پورتال اهل‌بیت(ع) ـ وابسته به مجمع جهانی اهل‌بیت (ع)

سایت قرآن کریم، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیّه و ادعیه و زیارات پورتال اهل‌بیت علیهم‌السلام

دسته بندی مقالات

عنوان مقاله

توسل: طلب نزديکى به خدا با وسيله اى ارزشمند نزد وى براى دستيابى به حاجات
سيد رضا اسحاق نيا


تعداد بازدید 926 دسته بندی: توسل و قرآن
متن مقاله

توسل مصدر باب تفعل از ريشه «و ـ س ـ ل» و در لغت به معناى رغبت در نزديک شدن به کسى يا چيزى است(1) وسيله نيز از همين ريشه اشتقاق يافته و به معناى چيزى است که شخص با آن به غير نزديک مى شود(2) يا به معناى نزديک شدن است.(3) توسل در اصطلاح به معناى رغبت داشتن و طلب نزديکى به خداست که با واسطه قرار دادن اسماء و صفات الهى، قرآن، مقام و ذات اولياء الهى و شفيع قرار دادن ايشان،(4) ايمان به خدا و رسول وى، جهاد و عباداتى مانند نماز و روزه(5) انجام مى شود. البته هدف از توسل به معناى مزبور معمولاً رسيدن به حاجاتى چون آمرزش گناهان، کسب کمالات معنوى، دستيابى به امور مادى مورد نياز(6) و نجات از شدايد و گرفتارى‌هاست.(7)
واژه وسيله دو بار در قرآن به کار رفته که در يک آيه مؤمنان را به تقوا و وسيله‌جويى به سوى خداوند فرمان داده (مائده/ 5، 35) و در آيه ديگر به متوسل شدن بت پرستان به ملائکه، جنّ و اوليا از انس براى نزديک شدن به خداوند اشاره شده است. (اسراء/17،57)(8) البته آنان براى نزديک شدن به خود اين ها، به بت ها و مجسمه ها متوسل گشته، با انواع قربانى ها نيز به بت ها تقرّب مى جستند. آنان به جهت مستقل دانستن وسيله هاى مذکور در ربوبيت و پرستش آن ها و نيز اميد به رحمت و ترس از خشمشان دچار شرک شده بودند.(9) برخى نيز اين آيه (اسراء/17، 57) را با قطع نظر از آيات پيشين، ناظر به توسل پيامبران به طاعات براى تقرب جستن به خداوند دانسته‌اند.(10)
افزون بر آيات ياد شده از مضمون آيات ديگرى نيز مى توان به نحوى معناى توسل را به دست آورد؛ نظير فرمان به خواندن خداوند به وسيله اسماء حسناى وى (اعراف/7،180)، دستور خداوند به چنگ زدن به ريسمان الهى (آل عمران/3، 103)، استغفار پيامبر(ص) براى گناهکارانى که به حضور وى رفته، تا به وسيله او از خداوند آمرزش بطلبند (نساء/ 4، 64)، وسيله قرار دادن برادران يوسف، يعقوب را براى آمرزش و تقاضاى استغفار از وى (يوسف/ 12، 97) و پذيرش توبه حضرت آدم(ع) از سوى پروردگار بر اثر توسل به کلماتى که از ناحيه وى تلقى کرد. (بقره/2، 37)
جواز توسل:
از ديدگاه قرآن تقرّب به خداى متعالى با وسايل گوناگون، امکانپذير است؛ از جمله با اسماء حسناى الهى که در آيه 180 اعراف/7 به خواندن خداوند به وسيله آن ها فرمان داده شده: ﴿وَلِلَّـهِ الْاسماء الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا﴾ و در دعاهاى پرشمارى که از اولياء الهى نقل گشته به آن عمل شده است؛(11) همچنين از آيه 103 آل عمران/3 برمى آيد که توسل به حبل اللّه نيز جايز است که به قرآن، اهل بيت(ع) و طاعت تفسير شده است،(12) چنان که در آيه 16 آل عمران/3 ايمان وسيله درخواست بخشش گناهان از زبان مؤمنان معرفى شده: ﴿الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾ و در آيه 10 حشر /59 درخواست ايشان مبنى بر بخشش برادران ايمانى خود نيز گزارش شده است: ﴿يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ﴾.
با اين حال در ميان اقسام گوناگون توسل جواز يک قسم، مورد اختلاف و گفتوگوست و آن وسيله قرار دادن انسان هاى صالح در پيشگاه خداوند براى دستيابى به حاجات است که برخى به سبب توهّم تنافى با توحيد آن را جايز ندانسته اند؛ ولى اين قسم نيز هرگز با توحيد منافى نبوده، عقل و نقل بر جواز آن حکم مى کنند،(13) زيرا توسل به آن ها با توجه به اين حقيقت است که آن ها آيات الهى هستند و آنچه دارند از ناحيه خداست و هيچ کس جز خدا ذاتا خالق، رازق و مالک سود و زيان چيزى نيست:(14) ﴿وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾. (شعراء/26،79) در اين صورت طلب حاجت فقط از خداست؛ ليکن از راه وسايطى که مراتب معنوى والايى را بر اثر بندگى خدا پيموده، ما را به اذن خدا به رحمت و مغفرت الهى نزديک مى کنند(15) و در حقيقت متوسل شدن به آنان، توسل به جايگاهى است که نزد خداوند دارند،(16) چنان که قرآن کريم حضرت موسى و عيسى عليهماالسلام را صاحب جاه و منزلت(17) نزد خدا معرفى کرده (آل عمران/3، 45؛ احزاب /33، 69) و ناگفته پيداست که مقام پيامبر اکرم(ص) از همه پيامبران برتر است: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَىٰ أَن يَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا﴾ (اسراء/17،79)، ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ﴾ (ضحى/93،5) و همانگونه که در امور مادى و طبيعى مانند برطرف شدن گرسنگى به غذا توسل مى جوييم، در امور معنوى چون تقرب به خداوند به علل برتر يعنى انبياء و اولياء توسل پيدا مى کنيم، زيرا خداوند دنيا را دار وسايط و اسباب قرار داده(18) و آنان مجراى فيض الهى اند،(19) بر اين اساس توسل و خضوع و تواضع در عتبات مقدسه اى که خاک آن ها جسد مطهر پيامبر(ص) يا معصوم(ع) يا وليّى از صالحان را در آغوش خود گرفته، در حقيقت توسل و خضوع و تواضع براى خالق ايشان است و آنان همچون نماز و روزه و ديگر عبادات و طاعاتى که به فرمان خدا (مائده/5، 35) به آن ها توسل جسته مى شود وسيله اى بيش نيستند و با توجه به حياتى که نزد پروردگار خود دارند: ﴿بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ (آل عمران/3،169) به مشاهد خويش توجه مى کنند و زائران خود را مى بينند و صدايشان را شنيده، براى آنان استغفار مى کنند،(20) از اين رو در جوامع روايى احاديث پرشمارى از پيامبر اکرم(ص) وارد شده که مسلمانان را به زيارت قبر خويش ترغيب کرده و فرموده است که هرکس قبر مرا زيارت کند مانند کسى است که مرا در حال حيات زيارت کرده است.(21) در آداب زيارت آن حضرت در کتب اهل سنت آمده که زائر بايد با اين باور که در حضور پيامبر(ص) است و او در قبر خود زنده و به اذن خدا بر ظاهر و باطن خلق آگاه است روبه قبر بر وى سلام کند.(22)
جواز اين گونه توسل از نظر قرآن مسلم است، از اين رو در آيه 35 مائده/5 مؤمنان را به وسيله جويى به سوى خداوند ترغيب کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...﴾ بعضى در آيه ياد شده وسيله را به هر کار و هر چيزى که عامل نزديکى به خدا گردد معنا کرده اند که مهمترين آن ها ايمان به خدا و رسول و جهاد و عباداتى مانند نماز و روزه است.(23) در آيه 45 بقره/2 به کمک گرفتن از صبر و نماز فرمان داده شده است، برخى از روايات نيز در تفسير آيه 35 مائده/5 امام را از روشن ترين مصاديق وسيله دانسته اند.(24) بر اساس آيه 64 نساء/4 نيز کسانى که به خويشتن ظلم (نافرمانى خدا) کرده اند چنانچه به حضور پيامبر(ص) بروند و با توسل به وى از گناهان خويش آمرزش بخواهند و پيامبر(ص) نيز براى آن ها آمرزش بطلبد، خداوند را توبه پذير و مهربان خواهند يافت:(25) ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا﴾.
گفتنى است که يکى از راه هاى توسل به پيامبر(ص) درود فرستادن بر ايشان است، چنان که خداوند پس از درود فرستادن خود و ملائکه به مؤمنان فرمان مى دهد تا بر وى درود بفرستند: ﴿إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾، (احزاب/33،56) از اين رو بايد گفت پيامبر(ص) با وجود درود خدا و ملائکه بر وى نيازى به درود مردم ندارد، بلکه اين مردم هستند که به پيامبر(ص) محتاج اند، چرا که خداوند او را بابى قرار داده که تنها از آن طريق بندگان را مى پذيرد و درود فرستادن بر وى را وسيله قرب و نزديکى به خويش قرار داده است.(26)
شبهات توسل:
ممکن است منکران توسّل بگويند آيه 64 نساء/4 توسل را با قيودى خاص تجويز مى کند؛ مانند توسّل به شخص پيامبر(ص) نه ديگران، در زمان حيات آن حضرت نه پس از رحلت وى، در حضور آن حضرت و از نزديک نه از راه دور و تنها در مورد طلب استغفار نه امور ديگر؛ ولى هيچ يک از اين استثناها صحيح نيست، زيرا با پذيرفتن جواز اصل توسل بناى اين ادّعا که توسل ذاتا شرک و با توحيد منافى است فرو مى ريزد، چون اگر توسل از جهت عقلى شرک باشد نبايد تخصيص بردار باشد و چنانچه توسل به معناى طلب استغفار جايز است بايد در ساير موارد نيز جايز باشد و اگر توسل به شخص پيامبر(ص) اشکالى ندارد نبايد توسل به ديگر اولياء الهى اشکال داشته باشد و چنانچه در زمان حيات رسول خدا(ص) و حضور وى توسل به او جايز است بايد پس از رحلت وى و از راه دور نيز جايز باشد.(27)
برخى توسل به دعاى پيامبر و شفاعت او را تنها در زمان حيات وى جايز و پس از رحلت آن حضرت و نيز توسل به مقام و ذات پيامبر(ص) را چه در زمان حيات و چه هنگام وفات(28) ممنوع دانسته اند(29) و براى اثبات آن به سخن عمربن خطاب در زمان خشکسالى استناد کرده اند(30) که گفت: پروردگارا! هرگاه با قحطى و سختى مواجه مى شديم به پيامبر تو(ص) توسل مى جستيم و اکنون به عموى وى متوسل مى شويم تا آن را از ما دور کنى.(31) اين استناد بر اين فرض مبتنى است که مراد عمر، توسّل به دعا و شفاعت پيامبر(ص) بوده است نه مقام و ذات ايشان، در حالى که ظاهر عبارت «توسّلنا إليک بنبيّنا» توسّل به جاه، مقام و ذات پيامبر(ص) است نه دعا و شفاعت او. افزون بر اين با توجه به موضوع روايت که خواندن نماز استسقاست واگذارى آن به شخصى که با پيامبر(ص) قرابت دارد، توسل به جاه و مقام پيامبر(ص) به شمار مى رود وگرنه خود خليفه بايد متولّى آن مى شد.(32) گواه بر اين مطلب آن است که خود عباس در دعاى نماز، پيامبر(ص) را وسيله قرار داده، گفت: خدايا! مردم مرا براى نسبتى که با پيامبر(ص) دارم مقدم داشتند، با حفظ آبروى من، آبروى پيامبر(ص) را حفظ کن؛(33) همچنين صحابه و تابعين ايشان هرگز منکر توسّل به پيامبر(ص) چه در حال حيات و چه بعد از وفات وى نبوده اند، چنان که توسل مردم مدينه هنگام خشکسالى به قبر پيامبر(ص) با هدايت عايشه صورت گرفت(34) يا در زمان خلافت عمر که مردم دچار قحطى شدند، بلال بن حرث کنار قبر پيامبر رفت و خطاب به ايشان گفت: براى امّت خود از خدا باران بخواه، زيرا همه در معرض نابودى اند و رسول خدا(ص) در رؤيا به او فرمود: باران خواهد باريد(35) يا در زمان خلافت عثمان بن عفّان شخصى حاجت خود را با عثمان بن حنيف در ميان گذاشت. عثمان به او گفت: وضو بگير و در مسجد نماز بگزار. سپس به وسيله پيامبر(ص) از پروردگار حاجت خود را بخواه.(36)
برخى توسل به مرده را خطاب به معدوم و از اين رو آن را قبيح و لغو دانسته اند، در حالى که اين سخن با صريح قرآن مخالف است که کشته شدگان را زنده هايى دانسته که نزد خدا روزى مى خورند (آل عمران/3، 169) و نيز مخالف با سخن پيامبر اکرم(ص) است که بنابر روايات صحيح کنار چاه بدر ايستاد و کشته شدگان را مخاطب قرار داد و با آنان سخن گفت و در پاسخ اشکال برخى فرمود: شما شنواتر از آنان نيستيد؛(37) همچنين با اين اعتقادِ شخص ابن عبدالوهاب نيز مخالف است که پيامبر(ص) بعد از رحلت، به رفيق اعلى پيوسته است.(38) توسل اعرابى به قبر پيامبر(ص) بنابر نقل عتبى و روا شدن حاجت وى نمونه اى از موارد پرشمارى است که در عصر صحابه و تابعان اتفاق افتاده و جواز آن نيز با انکار از سوى احدى روبه رو نشده است؛(39) همچنين سيره مستمر مسلمانان بر اين بوده که از دور و نزديک پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، بر وى سلام مى کنند،(40) چنانکه تحيّت بر پيامبر(ص) در نماز واجب است(41) و اين با گمان معدوم شدن ايشان بعد از رحلت ناسازگار است، از اين رو پيشوايان اهل سنت مانند شافعى افزون بر توسل به پيامبر(ص)، توسل به خاندان ايشان را نيز جايز شمرده، خود به آنان در موارد متعددى متوسل مى شده(42) و ابراز محبت شديد وى به پيامبر(ص) و خاندان او زبانزد بوده است.(43)
پيشينه توسل و انکار آن:
برخى محققان اهل سنت پيشينه توسل به پيامبر(ص) را، زمان حضرت آدم(ع) دانسته، به گونه اى که جواز آن هرگز مورد ترديد و انکار نبوده است، چنان که در روايات اهل سنت آمده که آدم با توسل به حضرت محمد(ص) به درگاه خداوند توبه کرد،(44) با اينکه ايشان هنوز به دنيا نيامده بودند، بنابراين توسل به پيامبر(ص) و همچنين اهل بيت(ع) مخصوص شيعه نيست، بلکه در ميان ساير مذاهب نيز امرى مسلم بوده است، چنان که عباراتى مانند: «اللهم إني أتوجّه إليک بنبيّک محمد، يا محمد! إني توجهت بک» که بيانگر توسل به جاه و مقام پيامبر(ص) است که در آداب زيارت آن حضرت در منابع اهل سنت آمده اند،(45) جز آنکه عده اى از يهوديان که کينه شديدى از پيامبر(ص) در دل داشتند با رحلت ايشان، حرمت و جاه آن حضرت را از بين رفته پنداشتند و نسل هاى بعدى آنان بر اين پندار اصرار ورزيدند،(46) با اينکه يهوديان خود به پيامبر(ص) قبل از بعثت وى توسل مى جسته اند (بقره/2، 89) در هر حال با وجود اينکه از علماى سلف کسى به حرمت توسل قائل نبوده و نيز آن را از مسائل اعتقادى به شمار نياورده است(47) ابن تيميه در قرن هشتم و همچنين پيروان وى با بدعت و شرک دانستن توسل و استدلال بر آن به آيه ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّـهِ زُلْفَىٰ﴾ (زمر/39،3) و آياتى که از خواندن جز خدا نهى يا سرزنش کرده اند، به تثبيت پايه هاى اين اعتقاد نادرست پرداختند؛ مانند ﴿فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّـهِ أَحَدًا﴾ (جنّ/72،18)، ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ﴾ (اعراف/7،194)، ﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِکُونَ مِن قِطْمِيرٍ * إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ﴾ (فاطر/35، 13ـ 14) و ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ﴾ (يونس/10،18) اينان به اين نکته توجه نکردند که هرگز در توسلِ به پيامبر(ص)، وى مورد پرستش و نيز دعا و درخواست قرار نمى گيرد، بلکه آن حضرت تنها وسيله درخواست از خداوند است(48) و همه شيعيان بر اين باورند که اگر کسى به الوهيت پيامبر(ص) يا ائمه(ع) اعتقاد داشته باشد يا آن ها را شريک خدا در صفات و افعال بداند، مشرک و نجس است و بايد از او اجتناب شود.(49)
اعتقاد ابن تيميه از همان ابتدا و در زمان خود وى به شدت مورد نقد و اعتراض واقع شد، تا آنجا که برخى آن را بدعتى بزرگ(50) و فريب عوام دانستند.(51) در سده هاى اخير نيز اعتقاد مزبور تحت تأثير جريان مرموز و روبه رشد وهابيت، بيش از پيش مورد توجه و انتقاد قرار گرفته(52) و بر جواز توسل به مقام و جاه پيامبر(ص) از سوى محققان اهل سنت تأکيد شده(53) و آلوسى بازگشت آن را توسل به صفتِ محبت تام و رحمت الهى نسبت به ايشان دانسته است.(54) بنا به نقل ابن کثير، ابن تيميه اواخر، در مجلسى با حضور علما به جواز توسل به پيامبر(ص) اقرار کرده؛ ولى بر انکار جواز استغاثه به ايشان اصرار ورزيده و اين در حالى است که توسل به پيامبر(ص)، استغاثه به وى و شفاعت جستن از ايشان به ويژه هنگام سختى ها مستحب مؤکد بوده، سيره علما، بزرگان و اهل ايمان نيز بر آن بوده است، چنان که عالمان بزرگ حنبلى در نوشته هاى فقهى خود به استحباب توسل به رسول خدا(ص) تصريح کرده و فتوا به استحباب آن را از امام احمد حنبل نقل کرده اند. بر اساس نقل ابن کثير، ابن تيميه خود نيز در رساله اى که درباره استغاثه نگاشته به جواز استغاثه به پيامبر(ص) در محدوده مقدورات خلق قائل بوده است.(55) گفتنى است که برخى از مخالفان توسل به پيامبر و اهل بيت(ع)، آن را نوعى امتحان الهى براى سنجش توحيد بندگان دانسته و در عين حال براى جواز توسل به اعمال به حديث غار تمسک جسته اند که بر اساس آن، سه نفر با توسل به اعمال صالح خويش از درون غارى که در آن حبس شده بودند نجات يافتند.(56) اينان توضيح نداده اند که چگونه توسل به پيامبر(ص) شرک و وسيله امتحان، ولى توسل به اعمال عين توحيد است و آيا ارزش اعمال نزد خدا بيشتر از پيامبر(ص) و بندگان صالح اوست؟
نمونه هاى توسل:
در قرآن کريم نمونه هايى از توسل بيان شده است؛ مانند اينکه حضرت آدم(ع) براى پذيرش توبه خويش، کلماتى را از پروردگارش دريافت کرد و به وسيله آن ها توبه اش پذيرفته شد: ﴿فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ (بقره/2،37) برخى مفسران در تفسير آيه ياد شده گفته اند: منظور از کلمات، آيه ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ (اعراف/7،23) است که توبه آدم(ع) با اين نيايش و اعتراف پذيرفته شد؛(57) ولى اين تفسير صحيح نيست، زيرا چنان که از آيات سوره بقره برمى آيد، توبه آدم(ع) پس از هبوط به زمين بوده است، زيرا در اين آيات ابتدا از لغزش آن ها و خروجشان از جايگاهى که در آن بوده اند و هبوط ايشان به زمين سخن به ميان آمده: ﴿... فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...﴾ (بقره/ 2، 36) و سپس به تلقى کلمات از سوى پروردگار و قبولى توبه وى پرداخته شده است: ﴿فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ...﴾، در حالى که کلماتى را که بر اساس آيه 23 اعراف/7 آدم و حوا به آن تکلم کرده اند پيش از هبوط و در بهشت آموخته بودند، زيرا در آيات سوره اعراف ابتدا به توبيخ آدم و حوا از جانب خدا، سپس به پشيمانى آن ها و آن گاه به خروج آن ها از بهشت اشاره شده است: ﴿وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ... * قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا...* قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...﴾. (اعراف/7، 22 ـ 24)(58)
مقصود از کلمات در آيه 37 بقره/2 به گفته بسيارى از مفسران پنج تن آل عبا (حضرت محمد(ص)، على، فاطمه و حسن و حسين(ع)) هستند که حضرت آدم(ع) خدا را به حق آن ها خوانده است.(59) اين مطلب در روايات شيعه و سنّى نيز آمده است.(60)
برخى مفسران در تأييد اين تفسير گفته اند: تلقى به معناى قبول با استقبال و روى آوردن است و جمله «فَتَلَقّى ءادَم» بدين معناست که آدم(ع) اين کلمات را از ناحيه خدا گرفته و پيش از توبه به آن ها آگاه شده است. از سوى ديگر حضرت آدم(ع) همه اسماء را از پروردگارش آموخته بود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا...﴾ (بقره/2، 31) و شأن علم مذکور از بين بردن هر ظلم و معصيت و اصلاح هر مفسده اى است، زيرا خداوند در برابر سخن فرشتگان که به خليفه بودن آدم(ع) در زمين اعتراض داشتند: ﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِکُ الدِّمَاءَ...﴾ (بقره/2، 30) تنها به علم وى به اسماء اشاره کرده است. از طرفى حقيقت اين اسماء موجودات عاليه اى هستند که در پس پرده آسمان ها و زمين، غايب و واسطه هايى براى فيض هاى الهى به مادون خود هستند و هيچ جوينده کمالى جز به برکت ايشان به آن کمال نمى رسد، چنان که در برخى روايات آمده که آدم(ع) شبح هايى از اهل بيت(ع) و انوار ايشان را هنگام تعليم اسماء ديد، بنابراين خداوند از همين حقايق اسماء در آيه 37 بقره/2 به صورت مبهم در قالب صيغه نکره با واژه «کلمات» ياد کرده است، چنان که در قرآن «کلمه» صريحا بر موجود عينى مانند عيسى(ع) اطلاق شده است: ﴿بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ﴾ (آل عمران/3،45).(61)
بر اساس آيه 97 يوسف/ 12 نيز برادران يوسف براى توبه از گناهان خويش يعقوب را وسيله قرار داده، با توسل به وى از خداوند آمرزش خواستند: ﴿يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ﴾.
آيه 114 توبه/ 9 هم به استغفار ابراهيم(ع) براى آزر اشاره کرده: ﴿وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ...﴾ که تأثير دعاى پيامبران را درباره ديگران تأييد مى کند.(62) البته در صورتى که شخص با عمل به تکاليف و پيروى از دستورات الهى شايستگى آمرزش پيدا نکند استغفار پيامبر(ص) نيز برايش سودى نخواهد داشت. ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّـهُ لَهُمْ﴾. (منافقون /63،6)
منابع
آراء اهل السنة فى ابن تيميه، السيد حسن بن على السقاف؛ ارغام المبتدع الغبى بجواز التوسل بالنبى(ص)، الحافظ بن الصديق المغربى، به کوشش حسن السقاف، عمان، دارالامام النووى، 1412 ق؛ الاستيعاب، ابن عبدالبر (م. 463 ق.)، به کوشش البجاوى، بيروت، دارالجيل، 1412 ق؛ اعانة الطالبين، السيد البکرى الدمياطى (م. 1310 ق.)، بيروت، دار الفکر، 1418 ق؛ الاغاثه، حسن بن على السقاف، عمان، مکتبة النووى، 1410 ق؛ الانتصار اهم مناظرات الشيعة فى شبکات الانترنت، العاملى، بيروت، دارالسيرة، 1421 ق؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م. 685 ق.)، به کوشش مرعشلى، بيروت، داراحياءالتراث العربى، 1418 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البداية والنهايه، ابن کثير (م. 774 ق.)، به کوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر (م. 571 ق.)، به کوشش على شيرى، بيروت، دار الفکر، 1415 ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تذکرة الفقهاء، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، آل البيت(ع) لاحياء التراث، 1414 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به کوشش رسولى محلاّتى، تهران، المکتبة العلمية الاسلامية؛ تفسير فرات الکوفى، الفرات الکوفى (م. 307 ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم (م. 327 ق.)، به کوشش اسعد محمد، بيروت، المکتبة العصرية، 1419 ق؛ تفسير القرآن الکريم، سيد مصطفى خمينى (م. 1356ش.)، نشر آثار الامام قدس سره، 1418 ق؛ تفسير کنزالدقايق، المشهدى (م. 1125 ق.)، به کوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دار الفکر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير موضوعى قرآن کريم، جوادى آملى، تهران، اسراء، 1373 ش؛ تفسير نمونه، مکارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الکتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به کوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التوسل بالنبى(ص) وجهلة الوهابيين، ابوحامد بن مرزوق، استانبول، مکتبة اشيق، 1396 ق؛ التوسل المشروع و التوسل الممنوع، عبدالعزيز بن باز، محمد العيثمين، الرئاسة العامة لهيئة الامر بالمعروف والنهى عن المنکر؛ التوسل والوسيله، ابن تيميه (م. 728 ق.)، به کوشش الشاويش، بيروت، المکتبة الاسلامى، 1390 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به کوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفکر، 1415 ق؛ حاشية رد المحتار، ابن عابدين (م. 1252 ق.)، به کوشش مکتبة البحوث، بيروت، دار الفکر، 1415 ق؛ حواشى الشروانى، الشروانى و العبادى (م. 1118 ق.)، بيروت، داراحياءالتراث العربى؛ الدرر السنية، احمد زينى دحلان (م. 1304 ق.)، استانبول، مکتبة ايشيق، 1396 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1365 ق؛ دفع الشبة عن الرسول(ص) ، الحصنى الدمشقى (م. 829 ق.)، به کوشش گروهى از علماء، القاهرة، دار احياء الکتاب العربى، 1418 ق؛ دلائل النبوة، البيهقى (م. 458 ق.)، به کوشش عبد المعطى قلعجى، بيروت، دار الکتب العلمية، 1405 ق؛ ديوان الامام الشافعى، (م. 204 ق.)؛ رفع المنارة، محمود سعيد ممدوح، عمان، دارالامام النووى، 1416 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به کوشش محمد حسين، بيروت، دار الفکر، 1417 ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به کوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ الزيارة والتوسل، صائب عبدالحميد، قم، الرسالة، 1421 ق؛ سنن الدارمى، الدارمى (م. 255 ق.)، احياء السنة النبوية؛ السنن الکبرى، البيهقى (م. 458 ق.)، بيروت، دارالفکر؛ شفاء السقام، تقى الدين السبکى (م. 756 ق.)، به کوشش الحسينى الجلالى، 1419ق؛ شواهد التنزيل، الحاکم الحسکانى (م. 506 ق.)، به کوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ شواهد الحق، يوسف النبهانى (م. 1350 ق.)؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256 ق.)، بيروت، دار الفکر، 1401 ق؛ صحيح مسلم، مسلم (م. 261 ق.)، بيروت، دار الفکر؛ الصواعق المحرقة، احمد بن حجر الهيثمى (م. 974 ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن عبدالله و کامل محمد، لبنان، الرسالة، 1417 ق؛ العقيدة الاسلامية، السبحانى، قم، مؤسسة امام صادق(ع)، 1419 ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، بيروت، دارالمعرفة؛ فتح العزيز، عبدالکريم بن محمد الرافعى (م. 623 ق.)، دارالفکر؛ فتح الوهاب، زکريا بن محمد الانصارى (م. 936 ق.)، به کوشش دار الکتب العلمية، 1418 ق؛ فيض القدير، المناوى (م. 1031 ق.)، به کوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الکتب العلمية، 1415 ق؛ فى ظلال التوحيد، جعفر سبحانى، قم، مؤسسة امام صادق(ع)، 1412 ق؛ قاموس قرآن، على اکبر قرشى، تهران، دار الکتب الاسلامية، 1371 ش؛ کشاف القناع، منصور البهوتى (م. 1051 ق.)، به کوشش محمد حسن، بيروت، دار الکتب العلمية، 1418 ق؛ کشف الارتياب، سيد محسن الامين (م. 1371 ق.)، به کوشش امين، مکتبة الحريس، 1382 ق؛ کشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب (م. 1206 ق.)، مکتب الرس؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، الادب الحوزه، 1405 ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب (م. 588 ق.)، قم، بيدار، 1410 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به کوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به کوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالکتاب العربى، 1402 ق؛ مجموع الفتاوى، ابن تيميه (م. 728 ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن محمد، مکتبة ابن تيميه؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دار الفکر؛ المزار، الشهيد الاول (م. 786 ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدى(عج)، 1410 ق؛ مسند ابى داود الطيالسى، سليمان بن داود (م. 203 ق.)، بيروت، دارالحديث؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛ المعجم الاوسط، الطبرانى (م. 360 ق.)، ابراهيم الحسينى، قاهرة، دارالحرمين، 1415 ق؛ المعجم الصغير، الطبرانى (م. 360 ق.)، بيروت، دار الکتب العلمية؛ مغنى المحتاج، محمد الشربينى (م. 977 ق.)، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1377 ق؛ المغنى والشرح الکبير، عبدالله بن قدامة (م. 620 ق.)، و عبدالرحمن بن قدامة (م. 682 ق.)، بيروت، دار الکتب العلمية؛ المقنعه، المفيد (م. 413 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1410ق؛ مناظرات فى العقائد والاحکام، عبداللّه الحسن، دليل، 1421 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نيل الاوطار، الشوکانى (م. 1255 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973 م؛ ينابيع المودة، القندوزى (م. 1294 ق.)، به کوشش على جمال اشرف، تهران، اسوه، 1416 ق.


منابع و مراجع

(1). التحقيق، ج 13، ص 108، «وسل».
(2). المصباح، ص 660، «وسل».
(3). لسان العرب، ج 11، ص 724؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 501، «وسل»؛ قاموس قرآن، ج 7، ص 218.
(4). تفسير موضوعى، ج 2، ص 596، «توحيد در قرآن».
(5). تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص 374.
(6). تفسير موضوعى، ج 8، ص 29.
(7). مناظرات فى العقائد والاحکام، ج 2، ص 24، 37 - 38.
(8). الميزان، ج 13، ص 130 - 131.
(9). همان.
(10). مجمع البيان، ج 6، ص 651.
(11). الزيارة والتوسل، ص 122؛ العقيدة الاسلامية، ص 282؛ شفاء السقام، ص 298 - 299.
(12). تفسير ابن ابى حاتم، ج 3، ص 723؛ الدرالمنثور، ج2، ص 60؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص168 - 169؛ تفسير فرات کوفى، ج 1، ص 90 - 91؛ مجمع البيان، ج 2، ص 805.
(13). ر. ک: نمونه، ج 4، ص 366.
(14). نمونه، ج 7، ص 45.
(15). تفسير موضوعى، ج 2، ص 596.
(16). کشف الارتياب، ص 254؛ فى ظلال التوحيد، ص 630.
(17). شفاء السقام، ص 314؛ التوسل والوسيله، ج 1، ص 6.
(18). مناظرات فى العقائد والاحکام، ج 2، ص 23 - 26.
(19). تفسير موضوعى، ج 2، ص 596، «توحيد در قرآن».
(20). المزار، ص 3؛ متشابه القرآن، ج 1، ص 59؛ نمونه، ج 20، ص 43.
(21). اعانة الطالبين، ج 2، ص 354؛ فتح العزيز، ج 7، ص 417؛ المغنى، ج 3، ص 588؛ کشاف القناع، ج 5، ص 37؛ مجمع الزوائد، ج4، ص 2؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 94 - 95.
(22). اعانة الطالبين، ج 2، ص 356.
(23). جامع البيان، ج 6، ص 308 - 309؛ تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص 374.
(24). الميزان، ج 5، ص 333؛ نورالثقلين، ج 1، ص 626.
(25). مجمع البيان، ج 3، ص 105؛ نمونه، ج 3، ص 451؛ کنزالدقائق، ج 3، ص 455 - 456.
(26). بحار الانوار، ج 91، ص 43.
(27). تفسير موضوعى، ج 2، ص 598، «توحيد در قرآن».
(28). المنار، ج 6، ص 377.
(29). همان، ص 371 - 372؛ روح المعانى، ج 6، ص 183 - 185؛ المنير، ج 6، ص 174 - 175.
(30). مجموع الفتاوى، ج 1، ص 318 - 319؛ روح المعانى، ج 6، ص 184 - 185.
(31). صحيح البخارى، ج 2، ص 16؛ السنن الکبرى، ج 3، ص 352.
(32). التوسل بالنبى، ص 204 - 205.
(33). نيل الاوطار، ج 4، ص 32؛ فتح البارى، ج 2، ص 413؛ التوسل بالنبى(ص)، ص 204.
(34). سنن الدارمى، ج 1، ص 43 - 44؛ شفاء السقام، ص 310.
(35). الاستيعاب، ج 3، ص 1149؛ فتح البارى، ج 2، ص 412؛ الدررالسنية، ص 31.
(36). المعجم الصغير، ج 1، ص 183.
(37). صحيح البخارى، ج 2، ص 101؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 44؛ مسند احمد، ج 2، ص 31، 131؛ مسند الطيالسى، ص 9.
(38). کشف الشبهات، ص 48.
(39). المجموع، ج 8، ص 274؛ المغنى، ج 3، ص 588 - 589؛ کشاف القناع، ج 2، ص 599 - 600.
(40). فتح الوهاب، ج 1، ص 257؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 512؛ المقنعة، ص 403؛ فتح العزيز، ج 3، ص 509 - 510.
(41). تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 231؛ حواشى الشروانى، ج 4، ص 63.
(42). الانتصار، ج 5، ص 116؛ الدرر السنية، ص 28؛ شواهد الحق، ص 167.
(43). ديوان الامام الشافعى، ص 25؛ الصواعق المحرقة، ج 2، ص 524 - 525؛ ينابيع المودة، ج 2، ص 468؛ فى ظلال التوحيد، ص 651 - 652.
(44). دلائل النبوة، ج 5، ص 489؛ تاريخ دمشق، ج 7، ص 437؛ دفع الشبة عن الرسول(ص)، ص 137.
(45). فيض القدير، ج 2، ص 169؛ الاغاثة، ص 20؛ شفاء السقام، ص 158.
(46). دفع الشبة، ص 211.
(47). رفع المنارة، ص 14؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 93؛ مجمع البيان، ج 1، ص 311.
(48). ر. ک: دفع الشبه، ص 211 - 212؛ کشف الشبهات، ص 14، 38؛ شواهد الحق، ص 152.
(49). مناظرات فى العقائد والاحکام، ج 2، ص 23 - 26.
(50). حاشية رد المحتار، ج 6، ص 716؛ فيض القدير، ج 2، ص 170.
(51). دفع الشبه، ص 127 ـ 130.
(52). ر. ک: آراء اهل السنة فى ابن تيميه؛ کشف الارتياب.
(53). التوسل بالنبى، ص 101.
(54). روح المعانى، ج 6، ص 187.
(55). البداية والنهاية، ج 14، ص 51؛ ارغام المبتدع الغبى، ص 3 - 5.
(56). التوسل المشروع والتوسل الممنوع، ص 18، 24.
(57). جامع البيان، ج 1، ص 349 - 351.
(58). الميزان، ج 1، ص 149.
(59). روض الجنان، ج 1، ص 228؛ مجمع البيان، ج 1، ص 200؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 100؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 60.
(60). البرهان، ج 1، ص 198؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 60؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 60 - 61.
(61). تفسير منسوب به امام عسکرى(ع)، ص219 - 220؛ نورالثقلين، ج 2، ص 92 - 101؛ الميزان، ج 1، ص 148 - 149.
(62). نمونه، ج 4، ص 366.
------------------------------
منبع: www.maarefquran.org


مقالات ارائه شده لزوماً منعکس کننده نظر مجمع جهانی اهل البیت (علیهم السلام) نمی باشد

نام  


ایمیل  


متن نظر