عنوان مقاله
ملاک ارزيابي کارگزاران در نهج البلاغه(3)
محمدعلي مهدوي راد
سعيده غروي
متن مقاله
تنبيه کارگزاران:
عملکرد اميرمؤمنان(ع) نسبت به خطاکاران، متفاوت بوده که به طور قطع، بيانگر نوع عملکرد شخص خاطي است. در مواردي به اجراي حدود و حکم، حتي بدون تشکيل محکمه فرمان مي راند؛ گاه با تنبيه مستقيم، عزل و يا جا به جايي، شخص خاطي را مورد سرزنش قرار مي داد. در جاي ديگر، ضمن فرماني، جزاي خطاکاران را پاداش به درستکاران تعيين مي فرمود و و سرانجام در برابر اشتباهاتي که به حکومت اسلامي و اهداف آن، لطمهاي وارد نمي کرد و قابليّت جبران داشت، فرمان گذشت و بخشش صادر کرده و خطاب به کارگزار خويش مي فرمايد:
گاهي از نيروهاي تحت فرمانت، لغزش و خطا سر ميزند، ناراحتيهايي به آنان عارض ميشود؛ در اين موارد، آنان را آن اندازه مورد عفو و گذشتت قرار بده که: تحبّ و ترضي أن يعطيک الله من عفوه و صفحه، فإنّک فوقهم و والي الامر عليک فوقک و الله فوق من ولاّک.(42)
دستورالعمل حضرت مبني بر نظارت بر عملکرد کارکنان زيرمجموعهاش، بازخواست کارگزاران به جهت غفلت در کار، ضبط و مصادره اموال ناحقّ، مجازات و زندان کارکنان خطاکار، عزل و جا به جايي آنان در زمره تنبهات ويژه حضرت به شمار مي رود.
اولين حرکت پس از حاکميت اميرمؤمنان(ع) پاکسازي نيروهاي عثمان سيرت و گزينش و به کارگيري نيروهاي شايسته بود. اگر چه در زمان حکومت آن حضرت، نيروها به طور مستمر مورد نظارت و ارزيابي قرار گرفته و در جايگاه خويش، تشويق يا تنبيه ميشدند؛ آن گاه که شخصي را براي زمامداري و اداره شهر و يا اجراي احکام ولايي و يا قضايي، شايسته نميدانست، عزل کرده و شخص لايق را جايگزين مي نمود و يا با تنزّل مقام در پستي که سزاوار عملکردش بود، به کار ميگمارد. اين امر، حکايت از مديريت والا و کنترل دقيق و همه جانبه اميرمؤمنان(ع) دارد؛ زيرا طول و عرض جغرافياي حکومتي حضرت گسترده بوده و محدود به چند ايالت نبوده است. اين امر نظام نظارتي بسيار دشواري را ميطلبد که با توجّه به وسايل ارتباطي بسيط آن دوره، بسيار دقيق و به روز بوده و حکايتگر دستگاه اطلاعاتي و تجسسي قدرتمندي است که در مديريت اميرمؤمنان(ع) حاکم بوده است.
از سوي ديگر، با توجّه به فراواني نامههاي اخلاقي، اجتماعي و تربيتي آن حضرت، اهميّت نظارت مستمر بر کار کارگزاران و مديران عالي نظام اسلامي خودنمايي ميکند. اگر چه بعضي کارگزاران از صاحب دلان بودهاند، اما از آن جا که قدرت، فسادآور بوده و در صورت عدم کنترل دقيق و به موقع، ممکن بود که دستخوش انحراف شوند، نيز توجّه به اين امر در نظام نظارتي اميرمؤمنان(ع) درخور تأمل است که نظارت بر همه ابعاد مورد انتظار مردم بايد صورت گيرد؛ يعني بعد اخلاقي، اداري، اقتصادي، اجتماعي، نظامي و غيره.
الف. توبيخ کارگزاران:
گزارش کتابهاي تاريخي و روايي از توبيخ آن حضرت نسبت به خطاي کارگزاران، متفاوت است. در مواردي، با نامهاي آرام، ضعف کارگزار را يادآوري مي فرمود و در جايگاه ديگري، تندي و قاطعيّت پيام، آن چنان تکان دهنده بود که خواب را از چشم او مي ربود.
نامه ايشان به عبدالله بن عباس، کارگزار بصره، و هشدار آرام نسبت به رفتار نيک با اهالي بصره، او را در دسته اوّل قرار مي دهد. حضرت خطاب به او مي نويسد:
قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُکَ لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُک عَلَيْهِم ... فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَکَ اللهُ فِيمَا جَرَي عَلَي لِسَانِکَ وَ يَدِکَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ، فَإِنَّا شَرِيکَانِ فِي ذَلِکَ، وَ کُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِکَ وَ لَا يَفِيلَنَّ رَأْيِي فِيک؛(43)
بدرفتاري تو با «بني تميم» و خشونتت با آنها را به من گزارش دادهاند ... اي ابوالعباس، مدارا کن! اميد است خداوند در مورد آنچه بر زبان و دستت از خير و شر جاري شده، تو را بيامرزد؛ چرا که هر دو در اين رفتار شريکيم، و سعي کن که حسن ظن من نسبت به تو پايدار بماند، و نظرم درباره تو دگرگون نشود!
نامه توبيخآميز اميرمؤمنان(ع) به زياد بن ابيه، کارگزار حضرت در بصره و حوزههاي اهواز، فارس و کرمان، او را در رده دوم قرار ميدهد؛ آن گاه که نگاشت:
إِنِّي أُقْسِمُ بِاللهِ قَسَماً صَادِقاً! لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ کَبِيراً لَأَشُدَّنَّ عَلَيْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الْأَمْر؛(44)
صادقانه به خداوند، سوگند ياد ميکنم! اگر گزارش رسد که از غنايم و بيتالمال مسلمين چيزي کم يا زياد به خيانت برداشتهاي، آن چنان بر تو سخت بگيرم که در زندگي کمبهره و بينوا و حقير و ضعيف شوي.
همچنين در ضمن نامهاي به کارگزار خاطي خود نهيب زده، مي نويسد:
فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْکَ أَمْرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَکَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَکَ؛(45)
درباره تو به من جرياني گزارش شده است که اگر انجام داده باشي، پروردگارت را به خشم آوردهاي؛ امامت را عصيان کردهاي و امانت (فرمانداري) خود را به رسوايي کشيدهاي.
و در مجالي ديگر نسبت به کارگزاري که روزي از صاحب دلان بوده و اينک مستحقّ سرزنش است،(46) مي فرمايد:
أَيُّهَا الْمَعْدُودُ کَانَ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَاب،کَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً، وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاماً وَ تَشْرَبُ حَرَاماً؟ وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْکِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ اللهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْأَمْوَالَ؟ وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلَادَ، فَاتَّقِ اللهَ وَ ارْدُدْ إِلَي هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ، ثُمَّ أَمْکَنَنِي اللهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَي اللهِ فِيکَ، وَ لَأَضْرِبَنَّکَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ؛(47)
اي کسي که در پيش ما از خردمندان به شمار ميآمدي، چگونه خوردني و آشاميدني را در دهان فرو ميبري؛ در حالي که ميداني حرام ميخوري، و حرام ميآشامي؟ چگونه با اموال ايتام و مساکين و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنيز ميخري و زنان را به همسري ميگيري (در حالي که ميداني) اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده، و به وسيله آن مجاهدين، بلاد اسلام را نگهداري و حفظ مينمايد؟ از خدا بترس و اموال اينها را به سويشان بازگردان که اگر اين کار را نکني و خداوند به من امکان دهد وظيفهام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد، و با اين شمشيرم _ که هيچکس را با آن نزدم، مگر اين که داخل دوزخ شد _ بر تو خواهم زد.
خطاب به مصقله بن هبيره شيباني _ که گزارشي مبني بر خطاي او دريافت کرده _ سوگند برمي آورد که:
فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ! لَئِنْ کَانَ ذَلِکَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَکَ عَلَيَّ هَوَاناً، وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ، وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاکَ بِمَحْقِ دِينِکَ، فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا؛(48)
سوگند به کسي که دانه را در زير خاک شکافت و روح انساني را آفريد! اگر اين گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهي شد، و ارزش و مقدارت کم خواهد بود، حق پروردگارت را سبک مشمار و دنيايت را با نابودي دينت اصلاح مکن که از زيانکارترين افراد خواهي بود.
تصميم عجولانه و خالي از هر گونه تدبير کميل زياد نخعي به دليل رها کردن محل مأموريتش در برابر حمله پيروان معاويه و حمله وي به شهر قرقيسا را نشانه ناتواني وي برمي شمرد که موجب منفعت دشمنان شده و امنيت سرزمين مورد سرپرستياش را با خطر مواجه کرده و اميرش را همراهي نکرده است.(49)
در ضمن نامه توبيخآميز به ابوموسي اشعري _ که پيش از نبرد با معاويه از فرمان حضرت مبني بر بسيج نيروها عليه معاويه سرپيچي مي کرد _ وي را به کنارهگيري از مسؤوليتش و واگذاري آن به کارگزاري شايسته مي خواند و مي نگارد:
فَاعْقِلْ عَقْلَکَ وَ امْلِکْ أَمْرَکَ وَ خُذْ نَصِيبَکَ وَ حَظَّکَ فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَي غَيْرِ رَحْبٍ وَ لَا فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُکْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّي لَا يُقَالَ أَيْنَ فُلَانٌ؛(50)
پس انديشه خود را به کار گير و مالک کار خويش باش و بهره و نصيبت را درياب و اگر براي تو خوشايند نيست کنار رو، بدون کاميابي و رسيدگي به راه رستگاري اگر تو خواب باشي ديگران وظيفهات را انجام خواهند داد، و آن چنان به دست فراموشي سپرده شوي که نگويند فلاني کجاست.
ب. عزل يا جا به جايي کارگزاران(51):
دقّت در گزينش کارکنان و انتصاب مسؤولين، ضمانت اجرايي سازمان را بالا مي برد؛ زيرا تغيير در ردههاي شغلي، پيکره سازمان را با لطمات جبران ناپذيري رو به رو مي کند. عزل يا جا به جايي نيرو، اگر چه در بعضي موارد، بر عدم شايستگي کارگزار در صفات اخلاقي دلالت دارد، اما در موارد ديگر، عدم توانايي فرد براي اشتغال در ردههاي بالاي مديريتي، عدم موفقيت وي را رقم مي زند؛ هر چند او از نظر اخلاقي، شايستگي لازم را دارا باشد. بنابراين، عزل يا جا به جايي بعضي کارگزاران، به دليل عدم توانايي در پست واگذاري بوده و نه به جهت نبود صلاحيّت اخلاقي.
جا به جايي محمّد بن ابيبکر از زمامداري مصر و جايگزيني مالک اشتر نخعي به جاي وي، از قسم اخير است. حضرت علي(ع) پس از انتصاب مالک به استانداري مصر، خطاب به محمّد بن ابيبکر مي نويسد:
فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَي عَمَلِکَ، وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِي الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِيَاداً لَکَ فِي الْجِدِّ، وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ لَوَلَّيْتُکَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْکَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْکَ وِلَايَةً؛(52)
به من خبر رسيده که از فرستادن «اشتر» به سوي فرمانداريت ناراحت شدهاي، ولي اين کار را من نه به اين جهت انجام دادم که تو در تلاش و کوششت کندي ورزيدهاي، و يا براي اين باشد که جديت بيشتري به خرج دهي. اگر آنچه در اختيارت قرار دارد، از تو گرفتم، تو را والي جايي قرار دادم که هزينه آن بر تو آسانتر و حکومت آن برايت، جالبتر است.
ابوالاسود دوئلي از سوي اميرمؤمنان(ع) به قضاوت منصوب شد، ولي از آن جا که به حضرت گزارش دادند که وي با صداي بلند با طرف دعوي سخن گفته، ديري نپاييد که اميرمؤمنان(ع) دستور عزل وي را صادر کرد.(53)
توبيخنامه اميرمؤمنان(ع) نسبت به منذر بن جارود عبدي، پيامآور عزل وي به دليل نبود شايستگي اخلاقي است که دستور حضرت حرکت فوري وي پس از دريافت نامه به مرکز خلافت است. در بخشي از اين نامه آمده است:
فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْکَ لَا تَدَعُ لِهَوَاکَ انْقِيَاداً، وَ لَا تُبْقِي لِآخِرَتِکَ عَتَاداً، تَعْمُرُ دُنْيَاکَ بِخَرَابِ آخِرَتِکَ، وَ تَصِلُ عَشِيرَتَکَ بِقَطِيعَةِ دِينِکَ، وَ لَئِنْ کَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْکَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِکَ، وَ شِسْعُ نَعْلِکَ خَيْرٌ مِنْکَ، وَ مَنْ کَانَ بِصِفَتِکَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَي لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَکَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَي جِبَايَةٍ، فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْکَ کِتَابِي هَذَا؛(54)
ناگهان به من خبر دادند که تو در پيروي از هوي و هوس فروگذار نميکني و براي آخرتت چيزي باقي نگذاشتهاي. دنيايت را با ويراني آخرت آباد ميسازي. و پيوندت را با خويشاوندانت، به قيمت قطع دينت برقرار ميکني. اگر آنچه از تو به من رسيده درست باشد شتر (بارکش) خانوادهات و بند کفشت از تو بهتر است و کسي که همچون تو باشد، نه شايستگي اين را دارد که حفظ مرزي را به او بسپارند، و نه کاري به وسيله او اجرا شود، يا قدرش را بالا برند و يا در امانتي شريکش سازند و يا در جمع آوري حقوق بيتالمال به او اعتماد کنند به مجرد رسيدن اين نامه به سوي من حرکت کن.
يزيد بن حجيه تميمي، گماشته حضرت در ري، به دليل خيانت در امانت و کاستن سه هزار دينار از ماليات ري، مورد سرزنش و پرسش واقع شد که آن درآمدها را چه کرده است؟ و آن گاه که از پاسخ صحيح سرباز زد، علاوه بر عزل و جايگزيني سعد به جاي وي، دستور فرمود او را با تازيانه زده و زنداني کنند.(55)
نتيجه:
ارزيابي مداوم کارگزاران، حکومت را در رسيدن به اهداف و برنامهريزي سازمان ياري مي دهد. معيارهاي ارزيابي، بيانگر ايدئولوژي حکومت است. در حاکميت علوي، معيار ارزيابي کارگزاران با دوري و نزديکي به حق رقم مي خورد؛ اين معيارها از يک سو نسبت به ماهيت قدرتي کارگزار تعيين مي شود و از سوي ديگر بر ماهيت اخلاقي کارگزار تأکيد دارد.
ارزيابي کارگزاران آن گاه سودمند است که نتايج آن، درستکاران را نسبت به عملکردشان، اميدوار کرده و موجبات هراس سست عنصران و خطاکاران را در پي داشته باشد. به همين جهت، اميرمؤمنان(ع) با تشويق کارگزاران خدوم و تنبيه اشخاص خاطي به اين امر اهتمام داشتند.
کتابنامه:
_ البرهان في تفسير القرآن، سيّد هاشم بحراني، تهران بنياد بعثت، ۱۴۱۶ق.
_ الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تهران، دارالکتب الإسلاميه، ۱۳۶۵ش.
_ الکامل في التاريخ، ابن الأثير، بيروت: دار صادر، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
_ المکاسب المحرمه، محمد امين انصاري، مصحح: محمدجواد رحمتي، سيد احمد حسيني، قم: منشورات دارالذخائر، اول،۱۴۱۱ق.
_ آيين کشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، محمد فاضل لنکراني، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
_ بهج الصباغه في شرح نهج البلاغه، محمدتقي شوشتري، تهران: انتشارات اميرکبير، اول، ۱۳۷۶ش.
_ تاريخ اليعقوبي، احمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب يعقوبي، بيروت: دار صادر، بي تا، بيچا.
_ ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم)، قربانعلي محمدي مقدم، نوايي يحيي زاده، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، اول، ۱۳۷۵ش.
_ ترجمه گويا و شرح فشردهاي بر نهج البلاغه، محمدرضا آشتياني، محمد جعفر امامي، قم، انتشارات مطبوعاتي هدف، بيتا.
_ جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام، محمدحسن نجفي، بيروت: دارالتراث العربي، هفتم، بيتا.
_ خورشيد بي غروب، عبدالمجيد معاديخواه، قم: نشر ذره، اول، ۱۳۷۴ش.
_ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، کتابخانه عمومي قم: آيه الله مرعشي نجفي، اول، ۱۳۷۷ش.
_ شرح نهج البلاغه، ميثم بن علي بحراني، نشر الکتاب، بيجا، دوم، ۱۳۶۲ش.
_ عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور احسايي، قم: انتشارات سيدالشهداء، ۱۴۰۵ق.
_ کتاب جمل من انساب الأشراف، احمد بن يحيي بلاذري، تحقيق: سهيل زکار و رياض زرکلي، بيروت: دارالفکر، اول، ۱۴۱۷ق/ ۱۹۹۶م.
_ مديريت عمومي، سيد مهدي الواني، تهران: نشر ني، ۱۳۸۷ش.
_ مسالک الافهام الي تنقيح شرايع الاسلام، زين الدين بن علي عاملي، قم: مؤسسه المعارف الاسلاميه، اول، ۱۴۱۳ق.
_ مستدرک الوسائل، ميرزا حسين محدث نوري، قم: مؤسسه آل البيت(ع)، ۱۴۰۸ق.
_ نظريه قدرت برگرفته از قرآن و سنت، محمدهادي مفتح، قم: بوستان کتاب، دوم، ۱۳۸۹ش.
_ نهج السعادة في مستدرک نهج البلاغه، محمدباقر محمودي، تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، اول، ۱۳۷۶ش.
_ وقعة صفين، نصر بن مزاحم، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، القاهره: المؤسسة العربية الحديثة، دوم، 1382ق، افست قم: منشورات مکتبة المرعشي النجفي، 1404ق.
_ «سياست از ديدگاه حضرت علي(ع)»، اکبر هاشمي رفسنجاني، مجموعه مقالات کاوشي در نهج البلاغه، تهران: انتشارات بنياد نهج البلاغه، اول، 1388ش.
منابع و مراجع
(42) نهج البلاغه، نامه ۵۳.
(43) همان، نامه ۱۸.
(44) همان، نامه ۲۰.
(45) همان، نامه ۴۰.
(46) نويسنده نهج السعاده، کارگزار نامبرده را ابن عباس معرفي ميکند (ر.ک: نهج السعاده، ج ۵، ص ۳۰۳ - ۳۰۵).
(47) نهج البلاغه، نامه ۴۱.
(48) همان، نامه ۴۳.
(49) همان، نامه ۴۳.
(50) همان، نامه ۶۳.
(51) جا به جايي کارگزاران، بر تنبيه حاکم دلالت مطلقي ندارد. در مواردي بر نياز جايگاه ديگر به توانايي فرد دلالت دارد و گاه به دليل حساسيت رده مورد نظر و وجود فرد تواناتر، براي سرپرستي آن، محقق ميشود.
(52) همان، نامه ۳۴.
(53) أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) وَلَّي أَبَا الْأَسْوَدِ الدُؤَلِيَّ الْقَضَاءَ، ثُمَّ عَزَلَهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ عَزَلْتَنِي وَ مَا خُنْتُ وَ لَا جنَيْتُ، فَقَالَ(ع): إِنِّي رَأَيْتُ کَلَامَکَ يَعْلُو کَلَامَ خَصْمِکَ (عوالي اللآلي، ج ۲، ص ۳۴۳).
(54) نهج البلاغه، نامه ۷۱.
(55) الکامل في التاريخ، ص ۲۸۷ - ۲۸۸.
------------------------------
منبع: www.hadith.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد