عنوان مقاله
بررسي مقايسهاي متن عهدنامه مالک اشتر در سه کتاب نهجالبلاغه، تحفالعقول و نهايةالإرب (2)
حسين پسنديده
متن مقاله
۲. موارد احتمالي درج؛ مطابق آنچه در کتب علوم حديث آمده است:
درج يعني عبارتي که جزء حديث نبوده و به آن، راه يافته باشد. اين حالت، علّتهاي گوناگوني دارد، اما علّت شايع آن، خلط توضيح واسطههايي مانند: راوي، نويسنده و کاتب حديث، با متن سخن معصوم است. راوي و يا نويسنده، با هدف توضيح يا نتيجهگيري، عبارتي را در ميان يا پس از نقل حديث ميافزايد؛ ولي چون به اين افزايش، تصريح نميکند، چه بسا ناقلان بعدي حديث، آن عبارت را جزء حديث بپندارند و حديث را به گونهاي نقل کنند که عبارتِ افزوده شده، با حديث عجين شود. علتهاي ديگري براي درج وجود دارد؛ مانند: استدلال به قرآن و آوردن آيات هنگام نقل حديث و آوردن دليل عقلي و فقهي براي استوارتر کردن محتوا و متن روايت(5) از موارد محتمل درج در عهدنامه، اضافه عناوين توصيفي است؛ بدين معنا که پس از نام مبارک (الله) اضافهاي در تسبيح و تعزيز خدا آورده شده است. در متن نهجالبلاغه چهار مورد، در متن تحفالعقول دو مورد و در متن نهايةالإرب ده مورد از چنين اضافاتي به چشم ميخورد. نکتهاي که درج بودن اين اضافات را قوت ميبخشد، آن است که:
الف. هيچ موردي يافت نشد که در هر سه متن پس از لفظ جلاله اضافه توصيفي آمده باشد، به جز يک مورد که در آن يک مورد هم اضافه متن تحفالعقول با اضافه دو متن ديگر تفاوت دارد؛
ب. تفاوت تعداد اضافات در اين سه متن، يعني اين که در متني ده مورد از اين اضافات و در متن ديگر دو مورد ديده ميشود، ميتواند دليلي بر وقوع درج از سوي مؤلفين يا کاتبان اين کتابها و يا حداقل مؤيد احتمال درج باشد.
علاوه بر اين موارد، دو مورد ديگر را نيز ميتوان از موارد احتمالي درج به شمار آورد:
مورد اول: در متن تحفالعقول و نهايةالإرب آمده است:
فأعطهم من صفحک و عفوک مثل الذي تحب أن يعطيک الله من عفوه.
اما در متن نهجالبلاغه اضافهاي وجود دارد:
فأعطهم من صفحک و عفوک مثل الذي تحب و ترضي أن يعطيک الله من عفوه.
بر کساني که با متون حديثي سر و کار دارند، پوشيده نيست که تعبير (تحب و ترضي) در موارد متعددي از روايات و ادعيه مأثور با يکديگر آمدهاند و در ادبيات نويسندگان ديني مرسوم و متداول بوده است که توفيق الهي را اين گونه مسألت کنند که (اللّهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضي). اين نشانهها ميتواند احتمال درج را در اين اضافه تقويت کند.
مورد دوم: در آخرين جمله عهدنامه امام(ع)، براي خود و مالک از خداوند متعال سعادت و شهادت را طلب ميکند و پس از آن جملهاي ميفرمايند که در هر سه متن با يکديگر متفاوت است. در نهجالبلاغه (إنا إليه راجعون)، در تحفالعقول (إنا إليه راغبون) و در نهايةالإرب (إنا لله و إنا إليه راجعون) آمده است. مقايسه اين سه متن به روشني احتمال درج در متن نهايةالإرب را نشان ميدهد.
اينها مواردي است که احتمال درج، مؤيد به برخي قراين و شواهد است.
۱. موارد احتمالي سِقط؛ سِقط اين گونه تعريف شده است:
گونهاي تقطيع ناخواسته و در نقطه مقابل درج(6).
مقايسه تفاوتهاي متن عهدنامه در اين سه کتاب، در موارد متعددي امکان سِقط را به ذهن متبادر ميکند که دست کم پنج مورد از اين احتمالها قابل توجه مينمايد. اين پنج مورد عبارتاند از:
الف. به اين دو متن توجه کنيد:
نهجالبلاغه و تحفالعقول: فإنهم صنفان إما أخ لک في الدين و إما نظير لک في الخلق.
نهايةالإرب: فإنهم صنفان إما أخ في الدين و إما نظير لک في الخلق.
به نظر ميرسد کلمه «لک» از متن نهاية افتاده باشد، علاوه بر وجود اين کلمه در دو متن نهجالبلاغه و تحفالعقول، آمدن اين کلمه در شقِّ دوم إما؛ يعني «إما نظير لک في الخلق»، نيز مؤيد احتمال سِقط در متن نهايةالإرب است. به تعبير ديگر، اگر در متن نهايةالإرب آمده بود: «إما أخ في الدين و إما نظير في الخلق»، احتمال سِقط بسيار کم رنگ بوده و احتمالات ديگري ترجيح داده ميشد، اما قراين فوقالذکر احتمال سِقط در متن نهايةالإرب را افزايش ميدهد.
ب. اين مورد نيز مانند مورد اول است. در متن نهجالبلاغه و تحفالعقول آمده است: «و لا تقولن إني مؤمر آمر فأطاع»، اما در نهايةالإرب کلمه «إني» نيامده است.
ج. مورد ديگر احتمالي سِقط عبارت است از:
تحفالعقول: أنصف الناس من نفسک و من خاصتک و من أهلک.
نهجالبلاغه و نهايةالإرب: أنصف الناس من نفسک و من خاصة أهلک.
از آنجا که براي هر فردي از جمله والي، هم خواصّي قابل تصور است و هم أهلي، تحذير امام نسبت به هر دو صحيحتر و جامعتر به نظر ميرسد. اين که در نسخه برداري از منبع، چنين خطاي ديدي اتفاق افتاده باشد کاملاً محتمل است.
د. در متن نهجالبلاغه و تحفالعقول آمده است:
من ظلم عباد الله کان الله خصمه.
اما در نهايةالإرب کلمه «الله» دوم نيامده است. تکرار کلمه الله در نزديکي هم، مؤيد احتمال سِقط از متن نهايةالإرب است.
ه. برخلاف چهار مورد بالا که احتمال سِقط، يا در متن نهجالبلاغه يا نهايةالإرب وجود داشت، در اين مورد احتمال سِقط در متن تحفالعقول وجود دارد آن هم با ضميمه دو قرينه.
نهجالبلاغه و نهايةالإرب: و ليکن أحب الأمور إليک أوسطها في الحق و أعمها في العدل و أجمعها لـرضا الرعية.
تحفالعقول: و ليکن أحب الأمور إليک أوسطها في الحق و أعمها في العدل و أجمعها للرعية.
قرينه اول: در اين جمله سه صفت تفضيلي به کار رفته است که پس از هر کدام جهت تفضيل هم بيان شده است. سؤالي که درباره صفت سوم مطرح است، اين که أجمع در جهت رضايت عامه گوياتر است يا أجمع در جهت عامه!؟
قرينه دوم: در جملاتي که پس از صفت تفضيلي سوم، بلافاصله و با فاء تعليل آمده است، در هر سه متن تماماً سخن از رضايت يا نارضايتي عامه و خاصه است و اين خود قويترين مؤيد براي احتمال سِقط از متن تحفالعقول است؛
فإن سخط العامة يجحف برضا الخاصة و إن سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامة.
2. موارد احتمالي تقطيع؛ در بازشناسي معناي تقطيع گفته شده است:
تقطيع درست، يعني بخشبندي حديث به ابواب و موضوعات درخور و مناسب با [محتواي] آن، براي احتجاج بهتر، به شرط توجّه به حفظ معناي بخش تقطيع شده پيش از تقطيع. بر اين اساس، تقطيع نادرست را ميتوان بخشبندي نادرستي دانست که در پي آن، معناي اصلي محفوظ نماند... نخستين و شايد مهمترين اثر تقطيع نادرست متن حديث، در مرحله فهم حديث رخ ميدهد. نمونههاي بسياري را ميتوان بر شمرد که به دليل جدا شدن نادرست بخشي از متن، خواننده و يا مترجم حديث، دچار اشتباه در فهم و شرح آن شده است... گام نخست براي پرهيز از آسيب تقطيع، پي بردن به وقوع آن است ... در گام بعد، بايد جزء مفقودِ مؤثّر را يافت، که راه آن، استفاده از شيوه تشکيل خانواده حديث است...(7).
روشن است که در برخورد با دو متني که يکي به مقدار قابل توجهي از ديگري حجيمتر است، دو احتمال عقلاً ممکن است: تقطيع و افتادگي مقدار اختلاف يا درج و اضافه مقدار اختلاف. به تعبير ديگر متن صادره از معصوم(ع) يا متن حجيمتر است. پس در متن مختصر تقطيع و افتادگي اتفاق افتاده است و يا متن صادره از معصوم(ع) متن مختصر است. پس در متن حجيم اضافه و درج صورت گرفته است. با توجه به جايگاه و موقعيت کتاب تحف و مقدار جملات افتاده (بيش از هزار کلمه)، به نظر ميرسد امکان اضافه و درج بودن اين حجم از اضافات کتاب تحفالعقول منتفي و غير قابل قبول باشد. در طرف مقابل، از آن جا که هدف و همت سيد رضي گردآوري جملات بليغ امام(ع) بوده است، احتمال تقطيع کلمات امام(ع) با اين هدف منطقي و قابل قبول است. البته نسبت به کتاب نهايةالإرب امکان تقطيع کمي مشکل به نظر ميرسد؛ توضيح، آن که اگر چه خلاصهنگاري در اين کتاب به وفور ديده ميشود، اما هنگامي که به نقل اين عهدنامه ميرسد، قبل از شروع عهدنامه، نگارنده جملهاي را مينويسد که احتمال وقوع تقطيع در اين نقل را بسيار کم و حتي ميتوان گفت منتفي ميگرداند. وي مينويسد:
و لم أر فيما طالعته من هذا المعني أجمع للوصايا، و لا أشمل من عهدٍ کتبه عليّ بن أبي طالب _ رضي الله عنه _ إلي مالک بن الحارث الأشتر حين ولاّه مصر، فأحببت أن أورده علي طوله و آتي علي جملته و تفصيله، لأن مثل هذا العهد لا يهمل، و سبيل فضله لا يجهل.
ممکن است گفته شود با نفي احتمال تقطيع از اين نقل و همچنين قرابت نسبي اين متن با نهجالبلاغه، امکان تقطيع در نهجالبلاغه هم تضعيف ميشود. در پاسخ بايد گفت به هر حال اضافات ۱۵۰۰ کلمهاي تحفالعقول نسبت به متن اين دو کتاب از دو حال خارج نيست:
الف. تقطيع در نهجالبلاغه اتفاق افتاده است و نهايةالإرب از نهجالبلاغه اخذ کرده و خود تقطيعي صورت نداده است؛ اين احتمال با توجه به مجموع تفاوتها و اضافات اين دو متن نسبت به يکديگر ميتواند تضعيف شود.
ب. تقطيع در نگارش منبعي اتفاق افتاده باشد که نهجالبلاغه و نهايةالإرب از آن اخذ شدهاند و اين دو بدون تقطيع همان را نقل کرده باشند، که البته آن منبع به دست ما نرسيده است.
پس گام نخست که احتمال تقطيع است در هر دو حالت، به روشني وجود دارد.
حال بايد اين متن را با متن کاملتر، (يعني متن تحفالعقول با فزوني بيش از هزار کلمه نسبت به نهجالبلاغه)، مقايسه نمود تا دو نکته اصلي از آن به دست آيد: اول، شناخت نقاطي که وقوع تقطيع در آن محتمل است؛ دوم، تفکيک تقطيعهاي درست و نادرست از يکديگر و اشاره به تغييرات معنايي صورت گرفته در تقطيعهاي نادرست.
اگر متن عهدنامه با چنين هدفي ملاحظه و واکاوي شود به نتايج قابل توجهي دست مييابيم که اشاره به آنها ضروري است.
الف. در بيش از هفتاد نقطه ميتوان وقوع تقطيع را به شکل احتمالي قابل قبول _ و در مواردي به شکل احتمالي قوي و قريب به يقين _ مطرح و از آن دفاع نمود.
ب. در نگاهي کلي و ناظر به محتواي موارد احتمالي تقطيع، ميتوان تقسيمي سهگانه از آن ارائه نمود:
يکم. مواردي که جملات حذف شده، از جهت محتوا جملاتي با درجه اهميت متوسط محسوب شوند؛
دوم. مواردي که از اهميت بالايي برخوردارند ولي حذفشان تغيير معنايي در متن ايجاد نکرده است؛
سوم. مواردي مهم که حذف به تغيير معنايي منجر شده است.
ج. گونه اول، همانطور که گذشت، جملات متوسطياند که حذف شدهاند. اين تقطيعها به نظر تقطيعي درست به نظر ميرسد، مخلّ به معنا نبوده و با غرض خاص تقطيع کننده صورت گرفته است. بيش از يک سوم موارد هفتادگانه در اين گروه قرار ميگيرند. از آن جا که اشاره به همه اين موارد از حوصله اين مقال خارج است پس به چند نمونه اکتفا ميکنيم:
۱. امام(ع)، پس از آن که به مالک ميفرمايد: «به مردم نگو به من دستور داده شده و من هم به شما دستور ميدهم. پس بايد اطاعت کنيد و مضرات چنين بينشي را بر ميشمرند»، دستور به استعاذه به درگاه الهي ميدهند؛ جملهاي که به نظر ميرسد تقطيع شده است: «فتعوذ بالله من درک الشقاء».
۲. در فراز ديگري، پس از آن که از مشورت با بخيل و ترسو و حريص نهي کرده و منشأ اين صفات را سوء ظن به خدا بر ميشمرند، در جملهاي وجود اين صفات در اشرار را يقيني و حتمي ميدانند که اين جمله توضيحي نيز تقطيع شده است: «کمونها في الأشرار أيقن».
۳. ايشان پس از آن که وظيفه مجازات محتکران را به مالک گوشزد ميکنند، ميفرمايند اين کار سيره نبي مکرم اسلام(ص) بوده است: «فإن رسول الله(ص) فعل ذلک»؛ جملهاي که در نهجالبلاغه تقطيع شده است.
۴. چنانچه کيفر اشتباهي از سوي تو صورت بگيرد، موقعيت اجراييات از اداي حق اولياي مقتول جلوگيري نکند، اين توصيه امام(ع) است که به دنبال آن حق اولياي مقتول را توضيح ميدهند؛ توضيحي که تقطيع شده است: «دية مسلمة يتقرب بها إلي الله زلفي».
۵. امام(ع) مالک را از خشم و غضب شديد و آني پرهيز و به کنترل آن فرمان ميدهند، اما اولين اقدام براي کنترل خشم چيست؟ امام(ع) در جملهاي که در نهجالبلاغه تقطيع شده است، چنين پاسخ دادهاند: «و ارفع بصرک إلي السماء عند ما يحضرک منه».
همانطور که روشن شد، اين گونه موارد نه، در رده موارد (بسيار مهم) قرار ميگيرند و نه حذفشان به معناي کلي متن آسيب رسانده است.
د. گونه دوم؛ يعني حذف جملاتي که بسيار مهم و کليدي هستند و در عين حال اين حذف به معناي کلي متن و فرازهاي قبلي و بعدي خللي وارد نميکند. درستي يا نادرستي اين گونه تقطيعها از دو جهت قابل بررسي است. از نگاه کسي که تقطيع نموده است و مثلاً غرضش ارائه برترين جلوههاي بلاغت در کلام امام(ع) بوده است (مانند نهجالبلاغه)، آسيبي رخ نداده است. جملاتي که مخلّ به معناي متن نبودهاند، با غرضي که مد نظر تقطيع کننده بوده، تقطيع شدهاند. از چنين زاويهاي هيچ آسيبي رخ نداده است. حال اگر از اين زاويه نگاه کنيم که اين متن فرماني حکومتي است که بايد الگوي آيين حکومتي ما قرار بگيرد و پژوهشگران فراواني براي کشف و بازسازي اين الگو در مدل حکومتي امروز تلاش ميکنند، مسأله متفاوت خواهد بود. اين نکته مهم پژوهشگر را وادار ميکند که به جست و جوي متن بدون تقطيع بپردازد و اگر به متني تقطيع شده بسنده و نظريه پردازي و الگوسازي نمايد، صد البته به خطا رفته و اوليترين اصل پژوهش صحيح را رعايت ننموده است.
نزديک به دو سوم موارد محتمل تقطيع در عهدنامه در اين گروه قرار ميگيرند. تنها و تنها بررسي همين گروه از موارد احتمالي تقطيع، ميتواند دست مايه پژوهشي جداگانه و مفصل قرار بگيرد و اين نکته نيز کاوش شود که آيا در چنين مواردي، جملات خالي از نکته بلاغي بودهاند که تقطيع شدهاند و يا از نگاه سيد رضي بلاغي نبودهاند و يا...؛ به هر صورت، در اين مجال حتي اشاره اجمالي به همه اين موارد و جملات مهم حذف شده امکانپذير نيست. در نتيجه، چارهاي نيست جز اشاره به پنج نمونه از مهمترين جملات تقطيع شده است:
۱. در بين موارد احتمالي تقطيع، دست کم چهار ويژگي مهم و کليدي درباره کارگزاران درجه يک حاکم به چشم ميخورد:
ممن قد تصفح الأمور فعرف مساوئها بما جري عليه منها.
لم يکن مع غيرک له سيرة أجحفت بالمسلمين و المعاهدين.
أحوطهم علي الضعفاء بالإنصاف.
ذوي العقول و الأحساب.
علاوه بر اين، چهار ويژگي از ويژگيهاي لازم براي قضات (أنفسهم للعلم و الحلم و الورع و السخاء)، دو صفت از صفات فرماندهان نظامي (أجمعهم علما و سياسة) و يک ويژگي مهم کُتّاب درجه يک حکومتي (ممن يصلح للمناظرة في جلائل الأمور من ذوي الرأي و النصيحة و الذهن أطواهم عنک لمکنون الأسرار کشحا) نيز در ميان جملات تقطيع شده ديده ميشود.
پر واضح است که حذف چنين نکات کليدي، به ارائه يک الگوي جامع و نظاممند حکومتداري، آسيب فراوان خواهد زد.
۲. از جملات بسيار مهم تقطيع شده، اين جمله است: «و اقبل العذر و ادرأ الحدود بالشبهات». اهميت اين جمله حکم بنيادين قضايي بر کسي پوشيده نيست و هنگامي بر اهميت آن افزوده ميشود که بدانيم اين اصل بنيادين در منابع ديگر يافت نميشود. تقطيع چنين جملهاي ما را از توجه به يکي از اصول مبنايي قضاوت محروم ميکند.
۳. جملهاي کارآمد در خصوص تنظيم سياست خارجي و روابط با دشمنان، در ميان جملات تقطيع شده وجود دارد. در روابط با بيگانگان و دشمنان کدام اصل است؛ حسن ظن يا سوء ظن؟ پاسخ اين سؤال در جايي که حالت جنگي بين دو طرف وجود دارد روشن و معلوم است. در حالت صلح با دشمن، اين سؤال معنا پيدا ميکند. پاسخ اين سؤال مهم، در جملهاي است که تقطيع شده است.
امام(ع) ابتدا به مالک تذکر ميدهند صلحي را که رضايت الهي در آن باشد رد
نکند. سپس به شکل بسيار مؤکدي از غفلت از دشمن پس از وقوع صلح تحذير ميکنند و سپس اين جمله کليدي را ميفرمايند که (و اتهم في ذلک حسن الظن)؛ اين جا، جاي حسن ظن نيست.
۴. لزوم وجود تشکيلاتي براي نظارت بر فرماندهان نظامي و گزارش عملکرد آنان نيز از موارد مهم تقطيع شده است. در جملات تقطيع شده، پس از توصيههايي درباره نظاميان ميخوانيم:
ثم لا تدع أن يکون لک عليهم عيون من أهل الأمانة و القول بالحق عند الناس فيثبتون بلاء کل ذي بلاء منهم ليثق أولئک بعلمک ببلائهم.
۵. يکي از وظايف مهم حاکم که البته در متن نهجالبلاغه تقطيع شده است، تلاش براي ايجاد وحدت رويه در صدور احکام قضايي است. امام(ع) به مالک دستور ميدهند تا احکام اختلافي در شهرها به حاکم منطقه ارجاع داده شود تا حاکم منطقه با تشکيل کارگروههاي علمي به حکمي ثابت برسد و در صورت حل نشدن اختلاف مساله به مرکز و حاکم مسلمين ارجاع شود:
و اکتب إلي قضاة بلدانک فليرفعوا إليک کل حکم اختلفوا فيه علي حقوقه ثم تصفح تلک الأحکام فما وافق کتاب الله و سنة نبيه و الأثر من إمامک فأمضه و احملهم عليه و ما اشتبه عليک فاجمع له الفقهاء بحضرتک فناظرهم فيه ثم أمض ما يجتمع عليه أقاويل الفقهاء بحضرتک من المسلمين فإن کل أمر اختلف فيه الرعية مردود إلي حکم الإمام و علي الإمام الاستعانة بالله و الاجتهاد في إقامة الحدود و جبر الرعية علي أمره و لا قوة إلا بالله.
اينها نمونههايي از جملات مهم عهدنامه مالک اشتر است که دچار تقطيع شده است.
ه. گونه سوم؛ گونهاي از تقطيعها که به تغيير معنايي منجر شده است. قطعاً اين گروه از تقطيعها را بايد تقطيع نادرست ناميد. اين گروه اگرچه از جهت فراواني کمشمارند، اما به دليل تأثيرگذاري و اخلال در معناي مراد امام(ع) از اهميت خاصي برخوردارند. در اينجا به دو مورد، به اختصار اشاره ميکنيم:
۱. در فرازي از عهدنامه ميخوانيم: «فانظر في ذلک نظرا بليغا». امام(ع) مالک را به چه چيزي توجه ويژه دادهاند؟ قطعاً براي پاسخ اين سؤال و معلوم شدن مرجع ضمير ذلک بايد جملات قبل از اين جمله را مد نظر قرار داد. حال اگر معلوم شود دقيقاً پيش از اين جمله، جملات متعددي با حجم بالاي دويست کلمه! تقطيع شدهاند. آيا مفهوم متن تقطيع شده و متن تقطيع نشده تفاوت اساسي با يکديگر پيدا نخواهد کرد؟ و اين عيناً هماني است که در باره متن نهجالبلاغه و تحفالعقول اتفاق افتاده است.
2. درباره رسيدگي به يتيمان در عهدنامه نکاتي آمده است که براي شناخت دقيق تفاوتها، لازم است متن نهجالبلاغه و تحفالعقول در کنار هم ديده شود.
متن نهجالبلاغه: و تعهد أهل اليتم و ذوي الرقة في السن ممن لا حيلة له و لا ينصب للمسألة نفسه و ذلک علي الولاة ثقيل و الحق کله ثقيل و قد يخففه الله علي أقوام طلبوا العاقبة فصبروا أنفسهم و وثقوا بصدق موعود الله.
متن تحفالعقول: و تعهد أهل اليتم و الزمانة و الرقة في السن ممن لا حيلة له و لا ينصب للمسألة نفسه فأجر لهم أرزاقا فإنهم عباد الله فتقرب إلي الله بتخلصهم و وضعهم مواضعهم في أقواتهم و حقوقهم فإن الأعمال تخلص بصدق النيات ثم إنه لا تسکن نفوس الناس أو بعضهم إلي أنک قد قضيت حقوقهم بظهر الغيب دون مشافهتک بالحاجات و ذلک علي الولاة ثقيل و الحق کله ثقيل و قد يخففه الله علي أقوام طلبوا العاقبة فصبروا نفوسهم و وثقوا بصدق موعود الله.
پس از مقايسه اين دو متن اين سؤال در ذهن جاي ميگيرد که چه چيزي بر حاکم سخت و گران ميآيد؟ به تعبير ديگر (و ذلک علي الولاة ثقيل) يعني چه؟ پاسخ به اين سؤال در متن ياد شده با هم متفاوت خواهد بود. پاسخ نهجالبلاغه اين است که رسيدگي به يتيمان و سالخوردگان و... بر حاکم سخت و گران است، اما پاسخ تحفالعقول اين خواهد بود که آرامش مردم در اين است که بدون اظهار حاجت نزد حاکم، مشکل و حاجتشان برآورده شود و اين بر حاکم سخت و گران ميآيد. تفاوت اين دو پاسخ همان اخلال معنايي است که در اين تقطيع، رخ داده است.
جمعبندي و پيشنهادها:
از آنچه گذشت ميتوان نکات زير را به عنوان نتيجه ارائه کرد:
الف. در کنار هم قرار گرفتن و مقايسه سه نقل جداگانه عهدنامه، به عنوان اولين قدم در مسير تشکيل خانواده حديث، ميتواند سهم بسزايي در کشف آسيبهاي متن ايفا کند.
ب. نتيجه در کنار هم قرار دادن يافتههايي چون: اضافات فراوان و گاه بسيار مهم و برجسته متن تحفالعقول، قرابت نسبي متن نهجالبلاغه و نهايةالإرب، تفاوت متون سهگانه در موارد متعدد حتي گاه بدين شکل که ابتداي يک جمله از تحف با نهج شبيه بوده و با نهايه تفاوت دارد و انتهاي جمله کاملاً برعکس، وجود اضافات اختصاصي براي هر سه متن، اين خواهد بود که رابطه بين هيچکدام از اين سه متن، رابطه عموم و خصوص مطلق نخواهد بود. به علاوه اين ادعا که منابع مورد استفاده اين سه کتاب متفاوت بودهاند، نيز تأييد يا دست کم قابل طرح خواهد بود.
ج. در مقايسه اين سه متن، بيش از چهل مورد تصحيف، بيست مورد درج، دست کم پنج مورد سِقط و حدود هفتاد مورد تقطيع امکانپذير بوده و محتمل است.
د. در پژوهشهاي موضوعي و حتي مسالهمحور، اکتفا به يک متن، خصوصاً اکتفا به نهجالبلاغه _که متأسفانه به جهت شهرتش امري متداول شده است_ مشکلساز خواهد بود و اگر پژوهشگر را به اشتباه و خطا در وادي نظريه پردازي نيندازد، دست کم از بسياري از نکات مهم باز ميدارد. ضرورت تشکيل خانواده حديث در اين گونه موارد به خوبي حس ميشود.
ه. به نظر ميرسد توجه به هدف نويسنده يا گردآورنده يک کتاب و سنجش ميزان ارتباط اين هدف با هدف پژوهشگري که از کتاب استفاده ميکند، لازم و ضروري باشد؛ به ويژه در مواردي که پژوهشگر ميخواهد به يک کتاب اکتفا کند؛ مثلاً اگر پژوهشگر حوزه مسائل حکومتي بخواهد بر نهجالبلاغهاي که با جهت و گرايش بلاغي گردآوري و حتي تقطيع شده است، اکتفا کند، به نظر ميرسد به نتيجه مطلوب و واقعي نرسد. در چنين مواردي رجوع به مقدمه کتاب براي شناخت هدف نويسنده و روش وي در پژوهش و تدوين کتاب، ميتواند راهنماي خوبي براي حل اين موضوع باشد.
با توجه به اهميت بالاي عهدنامه مالک اشتر و لزوم رسيدن به متني کاملاً استوار و تصحيح شده و با هدف غناي هر چه بيشتر يافتههاي اين مقايسه، خصوصاً يافتههاي فقه الحديثي آن، پيشنهاد مي شود چنين پژوهشي باگستردگي بيشتر از سه جهت انجام شود:
1. در محدوده اين سه کتاب، به جاي مقايسه نسخ چاپي، نسخ معتبر خطي نهج البلاغه و تحف العقول مورد بررسي، مقايسه و سنجش قرار گيرد؛
2. علاوه بر اين سه کتاب، متون گزيدهاي از عهدنامه _که در کتاب ديگر، به ويژه کتب پيش از نهج البلاغه و تحت العقول وجود دارد_ در مدار اين پژوهش قرار گرفته و مورد مقايسه قرار گيرد؛
3. تأثيرات اين تفاوت ها و اضافات در ترجمه ها و شرح هاي عهدنامه بررسي شود.
منابع و مراجع
(5) همان.
(6) همان.
(7) همان.
------------------------------
منبع: www.hadith.net
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد