عنوان مقاله
آثار تربيتى اعتقاد به معاد از منظر داستانهاى قرآن
حميد محمّد قاسمى
متن مقاله
آثار تربيتى اعتقاد به معاد:
همه عقايد دينى در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثير آنها يکسان نيست. از ميان عقايد دينى، اعتقاد به رستاخيز و معاد يکى از نافذترين و مؤثرترين باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربيت و اصلاح اوست. چنين عقيدهاى نقش شايانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربيتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مىآورد، که در اينجا به برخى از اين آثار -و آن هم تنها از منظر داستانهاى قرآن- اشاره مىکنيم.
1ـ اصلاح نگرش انسان به دنيا و بىاعتنايى به جلوههاى فريبنده آن:
اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنيا تغيير داده، دنيا را براى انسان به عنوان ابزارى در جهت نيل به اهداف والاى انسانى و رسيدن به يک زندگى جاويد و هميشگى قرار مىدهد.
بر اساس جهانبينى توحيدى دنيا براى انسان آفريده شده و نه انسان براى دنيا، و شخصيت انسانى بسيار والاتر و گرانبهاتر از آن است که بخواهد خود را به متاع دنيا و جلوههاى فريبنده آن بفروشد.
اعتقاد به معاد، بينش انسان را به عالم هستى وسعت مىبخشد و او را از تنگناى دنيا به فراخناى جهان باقى پيوند مىدهد، و همّت او را بلندمرتبهتر از آن مىگرداند که بخواهد به تعلّقات دنيوى و مادّى خشنود شود و بدان رضايت دهد.
آرى مؤمنان راستين، اين حقيقت را به خوبى دريافتهاند که کتاب زندگانى بشر سرفصلهاى بىشمارى دارد، که چند بخش از آن در حيات دنيا حاصل گرديده، امّا فصلهاى مهم و تماشايى آن پس از مرگ و ظهور قيامت آغاز مىشود.
ژان ژاک روسو در يکى از پندهاى حکيمانه خود به فرزندش اميل مىگويد:
«من که مىدانم فناپذير هستم چرا در اين جهان براى خود بستگيهايى ايجاد کنم؟ در اين جهان که همه چيز تغيير مىکند، همه چيز مىگذرد و خود من هم به زودى نابود مىشوم، دلبستگى به چه دردم مىخورد؟... پس اگر مىخواهى خوشبخت و عاقل زندگى کنى قلب خود را فقط به زيباييهاى فناناپذير وابسته نما، سعى کن خواستههايت محدود و وظيفهات مقدّم بر همه چيز باشد، فقط چيزهايى را طلب کن که با قانون اخلاق مغاير نباشد، به خودت عادت بده که همه چيز را بدون ناراحتى از دست بدهى و بدون اجازه وجدان هيچ چيز را قبول ننما، در اين صورت حتما خوشبخت خواهى شد و به هيچ يک از چيزهاى زمينى دلبستگى شديد پيدا نخواهى کرد»(1).
قرآن کريم در قالب داستانهاى خود تابلوهايى زيبا ترسيم نموده که در آنها عظمت انسانهاى بلند همّتى را به تصوير کشيده که هيچ گاه در برابر تمنيّات و تعلّقات دنيوى زانو نزدند، و فريفته جلوههاى فريباى دنيا نشدند؛ از جمله:
1ـ ساحران فرعون، همانان که پاداشهاى مادى فرعون و سکنا گزيدن در جوار او تمام آمال و آرزوهاى آنان را تشکيل مىداد، به ناگاه ايمان به خدا چنان تحوّلى در روح و جان آنها ايجاد کرد که تمام دنيا و جلوههاى زودگذر آن در پيش چشمشان خوار و خفيف به نظر مىرسيد و از اينرو در برابر تهديدهاى فرعون به قتل، قاطعانه مىگويند:
«هيچ مانعى ندارد و هيچگونه زيانى از اين کار به ما نخواهد رسيد، هر کار مىخواهى بکن، ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم».
﴿قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾(2).
تو با اين کار نه تنها چيزى از ما کم نمىکنى، بلکه ما را به لقاى معشوق حقيقى و معبود واقعى مىرسانى. آن روز اين تهديدها در ما اثر مىگذاشت که ما خويشتن را نمىشناختيم، با خداى خود آشنا نبوديم و راه حق را گم کرده و در بيابان زندگى سرگردان بوديم، امّا امروز گم شده خود را يافتهايم، هر کار مىتوانى بکن!(3)
آرى، ايمان به خدا و اعتقاد به حيات جاودان و انديشه رجوع به پيشگاه حق، آنان را چنان منقلب ساخته بود، که ديگر مرگ در نظر آنان فنا نبود، بلکه وسيلهاى بود براى حضور يافتن نزد محبوب.
ايمان به معاد، چهره وحشتانگيز مرگ را که هميشه به صورت کابوسى بر افکار انسانها سنگينى داشته و آرامش را از آنها سلب کرده دگرگون مىسازد و آن را از مفهوم فنا و نيستى به دريچهاى به سوى جهان بقا تغيير مىدهد(4).
گفت حمزه چون که من بودم جوان
مرگ مىديدم وداع اين جهان
سوى مردن کس به رغبت کى رود
پيش اژدها برهنه کى شود
ليک از نور محمّد من کنون
نيستم اين شهر فانى را زبون
آن که مردن پيش چشمش تَهلُکهست
امر «لا تُلقوا» بگيرد او به دست
و آن که مردن پيش او شد فتح باب
«سارعوا» آيد مر او را در خطاب(5)
2ـ همسر فرعون نيز با آنکه غرق در يک زندگى مرفّه و تجمّلاتى بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونى او را نفريفت و او که دلش به نور ايمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنيوى دست شست و از تنگناى آن قصرها به فراخناى بهشت چشم گشود و چنين دعا کرد و گفت:
«پروردگار من، خانهاى برايم در جوار قربت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهايش رهايى بخش».
﴿رَبِّ ابْنِ لِي عِندَکَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ﴾(6).
آرى «همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را، خواسته است تا با خدا نزديک باشد و اين نزديکى با خدا را بر نزديکى با فرعون ترجيح داده، با اينکه نزديکى به فرعون همه لذّات را در پى داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو مىکرده يافت مىشده و حتى آنچه که آرزوى يک انسان بدان نمىرسيده، در آنجا يافت مىشده، پس معلوم مىشود همسر فرعون چشم از تمامى لذّات زندگى دنيا دوخته بود، آن هم نه به خاطر اينکه دستش به آنها نمىرسيده، بلکه در عين اينکه همه لذّات برايش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشيده و به کراماتى که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غيب ايمان آورده و در برابر ايمان خود استقامت ورزيده تا از دنيا رفته است»(7).
2 ـ کنترل غرايز و شهوات:
تا زمانى که انسان در اين دنيا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمىايستد، امّا وقتى در پرتو ايمان به غيب و اعتقاد به سراى باقى دريافت که فرصت دنيا بسيار محدود و بهره آن نيز بسى ناچيز است، و حتى در قلمرويى که به دست مىآيد نمىتوان آن را براى هميشه حفظ کرد و خوشيها و لذايذ واقعى نيز در همين ايام کوتاه خلاصه نمىشود، ديگر نه هر دم امواج خواستههاى بىپايان بر دلش استيلا مىيابد که خود را به همه چيز وابسته کند و موجب انهدام خويشتن گردد و نه از اينکه بيش از حد از نعمتها و ثروتهاى دنيا برخوردار نشده، آزرده خاطر مىشود.
«در زندگى دنيا هم آرزوهاى بلند و هم يأسهاى عميق در کمين انسان نشستهاند و هر دو کشندهاند و هر دو تهديدکننده زندگىاند، و آنچه هر دو را در بند مىکند، ياد مرگ است. ياد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» که هر دو بىحد جلوه مىکنند، حد مىزند و آنها را آن چنان که هستند کوچک نشان مىدهد و تاب و طاقت آدمى را افزايش مىدهد و او را بر ادامه زندگى قادر مىسازد»(8).
امير مؤمنان على(ع) ياد مرگ را اصلاحگر انسان و تربيتکننده روح بشر مىخواند و مىفرمايد:
«الا فاذکروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الأُمنيّات عند المساوَرةِ لِلأعمالِ القبيحة»(9).
به هنگام تصميم بر کارهاى زشت، مرگ را که نابودکننده لذتها و مکدرکننده شهوت و قطعکننده آرزوهاست به ياد آوريد.
داستانهاى قرآن نيز از اين تأثير نافذ و مؤثر ايمان به معاد حکايت دارند؛ از جمله:
1ـ مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فريفته دنيا بودند و همين امر آنها را به انواع ستمها و بيدادگريها آلوده ساخته بود، نصيحت کرده آنها را به ناپايدارى زندگى دنيا و ابدى بودن سراى آخرت متوجّه مىسازد و مىگويد:
«اى قوم من! (به اين دنيا دل نبنديد که) اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است و آخرت سراى هميشگى و ابدى است».
﴿يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ﴾(10).
يعنى گيرم که با هزار مکر و فسون ما پيروز شويم و حقّ را پشت سر اندازيم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنيم، و دامان ما به خونهاى بىگناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود؟ اين چند روز عمر به سرعت مىگذرد و چنگال مرگ گريبان همه را مىگيرد و از فراز قصرهاى باشکوه به زير خاک مىکشاند. قرارگاه زندگى ما جاى ديگر است(11).
آرى، آنجا که آدمى مىبيند به نسيمى دفتر ايامش بر هم مىخورد و تمام اموالش در کمتر از ساعتى نابود مىشود و يا سيل، زلزله و صاعقهاى همه چيز را بر باد مىدهد و سلامتى او نيز با گلوگير شدن يک جرعه آب چنان به خطر مىافتد که مرگ را با چشم خود مىبيند، چه جاى آن است که بخواهد به جلوههاى فريباى دنيا و جاه و جلال آن مغرور شود، و سوار بر مرکب سرکش غرور صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار دهد.
2ـ قرآن کريم از گروهى افراد با ايمان ياد مىکند که در برابر انسانهاى فريفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگى قارون چشمانشان را خيره کرده بود و آرزوى لحظهاى زندگى همچون وى را در دل مىپروراندند، مىگفتند:
«واى بر شما! چه مىگوييد، ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است».
﴿وَيْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا﴾(12)
آرى ايمان به معاد چنان افق فکرى آنها را وسعت بخشيده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقير مىنگريستند و اين جلوههاى فريبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهى هيچ مىانگاشتند.
3ـ حضرت شعيب(ع) در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بتپرستى سرگردان بودند و نه تنها بت که درهم و دينار و مال و ثروت خويش را هم مىپرستيدند، و براى کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کمفروشى و خلافکاريهاى ديگرى آلوده شده بودند، ياد قيامت را به آنها گوشزد مىنمايد و ايشان را از عذاب فراگير الهى بيم مىدهد، تا شايد بهخود آيند و از مفاسد اقتصادى خود دست شويند:
﴿وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاکُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْکُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ﴾(13)
«اى قوم من! ... پيمانه و وزن را کم نکنيد (و دست به کم فروشى نزنيد). من شما را در خير و خوبى مىبينم و از عذاب روز فراگير بر شما بيمناکم».
3 ـ شهامت و شجاعت:
اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظيمى در روح و انديشه انسان ايجاد مىکند که نه تنها از فشارهايى که در طريق انجام مسئوليتها بر او وارد مىآيد رنجى نمىبرد، بلکه از آن استقبال مىکند و همچون کوه در برابر حوادث مىايستد و در برابر بىعدالتيها تسليم نمىشود و مطمئن است کوچکترين عمل نيک و بد، پاداش و کيفر دارد و بعد از مرگ به جهانى وسيعتر که خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مىيابد و از رحمت و الطاف پروردگار بهرهمند مىشود.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقى است
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
به گفته ويليام جيمز:
«آدمى به اين اعتقاد نياز دارد که در وراى اين عالم محسوس، عالم ديگرى وجود دارد که غرق در معنويت است و همين اعتقاد است که سبب مىگردد تا به افرادى که بدان پايبند هستند در برابر حوادث نيرو و قدرتى عظيم ارزانى دارد»(14).
و به راستى چه اعتقادى مانند اين خواهد توانست تا در يورش سختيها و دگرگونيهاى روزگار به انسان ثبات قدم بخشد و همچون لنگرى مطمئن کشتى طوفان زده روح انسان را در حوادث و بلايا از تلاطم باز دارد(15).
داستانهاى قرآن نيز حکايتگر خوبى از شهامتها و شجاعتهاى مردان خدا در پرتو اعتقاد به معاد هستند؛ از جمله:
1ـ قرآن داستان گروهى از بنى اسرائيل را حکايت مىکند که همراه «طالوت» (فرمانده الهى لشکرشان) براى مبارزه با «جالوت» که پادشاهى ستمگر بود، روانه ميدان جنگ شده بودند. امّا پس از يک امتحان سخت گروهى باز ماندند و تنها اقليتى پا به ميدان جهاد گذاشتند. اين اقليت نيز به دو دسته تقسيم شدند؛ بعضى گرفتار وحشت و ترس گشتند و گفتند: «ما امروز قدرتى براى مبارزه با جالوت و لشکريانش نداريم».
امّا در مقابل اين گروه، کسانى که ايمانى راسخ به روز رستاخيز داشتند، به بقيه هشدار دادند که نبايد به «کميّت» جمعيت نگاه کرد، بلکه بايد «کيفيّت» را در نظر گرفت؛ زيرا بسيار شده که يک جمعيّت کم امّا با ايمان و مصمّم به فرمان خدا بر انبوه جمعيّت دشمن پيروز شدهاند:
﴿قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾(16)
آرى کسى که مرگ را دريچهاى مىداند به جهان ابدى، و مىداند با مرگ، پرنده روحش از قفس تن آزاد شده و در آسمان بيکران پر مىگشايد، نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمىدهد، بلکه به استقبال آن رفته، آن را عاشقانه در آغوش مىکشد:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان
او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
2ـ ساحران فرعون نيز به تهديدهاى شديد فرعون به خاطر اظهار ايمانشان به خداى يگانه، وقعى نمىنهند و با صراحت به وى مىگويند:
«هر حکمى مىخواهى بکن، تو تنها در اين زندگى دنيا مىتوانى فرمان دهى، ولى ما به پروردگارمان ايمان آوردهايم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحميل کردى ببخشايد و خدا بهتر و باقىتر است».
﴿فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾(17)
آرى، هنگامى که جرقههاى ايمان به معاد به اعماق جان مىرسد، آن را چنان شعلهور مىسازد که ديگر هيچ تهديدى در برابر آن کارگر نيست و هر چيز جز خدا و لقاى آخرت و نعيم جاودانش در نظر انسان بىارزش و ناچيز است.
همين ايمان نيرومند و شعلهور سبب شد که ساحران مادى زبون و چاپلوس ديروز، به انسانهاى قوى و شجاع و پر استقامت امروز مبدّل شوند(18).
3 ـ ياد قيامت سبب مىگردد تا نوح(ع) تسليم خواستههاى اشراف و بهانهجويانى که خواهان طرد فقرا از اطراف وى بودند، نشود و با قاطعيت در برابر آنها ايستاده بگويد:
«من هرگز کسانى را که ايمان آوردهاند طرد نمىکنم؛ چرا که آنها با پروردگار خويش ملاقات خواهند کرد».
﴿وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ﴾(19)
4 ـ دلگرمى و آرامش:
انسان فطرتا جوياى سعادت خويش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مىگردد، و از فکر يک آينده شوم و مقرون به محروميت لرزه بر اندامش مىافتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مىگردد. آنچه مايه سعادت انسان مىگردد دو چيز است: يکى تلاش و ديگرى اطمينان به شرايط محيط.
موفقيت يک دانشآموز معلول دو چيز است: سعى و تلاش خودش، ديگرى مساعدت و آمادگى محيط مدرسه و تشويق و ترغيب اولياى مدرسه. يک دانشآموز ساعى و کوشا، اگر به محيطى که در آنجا درس مىخواند و معلمى که آخر سال نمره مىدهد اعتماد نداشته باشد و نگران يک رفتار غير عادلانه باشد، در تمام ايام سال دلهره و اضطراب سراپاى وجودش را مىگيرد.
تکليف انسان با خودش روشن است. از اين ناحيه اضطرابى دست نمىدهد؛ زيرا اضطراب از شک و ترديد پديد مىآيد. انسان درباره آنچه مربوط به تلاش خودش است شک و ترديد ندارد. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانى مىکشاند و آدمى تکليف خويش را درباره او روشن نمىبيند، جهان است.
آيا کار خوب فايده دارد؟ آيا صداقت و امانت بيهوده است؟ آيا همه تلاشها و انجام وظيفهها پايان کار محروميت است؟ اينجاست که دلهره و اضطراب در مهيبترين شکلها رخ مىنمايد(20).
ايمان به معاد، ريشه يأسها و نوميديها را که آفت جان انسانهاست مىسوزاند و انسان را اميدوار مىسازد که هيچ يک از اعمال نيک او از صفحه هستى پاک نمىشود و مصائب و ناکاميهايش در اين دنيا هيچ کدام بىپاسخ نخواهد ماند.
از سوى ديگر يادآورى آن دادگاهى که عدالت محض بر آن حکمفرماست و صالح و طالح و ابرار و اشرار در آن به يک چشم نگريسته نمىشوند، و هر کس را به مقتضاى اعمالش ثواب يا عقاب مىکنند، براى مؤمنان، آرامش خاطر و بهجتى وصف ناشدنى به ارمغان مىآورد و آينده روشنى را به آنها نويد مىدهد.
در لابلاى داستانهاى قرآن نيز از اين اثر تربيتى ايمان به معاد مىتوان نمونههايى را سراغ گرفت؛ از جمله:
1ـ لقمان حکيم، در اندرزهاى حکمتآموز خود به فرزندش، انگشت بر همين موضوع مىگذارد و به وى چنين توصيه مىکند:
«پسرم! اگر (اعمال نيک و بد) به اندازه سنگينى دانه خردلى باشد و در دل صخرهاى يا در گوشهاى از آسمان يا درون زمين جاى گيرد، خداوند آن را در دادگاه قيامت حاضر مىکند و حساب آن را مىرسد، چرا که خداوند دقيق و آگاه است».
﴿يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾(21)
اشاره به اينکه اعمال نيک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمين يا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغير و کبير در سراسر عالم هستى آگاه است، آن را براى حساب و پاداش و کيفر حاضر مىکند و چيزى در اين دستگاه گم نمىشود(22).
قرآن کريم در قالب اين تصوير بديع و زيبا، علم و آگاهى الهى و حساب و کتاب دقيق قيامت را چنان روشن ترسيم نموده است که چشمانداز آن روح انسان را متأثّر مىسازد و درک حقيقت آن هر وجدان بيدارى را تحت تأثير قرار مىدهد و او را به مراقبت نسبت به تک تک اعمالش فرا مىخواند(23).
2 ـ در صحنهاى ديگر «مؤمن آل فرعون» را مىبينيم که قوم خود را مخاطب قرار داده، مىگويد:
«اى قوم من! ... هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کيفر داده مىشود، امّا کسى که عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى که مؤمن باشد، وارد بهشت مىشود و روزى بىحسابى به او داده خواهد شد».
﴿مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾(24)
او در اين سخن حساب شدهاش از يک سو به عدالت خداوند در مورد مجرمان اشاره مىکند که تنها به مقدار جرمشان جريمه مىشوند، و از سوى ديگر اشاره به فضل بىانتهاى او که در مقابل يک عمل صالح پاداش بىحساب به مؤمنان داده مىشود و هيچگونه موازنهاى در آن رعايت نخواهد شد؛ پاداشى که هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به فکر انسان خطور نکرده است.
به هر حال او با اين سخن کوتاه خود اين واقعيت را بيان مىکند که متاع اين جهان گر چه ناچيز است و ناپايدار، ولى مىتواند وسيله رسيدن به پاداش بىحساب گردد و چه معاملهاى از اين پرسودتر(25).
5 ـ احساس مسئوليت و حالت آمادهباش دائمى:
يکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بيدار شدن احساس مسئوليت و وظيفهشناسى در عمق وجود انسانهاست، به گونهاى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت شعاع قرار مىدهد و او در مقابل هر کارى خود را موظف به پاسخگويى مىداند.
از اين رو کوتاهترين لحظات عمر نيز ارزشى فوقالعاده مىيابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که بايد از فرصتها بيشترين بهره را ببرد و ره توشه آخرت را هر چه بيشتر و بهتر برگيرد.
«انسان مؤمن به حيات جاويدان، همواره کمال دقت را در انديشهها و خُلق و خويها و اعمال و رفتار خويش به کار مىبرد؛ زيرا مىداند که به اينها به چشم يک سلسله امور زودگذر نبايد نگاه کرد، اينها همه پيشفرستادههاى انسان به سراى ديگر است و در سراى ديگر با اين سرمايهها بايد زندگى کند»(26).
بدين سان مىتوان دريافت که اين اعتقاد ماترياليستها و هواداران آنها که مىپندارند اعتقاد به حيات بازپسين سبب مىشود تا قدرت تحرک و نشاط را از آدمى سلب نموده، او را به انزواطلبى بکشاند، تا چه حد خام و پوچ است؛ زيرا همانگونه که گفتيم، ايمان به وجود دادگاهى که تمام اعمال انسان بىکم و کاست در آن مورد بررسى قرار مىگيرد و هيچ راهى براى فرار از چنگال مجازات آن نيست، انسان را سخت تکان مىدهد و روح خفته او را بيدار مىکند و او را به وظيفهشناسى فرا مىخواند و نه تنها او را به رخوت و سستى دعوت نمىکند، بلکه بر عکس روح تقوا و تعهد و احساس مسئوليت را در وى زنده مىکند. جلوههايى از اين تأثير شگرف اعتقاد به معاد را مىتوان در ميان داستانهاى قرآن سراغ گرفت؛ از جمله:
1 ـ خداوند متعال پس از آنکه موسى(ع) را از وراى شجره طور (طُوى) با نداى روحپرور خود مورد خطاب قرار داده، او را به مقام رسالت مفتخر نمود، پس از ياد کرد «توحيد» به سراغ مسئله «معاد» رفته مىفرمايد:
«رستاخيز به طور قطع خواهد آمد، من مىخواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود جزا ببيند».
﴿إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَکَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى﴾(27)
مخفى نگاه داشتن زمان قيامت نقش مؤثّرى در اصلاح و تربيت انسان ايفا مىکند و او را به تلاش و جدّيت وا مىدارد، چرا که اگر همه چيز براى انسان مکشوف بود زندگى انسانها را با خمودى مواجه مىساخت و جلوى نشاط و تحرّک آنها را مىگرفت. آرى در پرتو اين مجهول بودن است که بيم و اميد و اشتياق و انتظار و تلاش و کارزار، و به هر حال ساير ابعاد يک زندگى زنده و پويا، معنى و مفهوم مىيابد، و مخفى بودن زمان تحقّق آن روز عظيم است که انسان را در حالت آمادهباش دائمى نگاه داشته و روح تقوا و پرهيز از معاصى را در نهاد وى زنده نگاه مىدارد(28).
2 ـ در صحنهاى ديگر مىبينيم خداوند بنىاسرائيل را مورد خطاب قرار مىدهد و مىفرمايد:
«(حال که فرعونيان را غرق نموديم، به دنبال اين نجات بزرگ) در اين سرزمين سکونت نماييد، امّا بدانيد هنگامى که وعده آخرت فرا رسد همه شما را به پاى ميزان حساب حاضر خواهيم کرد».
﴿وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْکُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِيفًا﴾(29)
يعنى حال که وارث سرزمين و اموال فرعونيان شدهايد و خداوند شما را جايگزين آنها نمود بايد بدانيد مسئوليت خطيرى بر دوش شما گذارده شده که به ازاى آن در قيامت از شما سؤال خواهد شد؛ پس نيک بنگريد که چگونه وارثانى هستيد و از خود نيز چه به ارث مىگذاريد!
3 ـ «مؤمن آل ياسين» هم قوم خود را به مسئله معاد و بازگشت به سوى خدا و لزوم آمادگى براى آن روز فرا مىخواند و مىگويد:
«من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفريده است؟ و همگى به سوى او بازگشت مىکنيد».
﴿وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾(30)
در حقيقت اين مرد الهى در کلام خود دو دليل براى لزوم عبوديت پروردگار ذکر کرده: نخست اينکه او خالق ماست و تمام هستى ما و علم و دانش و قدرت ما همه از اوست و ديگر اينکه جهان ديگرى در پيش است که همه به آن مىپيوندند و به سوى خدا و دادگاه عدلش باز مىگردند(31).
لذا ايمان به معاد مىتواند ضامن اجرايى خوبى براى عمل به تکاليف و احکام الهى باشد و روح تسليم و عبوديت را بر وجود آدمى حاکم سازد.
6ـ عبرتآموزى:
يکى ديگر از ميوههاى شيرين و ثمرات نيکوى درخت پربار ايمان به معاد، عبرتآموزى از تاريخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشيب زندگى است.
آدمى در پرتو ايمان و باور به معاد چشمانى نافذ و حقيقتبين مىيابد، که از ظواهر امور به باطن آنها ديده مىگشايد و از خانه غرور به خانه شعور پا مىنهد.
تحوّلات دنيا، دگرگونيهاى روزگار، آمدنها و رفتنها همه و همه آينههاى تمامنمايى هستند که به خوبى ناپايدارى اين دنيا و جلوههاى فريباى آن را نشان مىدهند و انسان را از دلبستن به دنيا و فرو رفتن در گرداب غفلت بر حذر مىدارند، به شرط آنکه انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قيامت مهيا سازد:
اى خوشا چشمى که عبرتبين بود
عبرت از نيک و بدش آيين بود
امير مؤمنان على(ع) در سفارش به پندپذيرى از تاريخ مىفرمايد:
«اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مىداشت، يا از مرگ گريزى بود، حتما سليمان بن داوود(ع) چنين مىکرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختيارش قرار داد. امّا آنگاه که پيمانه عمرش لبريز و روزى او تمام شد تيرهاى مرگ از کمانهاى نيستى بر او باريدن گرفت و خانه و ديار از او خالى گشت، خانههاى او بىصاحب ماند و ديگران آنها را به ارث بردند.
مردم! براى شما در تاريخ گذشته، درسهاى عبرت آموز فراوان وجود دارد، کجايند عمالقه و فرزندانشان؟ کجايند فرعونها و فرزندانشان؟ کجايند مردم شهر رس، آنها که پيامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند؟»(32)
قرآن کريم پس از بيان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعيب و قوم لوط و سرگذشت فرعونيان، ماجراى آنها را درس عبرتى مىداند براى همه کسانى که از عذاب آخرت در ترس و بيم به سر مىبرند، و پشتشان از شنيدن حوادث هولناک قيامت مىلرزد؛ آنجا که مىفرمايد:
«در اين (سرگذشتهاى عبرتانگيز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانهاى است براى کسانى که از عذاب آخرت مىترسند؛ همان روزى که همه مردم در آن گرد مىآيند».
﴿إِنَّ فِي ذَلِکَ لآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ﴾(33)
آرى آنها که به رستاخيز ايمان دارند، با ديدن هر يک از اين نمونهها و سرنوشت شومى که چنين اقوامى بدان گرفتار آمدند، دلهايشان تکان مىخورد، و از ماجراى آنها عبرت مىگيرند و راه خود را باز مىيابند و دامان خود را به گناهانى که آنها بدان آلوده شدند نمىآلايند.
امّا آنها که ايمانى به قيامت ندارند، دريچه دلهايشان بر واقعيتهاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافلاند. از اين رو از کنار تمامى حوادث و تحوّلات زندگى به سادگى مىگذرند و دلهاى سنگ و سختشان از مواعظ و عبرتهاى فراوان عالم هيچ تأثير نمىپذيرد:
هر که آخربين بود او مؤمن است
هر که آخوربين بود او بيدن است
منابع و مراجع
1 ـ اميل، ص 547.
2 ـ شعراء / 50.
3 ـ تفسير نمونه، ج 15، ص 231.
4 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 18.
5 ـ مثنوى معنوى، دفتر سوم.
6 ـ تحريم / 11.
7 ـ تفسير الميزان، ج 19، ص 695.
8 ـ نگاهى دوباره بر تربيت اسلامى، ص 85.
9 ـ نهج البلاغه، خطبه 99.
10 ـ مؤمن / 39.
11 ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 106.
12 ـ قصص / 80.
13 ـ هود / 84.
14 ـ ارادة الاعتقاد، ص 131، به نقل از: سيکولوجية القصّة فى القرآن، ص 355.
15 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1387.
16 ـ بقره / 249.
17 ـ طه / 72 و 73.
18 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 393.
19 ـ هود / 29.
20 ـ انسان و ايمان، ص 42.
21 ـ لقمان / 16.
22 ـ تفسير نمونه، ج 17، ص 51.
23 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2789.
24 ـ مؤمن / 40.
25 ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 107 با تلخيص.
26 ـ زندگى جاويد يا حيات اخروى، ص 36.
27 ـ طه / 15.
28 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2331.
29 ـ اسراء / 104.
30 ـ يس / 22.
31 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 391.
32 ـ نهج البلاغه، خطبه 182.
33 ـ هود / 103.
------------------------------
منبع: www.maarefquran.org
مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد