاه حضرت علي(ع)»، ص ۵۲۰.
------------------------------
منبع: www.hadith.net


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر